سرویس سبک زندگی فردا: قرآن کریم در بیانات مختلف شناسایی دشمنان و آماده سازی برای مقابله با آنان، را امری بسیار ضروری و لازم میداند؛ ضمن اینکه هدایت و مصونیت از انحراف در زندگی و دستیابی به کمالات و خوشبختی دنیوی و اخروی، را نیز دارای نقش و جایگاه مهم و اساسی میداند. در حقیقت هنر قرآن افزون بر معرفی دشمن و شیوه های او، شناساندن راه مقابله با آن نیز است. در ادامه این یادداشت را به نقل از تبیان بخوانید.
توکل
شیطان با مکر و حیلههای فراوان و نیز خطرهای جدی برای انسان، هیچ گونه سلطهای بر افراد با ایمان و توکل کننده به خداوند ندارد: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ - إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ».(۱) این دو آیه مردم را به دو گروه تقسیم میکند و برای هر یک از آنان دو صفت بیان میفرماید: افرادی بیرون از سلطه شیطان و دارای ایمان و توکل بر پروردگار؛ یعنی از نظر عقیده تنها خدا را میپرستند و از نظر عمل مستقل از همه چیز و متکی بر خدا هستند.
اشخاصی که زیر سلطه شیطانند؛ آنها کسانی هستند که از نظر عقیده رهبری او را پذیرفتهاند و از نظر عمل شیطان را شریک خدا رد اطاعت شمردهاند.
سلطه شیطان بر انسانها الزامی و اجباری و ناخودآگاه نیست. انسانها با فراهم سازی شرایط ورود شیطان به محیط جان، به او جواز عبور از دروازه قلب را میدهند. بنابراین، تقویت ایمان و توکل به خدا، دو عامل مؤثر برای مقابله با نقشههای شیطان است. ترک معصیت راه دیگر قرآن برای مقابله با شیطان، انجام تکالیف و ترک معصیت است. انسان با انجام وظیفه شرعی، بینی شیطان را به خاک میمالد. او هیچ سلطهای بر چنین انسانی ندارد؛ چرا که سلطه او فقط بر افراد گنهکار است: «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِین* تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِیمٍ»؛ «آیا شما را خبر دهم كه شیاطین بر چه كسى فرود مىآیند، بر هر دروغ زن گناهكارى فرود مىآیند» (۲)
شیطان بر آن دسته از افرادی که دروغ گویی حرفه آنها و گنهکاری، شغلشان است، سلطه دارد؛ ولی کسانی که صداقت حرفهشان و اطاعت از خداوند شغلشان باشد، از تحت سلطه شیطان بیرونند.
یاد خدا
یاد و نام پروردگار سبب دور شدن شیطان از حریم جان و دل انسان میشود؛ زیرا شیطان فقط بر دلهای غافل سلطه دارد و بر دلهای ذاکر و بیدار چیرگی ندارد. علت نامیدن شیطان به خنّاس این است که او خود را مخفی میکند و هنگامی که مؤمن نام خدا را میبرد، منقبض میشود و فرار میکند؛ همان گونه که در حدیث آمده است: «شیطان پیوسته بندگان خدا را وسوسه میکند و هنگامی که خدا را یاد میکنند، بر میگردد» (۳)؛ از این رو انسان با اسلحه ذکر به مقابله با شیطان بر میخیزد و پیروزی نیز از آن اوست.
پناه بری به خدا
قرآن عنایت زیادی به موضوع استعاذه یعنی پناهنده شدن به خدا از شر شیطان دارد. برای اثبات اهمیت استعاذه، هفده بار این مسئله را مطرح نموده است که خود دلیل بر اهمیت موضوع است.
استعاذه از متکبر حضرت موسی (علیه السلام) با پناه بری به خدای متعال از شر هر متکبری میگوید: «وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ»؛ «و موسى گفت من از هر متكبرى كه به روز حساب عقیده ندارد به پروردگار خود و پروردگار شما پناه بردهام» (۴) گفتار حضرت موسی (علیه السلام) نشان میدهد که افرادی با این دو ویژگی تکبر و عدم اعتقاد به قیامت به قدری آدمهای خطرناکی محسوب میشوند که باید از شر آنان به خدای سبحان پناه برد؛ زیرا تکبر سبب میشود جز خودش و افکارش را نبیند و عدم ایمان به روز حساب نیز سبب میشود که هیچ حسابی در برنامه و کار او نباشد. (۵) پناه بردن از شر جهالت
در داستان حضرت نوح (علیه السلام) میبینیم که حضرت متوجه میشود تقاضای نجات فرزندش صحیح نیست؛ زیرا خداوند پیوند مکتبی را فوق پیوند سببی قرار داد و فرمود: «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»؛ «فرمود اى نوح او در حقیقت از كسان تو نیست او [داراى] كردارى ناشایسته است پس چیزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مىدهم كه مبادا از نادانان باشى»(۶) و رو به درگاه پروردگار میکند و میگوید: «قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِینَ»؛ «گفت پروردگارا من به تو پناه مىبرم كه از تو چیزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزى و به من رحم نكنى از زیانكاران باشم ».(۷)
هر چند گناهی از او سر نزده بود، اما مقام و موقعیت پیامبر ایجاب میکند که بیش از این مراقب گفتار و رفتار خود باشد؛ زیرا همین ترک اولی را برای خود خطا تلقی و از پیشگاه خدای متعال تقاضای بخشش میکند.
پناه بری در لغزشگاهها «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛«و آن [بانو] كه وى در خانه اش بود خواست از او كام گیرد و درها را [پیاپى] چفت كرد و گفت بیا كه از آن توام [یوسف] گفت پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نیكو داده است قطعا ستمكاران رستگار نمىشوند» (۸) وقتی عشق به حضرت یوسف (علیه السلام) در اعماق جان همسر عزیز مصر پنجه افکند، به خیال خود تمام مقدمهها را آماده کرده بود. از آن حضرت تقاضای کامجویی نمود، ولی آن حضرت پاک و پرهیزگار جز به خدای سبحان نمیاندیشید و قلبش تنها در گرو عشق آن ذات مقدس بود. اما همه جریانها را به سوی لغزش و گناه مشاهده کرد و هیچ راه ظاهری برای خود باقی ندیده بود، در پاسخ زلیخا فرمود: «به خدا پناه میبرم» و به او فهماند که هرگز با داشتن پناهگاه محکمی مثل خداوند متعال در برابر خواستههای نامشروع وی تسلیم نخواهد شد؛ چون برای خداوند قادر خلوت و جلوت یکسان است. انسان در هر موقعیتی میتواند به او پناه ببرد و به یقین مطمئنترین
پناهگاه است. پی نوشتها: ۱. نحل: ۹۹ و ۱۰۰. ۲. شعراء: ۲۲۱ و ۲۲۲. ۳. لسان العرب، ج۶، ص ۷۱. ۴. غافر: ۲۷. ۵. تفسیر نمونه، ج ۲۰، ص ۸۰. ۶. هود: ۴۶. ۷. هود: ۴۷.
۸. یوسف: ۲۳.
دیدگاه تان را بنویسید