سرویس سبک زندگی فردا: رؤیای داشتن یک همسر استثنایی که هم عاشقپیشه کاربلدی باشد، هم بسیار عاقل و همهچیزدان باشد، هم در خوشاخلاقی و صداقت و وفاداری رودست نداشته باشد، هم خوشتیپ و امروزی باشد و هم به خوبی از پس تمام مشکلات زندگی بربیاید، رؤیای خیلی از جوانان دم بخت است. در این یادداشت به آسیبشناسی این رؤیا میپردازیم. این یادداشت را به نقل از مهرخانه بخوانید.
آرزو بر جوانان عیب نیست! اگر شما هم جزو جوانانی هستید که درباره همسر آیندهتان رؤیاهایی برای خودتان بافتهاید، باید بگویم که خب دیگر، جوانید و آرزو مال شما جوانهاست ولی حواستان به این نکته هم باشد که بعضی از آرزوها، دوستیدوستی از آدم میکَنند پوستی! اصولاً آرزو کردن یعنی خواستن چیزهایی که در حال حاضر آنها را نداریم و با وجود اینکه میدانیم داشتن آن چیزها اگر نگوییم غیرممکن ولی حتماً دشوار است، اما دوست داریم که آنها را داشته باشیم. شاید بگویید که دیگر از فریفتهشدن ما با آرزوهای بلند و بالا گذشته است اما حتی اگر شما هم دست از سر آرزوهای اینچنینی کشیده باشید، این آرزوها دست از سر شما برنخواهند داشت؛ لااقل تا وقتی که چندی و اندی از زندگی مشترکتان بگذرد و زندگی را با تمام ابعادش لمس کنید. در طی این مدت اگر حواستان به قدر کافی به برقراری تعادل بین آرزوهایتان و واقعیتهای دنیای بیرون نباشد، خدای نکرده ممکن است قبل از آنکه بفهمید چه اتفاقی افتاده، توسط آرزوهایتان ضربه فنی بشوید. آرزوها مویرگی وارد سرنوشت شما میشوند یکی از دلایل طلاقها در سالهای اول ازدواج این است که دو طرف در طی مدت نامزدی و عقد،
«خودِ» واقعی همدیگر را نمیبینند. اشتباه نشود، منظورم این نیست که یکی از آنها یا هر دویشان به عمد همدیگر را فریب میدهند. اتفاقاً برعکس؛ در اکثر مواقع هم دختر و هم پسر، خودشان هستند منتها طرف دیگر آنها را همانطوری که هستند نمیبیند. میپرسید پس چگونه میبیند؟ پاسخ این سؤال ساده است: او را شکل رؤیاهایش میبیند و جالبتر اینکه حتی اگر یک جورهایی شصتش خبردار بشود که این آدم، همسر رؤیاهای او نیست، باز هم با آرزوهایی مثل تغییر دادن او در جریان زندگی مشترک، سعی میکند چارچوب خیالبافیهایش را حفظ کند. چه میشود کرد؟! این خاصیت آرزوهای غیرمنطقی است که هر کدامشان میتوانند در آنِ واحد صد تا آرزوی عجیب و غریب دیگر بزایند. احتمالاً به دلیل هیجانات دوران عقد این قضیه غیرواقع دیدن همسر مشکل خاصی ایجاد نخواهد کرد (یا اگر هم ایجاد کند، به همان آرزوی تغییر در آینده حواله خواهد شد!) و کار به عروسی هم خواهد کشید. اگر زن و شوهری با این ویژگیها تا اینجای قضیه از اختلاف و طلاق قسر در رفته باشند، وقتیکه به زیر یک سقف میروند، کمکم تغییرات جدیتری را احساس خواهند کرد. در اول کار، هر کدام فکر میکنند که طرفِ دیگر، آدم
دیگری شده است و شروع میکنند به تلاش برای قانع کردن همدیگر و جمع کردن دلیل و مدرک در این زمینه، اما وقتی که مدتی از این جنگهای خانگی میگذرد، تازه متوجه میشوند که دارند از واقعیتی سیلی میخورند که تا به امروز آن را پشت آرزوهای بالا بلندشان پنهان کرده بودند. میبینید؟ ظاهراً این زوجها در ابتدا اختلافی با هم نداشتند و به حساب خودشان برای همدیگر ساخته شده بودند، اما آرزوهای غیرمنطقیای که موذیانه و از پس لایههای هشیار ذهن آنها در برداشتشان از واقعیتها رسوخ کرده بودند، کار آنها را به امضای سند طلاق کشیدند. به همین سادگی! من افسانه نیستم
توازن و تعادل در هر جنبهای از زندگی حرف اول را میزند. حتی در افسانهها هم آدمهای قصه به لحاظ شخصیتی و ویژگیهای رفتاری به پای همدیگر میرسند. اگر شما هم کسی را برای ازدواج میخواهید که همهچیز تمام و کاملاً بیعیب و نقص باشد، لطفاً کمی هم به قانون موازنه عنایت داشته باشید. آیا خود شما افسانهای هستید؟
دیدگاه تان را بنویسید