سرویس سبک زندگی فردا: همهی ما آرزو داریم، فرزندانی باهوش و درسخوان داشته باشیم و هرگز برای فرزندانمان نمیپسندیم که تحصیلاتشان را نیمه کاره رها کنند و به این شکل وارد بازار کار بشوند اما همه ساله این اتفاق برای بسیاری از نوجوانان و جوانان ما میافتد که ریشه آن را باید در کودکی و در دبستانشان جستجو کرد. در ریشه یابی این مشکل نمیتوانیم تقصیر را متوجه هوش و ادراک بچهها کنیم. همهی ما شاهدیم که بسیاری از دانش آموزان باهوش و خلاق هم، نیمهی راه دچار چنین سرنوشتی میشوند. در حقیقت سرنوشت کودکان ما به اوضاع دبستانها گره خورده است. دبستانی که بتواند برای کودکان، حاوی خاطرات خوش و روزهای دلپذیری باشد، کودک ما را درسخوان میکند. اما دبستانی که پر از خاطرات تلخ و روزهای لبریز از اضطراب و زحمت باشد، دشمن ادامه تحصیل فرزندانمان خواهد شد. به عبارت دیگر آنچه ضامن ادامه تحصیل فرزندان ما خواهد بود، عشق و علاقه به درس و مدرسه است که مخصوصا در کودکی و در دبستان باید برای دانش آموزان ایجاد شود. در ادامه این مطلب را به نقل از تبیان بخوانید.
اگر دانش آموز در سالهای اول تحصیل، به مدرسه و معلم و دوستانش دلبسته شود و مدرسه را عمیقا دوست بدارد در بزرگسالی هم به تحصیلاتش ادامه خواهد داد، حتی اگر چندان باهوش هم نباشد و از هوش متوسطی برخوردار باشد. وقتی عشق و علاقه داشته باشد چنان تلاش خواهد کرد که پرفسور ... خواهد شد. اما وقتی یک دانش آموز هر چند درسخوان و باهوش، به هر دلیلی در مدرسه روزهای سخت و پر استرسی را تجربه کند و دائم بر حجم خاطرات تلخش از معلم و کلاس و مدرسه افزوده شود، اگر چه جزء نفرات برتر مدرسه باشد، امیدی به موفقیت و ادامه تحصیلش در آینده نخواهد بود. متاسفانه کم نیستند، معلمان و والدینی که گمان میکنند اصل مهم در آموزش بچهها، یادگیری دقیق مطالب درسی است. لذا به وضعیت روحی روانی دانش آموز چندان توجهی ندارند. ضربهای به روح کودک وارد نکنید اصل مهم در آموزش بچهها مخصوصا بچههای دبستانی، علاقمند کردن بچهها به تحصیلات و کنجکاو کردن بچهها برای دانستن است. که این هر دو اصل ربطی به نتیجهی امتحانات ندارند. درست است که دانش آموزان باید از پایه قوی شوند و قوی بالا بروند اما رعایت این مسئله تا جایی باید برای معلم و والدین اهمیت داشته
باشد که ضربهای به روح و قلب کودک وارد نکند. کودکی که با اضطراب و ناراحتی درس میخواند و تکلیف انجام میدهد بعدها تحصیل را رها خواهد کرد یا لااقل برای موفقیتاش تلاشی نخواهد کرد. خودمان اگر اکنون به کودکی و دوران دبستانمان فکر کنیم، هرگز به یاد نمیآوریم نمرهی امتحان ریاضیمان چه بود؟ آنچه زود به یاد میآوریم و تحت تاثیرش احساساتمان تغییر میکند، رفتاری است که در طول تحصیل از سوی معلم و هم کلاسی دیدهایم. اگر خاطرات خوشی داشته باشیم هنوز هم آرزو میکنیم پشت میز و نیمکتها بنشینیم و درس بخوانیم. دانش آموز را مضطرب نکنید یک اصل مسلم روانشناسی این است که اضطراب، قدرت یادگیری افراد را کاهش میدهد. انسان وقتی اضطراب پیدا میکند نه چیزی میفهمد و نه چیزهایی که میداند را به خاطر میآورد انسان ممکن است تحت تاثیر اضطراب زیاد نام خودش را هم فراموش کند. در این صورت چرا بعضی از معلمین یا والدین توقع دارند با تنبیه و تهدید دانش آموزی را مجبور به یادگیری کنند. آنها غافلند که همان لحظه که دانش آموز را مضطرب کرده و قدرت یادگیری او را به شدت کاهش دادهاند. برعکس اگر بتوانیم دانش آموزان را شاد و سرحال نگه داریم و با
تشویق و محبت با آنها رفتار کنیم آنها را برای یادگیری تحریک کرده ایم و حواسشان را روی درس متمرکز کردهایم. خوشا به حال معلم یا مادری که در تمرین با کودک او را میخنداند و شاد میکند. البته نه خندهای که موجب بازیگوشی و حواس پرتی شود. در این خصوص قدرت کنترل مادر یا معلم اهمیت دارد. بازی یادتان نرود مادری میگفت، من وقتی میبینم فرزندم حوصله درس خواندن ندارد، یک بازی ترتیب میدهم که در آن بازی درسهایش تمرین میشود. مثلا کنارش مینشینم و از او میخواهم روی هر کلمهای که دست میگذارم آن را بخواند. سپس با حرکاتی طنز آمیز و کلماتی بچگانه بازی را انجام میدهم. در مقابل مادر دیگری میگفت، موقع انجام تکالیف فرزندم چنان سخت گیری میکنم و کلمه به کلمه مشق او را زیر نظر میگیرم که فرزندم با ترس و دلهره و گاهی با گریه مشقهایش را مینویسد. مشق زیاد بیخاصیت در بین معلمان هم طرز فکرهای مختلفی وجود دارد که بعضی از آنها اگر چه از روی دلسوزی معلم اجرا میشوند، به نفع دانش آموزان نیستند. بعضی معلمان نوشتن تکالیف زیاد را به نفع بچهها میدانند اما کودکی خودشان را فراموش کردهاند که مشقهای طولانی چقدر برایشان آزار دهنده
بود. مشق نوشتن تا اندازهی کم، برای یادگیری واجب است اما مشق زیاد هیچ تاثیر خوبی روی بچهها ندارد. تکالیف بچهها وقتی زیاد باشد آنها را خسته و بی حوصله میکند و وقتی یک دانش آموز خسته و بی حوصله میشود هیچ چیزی را یاد نمیگیرد او صرفا مینویسد بدون اینکه با آن نوشته ارتباطی برقرار کند. مشقهای زیاد فقط بچهها را از درس و مدرسه بیزار میکند و هیچ خاصیت دیگری ندارد. با دانش آموز ضعیف، مدارا کنیم
با دانش آموزانی که درسشان ضعیف است، مدارا کنیم تا وقتی بزرگتر شوند و به اهمیت درس و تحصیل پی ببرند و با تلاش بیشتر ضعفهایشان را جبران کنند. دانش آموزی که به کلاس دوم میرود لااقل بر تمام درسهای کلاس اول تسلط پیدا کرده و ضعف هایش جبران میشود. چنین دانش آموزی کُند پیش میرود اما اگر روح یادگیری و عشق به تحصیل در او حفظ شود، بعدها با تلاش خودش عقب ماندگیها را جبران میکند. اگر میخواهیم سرنوشت کودکانمان را به بهترین شکل رقم بزنیم باید به احساسات دانش آموزان و وضعیت روانیشان توجه داشته باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید