خشونت خانگی به سبک زنانه

کد خبر: 606409

خشونت خانگی علیه مردان همانند انواع دیگر خشونت‌های خانگی، تبعاتی فردی و اجتماعی را با خود به همراه می‌آورد که از جمله آن‌ها می‌توان به طلاق، رواج بزهکاری، اعتیاد و مسائل دیگر اشاره کرد.

خشونت خانگی به سبک زنانه
سرویس سبک زندگی فردا: در هفت ماهه نخست سال ۹۴، از میان ۴۵ هزار و ۵۵۵ نفری که قربانی خشونت خانگی شده و به پزشکی قانونی مراجعه کرده‌اند، بیش از ۱۳۵۰ نفر مرد بوده‌اند. وجود این شمار قربانیان مرد در حالی است که منابع آگاه در پزشکی قانونی تعداد مردانی که قربانی خشونت خانگی می‌شوند را بسیار بیشتر از تعداد رسمی‌ پرونده‌های مفتوحه بیان می‌کنند. در ادامه این یادداشت را به نقل از مهرخانه بخوانید.
خشونت خانگی به سبک زنانه
همزمان با ایجاد تحولات در روابط انسانی و گذار به جامعه مدرن و تغییر الگوهای سنتی و در شرایطی که هنوز خشونت خانگی به عنوان یکی از معضلات و مشکلات شایع در عرصه نهاد خانواده مطرح می‌شود، بروز آرام و خزنده نوع جدیدی از خشونت‌های خانگی، مسیر را برای یافتن راه‌حل آن دچار پیچیدگی ساخته است. خشونت زنان علیه مردان نوع تغییر شکل‌یافته‌ای از رواج رفتار خشونت‌آمیز خانوادگی است که به نسبت الگوهای رفتاری پیشین که معمولاً بر زنان و کودکان اعمال می‌شد، می‌تواند مشکل‌ساز و آسیب‌زننده باشد. اگرچه ما هنوز در برخی خانواده‌ها شاهد خشونت علیه زنان هستیم که در قیاس با خشونتی که علیه مردان اعمال می‌شود وضعیت قابل توجهی دارد، اما آن‌چه نگران‌کننده است فراگیری خشونت در برخی خانواده‌ها است که عواقبی خطرناک را متوجه نسلی خواهد ساخت که از درون خانواده رشد و پرورش می‌یابد. به همین سبب بایستی ریشه‌ها و دلایل بروز این مشکل شناسایی و برای درمان و کاهش آن راهکار ارائه شود.
پیامدهای خشونت علیه مردان در نهاد خانواده خشونت خانگی علیه مردان همانند انواع دیگر خشونت‌های خانگی، تبعاتی فردی و اجتماعی را با خود به همراه می‌آورد که از جمله آن‌ها می‌توان به طلاق، رواج بزهکاری، اعتیاد و مسائل دیگر اشاره کرد. رفتارهای خشونت‌آمیز به معنای اعم آن به نهاد خانواده صدماتی جدی وارد می‌سازد و در سایه تعاملاتی که اعضای خانواده با یکدیگر و با افراد بیرون از خانواده دارند، خشونت به جامعه پیرامونی تسری می‌یابد که می‌تواند جامعه را متوجه هزینه‌های سنگین آن کند. در بررسی پیامدهای اجتماعی كه خشونت زنان در جامعه علیه مردان به بار می‌آورد، این‌گونه استنباط شده است كه با توجه به نقش خطیر و مهم تربیت كه اساساً برعهده زنان است، اگر این وظیفه مهم برعهده قشری كه خود دچار مشكل هستند گذاشته شود، باید منتظر ظهور نسلی خشن و دارای ناهنجاری‌های فراوان بود. همچنین طلاق‌هایی كه منجر به از هم‌پاشیدگی بنای یك خانواده می‌شود، می‌تواند جامعه را با مشكلات عدیده‌ای همچون بچه‌های طلاق كه خود دارای مسائل و مشكلات فراوان اجتماعی فرهنگی، اقتصادی هستند و نیز زنان بی‌سرپرست و مردان سرخورده از طلاق و... مواجه سازد. جلوگیری از انتشار آمار مرتبط با خشونت خانگی آخرین آمار منتشرشده در رابطه با خشونت علیه مردان در ایران به سال ۱۳۹۴ بر می‌گردد و متأسفانه تاکنون آمار به‌روزشده و جدیدی در این رابطه توسط سازمان پزشک قانونی کشور منتشر نشده است. پیگیری‌های مهرخانه در خصوص دریافت اطلاعات جدید و بررسی موارد خشونتی پرونده‌های مفتوح‌شده در پزشک قانونی نیز به نتیجه نرسید و با این پاسخ روبه‌رو شد که طبق دستورات ارسال‌شده از سوی نهاد‌های رسمی‌، سازمان پزشک قانونی دیگر هیچ‌گونه اجازه‌ای مبنی بر انتشار آمار خشونت خانگی در کشور ندارد. آخرین آمار منتشرشده حاکی از آن است که در هفت ماهه نخست سال ۹۴، از میان 45 هزار و 555 نفری که قربانی خشونت خانگی شده و به پزشکی قانونی مراجعه کرده‌اند، بیش از 1350 نفر مرد بوده‌اند. وجود این شمار قربانیان مرد در حالی است که منابع آگاه در پزشکی قانونی تعداد مردانی که قربانی خشونت خانگی می‌شوند را بسیار بیشتر از تعداد رسمی‌ پرونده‌های مفتوحه بیان می‌کنند و درباره وضعیت خشونت علیه مردان از سوی زنان، هنوز آماری دقیق و رسمی‌ به تفکیک شهر‌ها و استان‌های کشور در دسترس نیست. خودداری از ارائه اطلاعات آماری در خصوص میزان خشونت خانگی راه را برای ترسیم واقعیت‌های نهفته در جامعه و شکل روابط بین فردی در حوزه خصوصی خانواده دچار مشکل خواهد ساخت و بی‌توجهی به اشکال خشونت کلامی، روانی، اجتماعی، مالی، موجب شده است مسأله خشونت علیه مردان به مسأله‌ای نادیده انگاشته‌شده در حوزه خشونت خانگی تبدیل شود. ابعاد خشونت علیه مردان مطابق با پژوهش آماری که در سال ۱۳۹۰ در شهر تهران انجام شده، مردان مصاحبه‌شونده شایع‌ترین و مؤثرترین نوع خشونت علیه خود را خشونت روانی- کلامی‌ دانسته و معتقد بودند مردانی که وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند و یا از نظر مالی به همسر خود وابسته‌اند و یا مشکلات اخلاقی داشته و یا مصرف مواد مخدر دارند، در معرض خشونت خانگی قراردارند؛ یعنی مردان، قربانی خشونت شدن را ناشی از جایگاه فرودست و تضعیف پایگاه قدرت خود در خانواده می‌بینند. در میان ابعاد مختلف خشونت زنان علیه شوهران؛ ابعاد خشونت فیزیکی، روانی، اقتصادی و اجتماعی مورد ارزیابی قرارگرفته است. خشونت فیزیکی: این خشونت که شامل انواع بدرفتاری علیه شوهر است، به شیوه‌های گوناگون انجام می‌شود و جسم مرد را مورد آزار قرار می‌دهد؛ که برخی از آن مانند کتک زدن، پرتاب کردن اشیاء و سیلی زدن است. خشونت روانی: خشونت روانی رفتار خشونت‌آمیزی است که شرافت، اعتماد به نفس و آبروی فرد را خدشه‌دار می‌کند؛ و به عبارتی دیگر هرگونه رفتاری که به کرامت و سلامت روانی آسیب بزند یا باعث آسیب عاطفی و یا کاهش عزت نفس شود. این نوع از خشونت تحقیر، فحاشی، تهدید مداوم به طلاق، سوءظن داشتن، قهر و تبعیض بین خانواده خود یا خانواده شوهر را در برمی‌گیرد. خشونت اقتصادی: هرنوع سوءرفتار یا آزار اعمال‌شده از سوی زن در راستای عدم دستیابی مرد به منابع اقتصادی است و شامل دخالت و پرس‌وجو در خرج کردن درآمد، منع کردن از دسترسی به درآمد و پس‌انداز خانواده، انتظارات و خواسته‌های فراتر از درآمد مالی شوهر، مالکیت دارایی شوهر، ولخرجی و کنترل حساب بانکی و حقوق شوهر است. خشونت اجتماعی: هرنوع سوءاستفاده همسر از قدرت خود برای کنترل مرد است که از شیوه‌های اعمال آن می‌توان به مخالفت زن با رفت و آمد شوهر با دوستان و خانواده‌اش و مداخله در روابط کاری شوهر و وارسی ایمیل و تلفن همراه او و مجبور کردن شوهر به شرکت در مجالسی که علاقه‌ای به حضور در آن ندارد، اشاره کرد. ریشه‌های بروز این نوع از خشونت‌ها در نهاد خانواده وجود تفاوت‌های فکری و فرهنگی میان زوجین: از ریشه‌های بروز این‌گونه رفتارهای خشونت‌آمیز در خانواده به عدم هماهنگی بین زن و مرد هنگامی‌که منافع متضادی دارند می‌توان اشاره کرد که نوعی عدم سازش دوجانبه را موجب می‌شود. همچنین تضاد بین ارزش‌های فکری بین زوجین و عدم همفکری مشترک و نیز فقدان احساس تعلق مشترک و نداشتن دلبستگی و رابطه عاطفی در بین زن و شوهر باعث می‌شود همبستگی و شکل‌گیری یک مای مشترک در نهاد خانواده دچار مشکل شود و موجبات رفتارهای غیرعادی و توأم با خشونت را فراهم آورد. تغییر در نقش زنان: امروزه روند مشاركت زنان در فعالیت‌های اجتماعی و حضور آن‌ها در عرصه عمومی مانند اشتغال فعالیت‌های آموزشی و دانشگاهی و... روز به روز بیشتر شده و به‌تدریج تقسیمات جنسیتی از گذشته كم‌رنگ‌تر می‌شوند. با این شرایط باز هم به سختی می‌توان با قاطعیت گفت كه آیا میزان خشونت و الگوهای خشونت زنان شبیه مردان می‌شود یا خیر. جامعه‌شناسان علاوه بر مسائل روانشناختی، عوامل محیطی ساختاری و مدیریتی را نیز در بروز رفتارهای پرخاشگرانه مؤثر می‌دانند. گذر از جامعه سنتی به سوی جامعه مدرن و تضادهایی كه فرد در این شرایط با آن‌ها درگیر می‌شود، می‌تواند به عنوان دلیل كلی روند رفتارهای پرخاشگرانه و بسیاری از آسیب‌های اجتماعی مطرح باشد. فرار از زنانگی نیز از پیامد‌های امروزی تغییر و تحول در نقش‌های سنتی زن و مرد در جامعه است. همیشه خشونت علیه زنان وجود داشته و نمود خشونت مردانه به شکل پرخاشگری مستقیم بروز می‌کند اما خشونت زنانه خشونت رابطه است. مثلاً زنان با غیبت کردن و به‌هم زدن رابطه دیگران، خشم‌ خود را نشان می‌دهند اما امروز با تغییر الگو‌های جامعه شاهد تغییر در نقش زنانه هستیم. درواقع الگوهای سنتی زنانه جای خود را به الگوهای متفاوت می‌دهد، زن‌ها نقش‌های مردانه را برعهده می‌گیرند و حتی گاهی اوقات این نقش‌ها به خاطر نقش زنانه تقویت می‌شود که البته جامعه هم این نقش‌ها را تحسین می‌کند. به عنوان مثال از این منظر زن نمونه زنی است که کار مردانه انجام می‌دهد؛ حال آن‌که این رفتارها در روان زن تأثیر می‌گذارد؛ چنان‌چه نوع پرخاشگری زنان شکل مردانه و حالت مستقیم، به خود می‌گیرد. فراگیری گفتمان استقلال‌طلبی زنان و مواجه شدن با تضادها: فراگیری گفتمان استقلال‌طلبی زنان در جامعه و تلاش برای کاهش تبعیض‌های جنسیتی در زمینه‌های مختلف، موجب برانگیختگی انتظارات زنان مطابق با الگوی تعریف‌شده جدید می‌شود. فراگیری این‌گونه گفتمان‌ها از طریق فیلم‌ها و رسانه‌ها به نسل جوان صورت می‌گیرد و از سوی دیگر امكانات و وسایل این مطالبات فراهم نیست و این فشارها خود به خود منجر به بروز رفتارهای پرخاشگرانه می‌شود. تحریك زنان توسط رفتار مردان در طی زندگی زناشویی: مطابق با پژوهشی که در طی سال‌های گذشته در رابطه با ریشه‌های اختلافات زناشویی صورت گرفته است، مشخص شد که مردان بیشترین تقصیر را در بروز اختلافات زناشویی و كمترین علاقه را برای حل آن دارند. بدین ترتیب مردان با رفتارهای آزاردهنده خود باعث بروز زمینه‌های خشونت در زنان شده و بدون این‌كه بخواهند مشكل را حل کنند، به رفتارهای ضدارزش خود ادامه می دهند. اعتیاد: اعتیاد یکی از موارد مهم افزایش خشونت‌های خانگی در کشور است. اعتیاد مفرط همسر و عدم توانایی او در برآورد نیازهای اساسی زندگی، یكی از عواملی است كه زنان را نسبت به همسران خود خشن کرده و با توجه به ظرفیت خود، خشونت‌هایی را علیه مردان اعمال می‌دارند. درخواست طلاق و همسرکشی و در مواردی تحقیر و ایجاد فشار روانی برای همسر، از اعمالی هستند كه زنان در رابطه با همسران خود به‌كار می‌گیرند.
در مجموع می‌توان گفت که خشونت خانگی با طرح مسأله خشونت علیه مردان ابعاد تازه‌تری به خود گرفته و نمی‌توان از ابعاد دیگر خشونت خانگی به سادگی گذشت و لازم است پژوهشگران داخلی به ابعاد این خشونت نیز توجه کنند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت