سرویس سبک زندگی فردا: خوب یا بد، ارزش یا ضد ارزش، درست یا غلط بودن یک حرکت، منش یا رفتار معمولاً تابع شرع و عرف یک جامعه است. یعنی این دو سبب میشوند که در جامعهای یک رفتار ارزش باشد یا ضد ارزش؛ که لزوماً بر هم منطبق نیستند کما اینکه در کشور خود ما در بعضی موارد عرف در حال سبقت گرفتن و جلوتر رفتن از دین است و در مواردی هم علیرغم تلاشِ بسیار، هنوز مردان دین نتوانستهاند عرف اجتماع را بهقدر کفایت به دین نزدیک کنند. احتمال پیش و پس بودن عرف نسبت به دین زیاد است و تغییر یک عرف بسیار زمانبر اما بههرحال درست یا غلط، عرف هر جامعهای اثر خود را بر مردم دارد. البته حکومت، منابع قدرت، افراد ذینفوذ و مسائلی ازایندست میتوانند بر عملکرد دین و عرف اثرگذار باشند. در ادامه این مطلب را به نقل از مجله دخت ایران بخوانید.
خطر تحریف دین و تغییر عرف ولو در درازمدت همیشه وجود دارد. برای مثال روزگاری در همین کشور بهواسطهی حکومت وقت، تلاش میشد حجاب که ارزش مشترک دین و عرف بود تبدیل به ضد ارزش شود و امروز هم به کمک بعضی از همان مواردی که در بالا گفته شد طی سالیان دراز بعد از انقلاب، تغییرات قابلمشاهدهای در عرف ایجادشده است؛ گرچه هنوز اصل حجاب فارغ از حد و حدود و جزئیاتش، بهعنوان ارزش، حرف مشترک شرع و عرف است. خلاصه اینکه دین و عرف نقشی جدی در جریان زندگی و منش و روش افراد بازی میکنند. مادامی که این دو منطبق هستند علیالقاعده امور به نیکی پیش میرود، اگر هم کسی خارج از شرع و عرف حرکت کند بهعنوان یک هنجارشکن شناخته میشود که سرانجامش طردشدن از جامعه و انگشتنماشدن یا بازگشت به روال جامعه است؛ اما اگر این دو از هم زاویه بگیرند یعنی دین و عرف دو حرفت متفاوت بزنند و مقابل همدیگر قرار بگیرند طبیعی است که مردم نیز در هر اجتماعی دودسته میشوند و گروهی به تبعیت از عرف مقابل گروه دیگر که مدافع دین است میایستند. اینجا دیگر پای یک نفر و دو نفر وسط نیست! یک گروه دارند خلاف دین اما مطابق عرف و شاید سلیقهی خودشان پیش میروند
و شما نمیتوانید نامشان را هنجارشکن بگذارید چراکه هنجارهای یک اجتماع بسیار تابع عرف آن جامعه است. گاهی هم آنقدر فاصله عرف و شرع زیاد میشود و مردم بهقدری به عادات جامعه خود رو میآورند که به عاملانِ شرع به چشم هنجارشکن نگاه میکنند! گرچه حقیقت این است که شرع هرچه که باشد از جانب خدا میآید و عرف ساخته تفکر و تأمل بشری است! البته نه دین و نه هیچ انسان عاقلی انتظار ندارد که مردم بدون تفکر، احکام الهی را بپذیرند اما تن دادن بیقیدوشرط به قواعد عرفی نیز اشتباهتر از پذیرش جاهلانهی دین است. حجاب یکی از همان احکامی است که دارد به تقابل مستقیم بین عرف و شرع منجر میشود و شاید شده است. موضوع این است که چرا این تقابل پیشآمده است؟ کدام قسمت از احکام الهی در باب حجاب با خواستههای عرف و تمایلات جامعه مغایرت دارد؟ ایکاش همانطور که از عاقبت واژهی شرع میتوانیم عرف را آغاز کنیم، در عمل نیز عرفمان را از شرعمان شروع میکردیم! دو روی سکه: یکطرف داستان حجاب، دنیایی است که صاحب دین خلقش کرده است، با جذابیتهایی که هرچقدر هم کاذب باشد اما چشم بشر را به سمت خود میکشاند. در همین سمت انسان است، یکی دیگر از مخلوقات
خدا و از قضا اشرف آنها، با ویژگیهای مختلف ازجمله کمالگرایی، زیبادوستی و حتی خودنمایی؛ انسانها که در دو جنس زن و مرد آفریدهشدهاند قرار است در داستان خلقت برای هم جاذبه داشته باشند تا چرخ خلقت بچرخد و نسل آنها منقرض نشود. بخشی از این جاذبه برمیگردد به همان زیباییهایی که در خلقتشان لحاظ شده است. در این میان آفرینش زنها لطیفتر است و ظریفتر، زیباپسند تر و شاید کمالگراتر. حالا این بشر کمالگرای زیبایی دوست، بهخصوص آن بخش مؤنث، بنا به نوع خلقتش، بسیار مایل است زیبا بچرخد و زیبا زندگی کند و دوست دارد زیباییهای زندگیاش را با دیگر همنوعانش به اشتراک بگذارد. روی دیگر سکه حجاب، شرع است که خداوند پس از خلقت بشر بر او عرضه کرده و آدمی را در پذیرش یا رد آن مختار گذاشته است! فارغ از آنکه دین کمکم بر بشر جاریشده، در اسلام به اوج کمال رسیده و جدا از اینکه حجاب در همهی ادیان با اندکی تفاوت بوده است بحث اینجاست که چرا خداوند انسان را زیبا طلب میآفریند سپس احکام دین را مانند ریسمانی به پایش گره میزند تا نتواند زیباییهایش را بروز دهد! میان ماه من تا ماه گردون... اولین نکتهای که به ذهن میرسد این سؤال
است: آیا آنچه ما بهعنوان زیبایی از آن یاد میکنیم واقعاً زیباییست یا این توهمی در ذهن ناتوان ماست که آن را زیبا میبیند؟! در واقع اگر بخواهیم عمیق به این داستان نگاه کنیم ممکن است برای بعضیها پذیرفتنی نباشد؛ اگر از عمق داستان بگوییم و از اینجاکه تمام زیباییهای ظاهری و فانی عالم ساختهی یک زیبای جاوید است به نام خدا که اگر زیباییاش را لمس کنی دیگر تنها اسیر و دربند آنچه تا امروز زیبا میخواندی نخواهی بود! گفتن این حرفها شاید ساده باشد اما پذیرفتنش برای خیلیها سخت و چهبسا در دنیای امروز ناممکن است. بههرحال اینیک واقعیت محض است حتی اگر آن را درک نکنیم و نپذیریم. گذشته از این، در همین دنیا زیباییهای ماندگارتر دیگری هست که مثل زیبایی جسم و بروروی من و شما تمام نمیشود، به جنسیت هم ارتباطی ندارد، دین و آیین هم نمیشناسد یعنی در هر مرام و مذهبی ارزش تلقی میشود، مثل شجاعت و دلاوری، ایثار و ازخودگذشتگی، عطوفت و مهربانی، گذشت و بخشش و... ما چقدر مشتاق به عرضهی این زیباییها به دیگران هستیم؟! بنابراین در اولین گام شاید تعبیر و فهم ما از زیبایی نادرست باشد و شاید زیبایی بهانهای است برای عدهای تا
انسانها را به سمتی که مایلاند و اسباب رسیدن به منافع آنها میشود سوق دهند! چشمش را ببند! خب تصور کنیم ما اینقدر خوبیم که تمام زیباییهای گفتهشده را رعایت کردیم، دیگر چه بهانهای وجود دارد؟ اصلاً به آن زیبایی متوهم همفکر نمیکنیم و فقط میخواهیم راحت باشیم. در رفتوآمدهایمان، گشتوگذارهایمان. معلوم است که چه مرد باشی یا زن، پوشش کمتر در تابستان دلچسبتر است، حتی در رفتوآمدهای معمولی. از این قبیل صحبتها در باب فلسفهی حجاب زیاد گفتهشده و دوباره گوییاش اتلاف وقت است؛ بسنده میکنیم به صحبتهای مقدمهی بحث. بنابر همان کشش و جذابیتی که در ابتدا عرض شد و برای حفظ بقای بشر ضروری است وقتی افراد با جاذبههای ظاهریشان در معرض دید عموم باشند طبیعی است که خیلیها هوس رسیدن به آن جاذبهها را در سر میپرورانند؛ رسیدن آنها به هوسشان که آسیب مشخصی است و نرسیدنش هم آسیبهای روانی دیگری را در پی دارد که درنهایت جامعه و ازجمله همان کسانی که حجاب را رعایت نمیکنند در معرض آن قرار میگیرند! در واقع حجاب بیشتر از آنکه ما را بپوشاند، چشم اطرافیان ما را میپوشاند! و به این ترتیب با پوشاندن چشمان نامحرم عرصهی
فعالیت برای افراد در جامعه بازتر میشود و علیرغم فشاری که ممکن است به جسم آدم وارد شود از فشار روحی و روانی او کم خواهد شد.
همچون خال، آشکار باش حالا میرسیم به قسمتهای نفسپسند داستان! علیرغم اینکه دنیا دار فانی است و خداوند هم هدفش از خلقت، خلاصه کردن نگاه ما در زندگی دنیایی و زیباییهای ظاهری نبوده اما ازآنجاییکه خداوند زیباپسند است و دین اسلام دین زیباییها و تعادل و عقلانیت، بنابراین در دین ما جایی برای رهبانیت و بریدن کامل از دنیا و زیباییهایش نیست. خداوند به ما توصیه میکند که حد نگهدار باشیم. نه تمام دنیایمان مادیات باشد و نه اسیر مرگ و نیستی، دنیا را ببوسیم و کنار بگذاریم. به جرات میشود گفت بیشتر از هر دین دیگری اسلام است که شمارا تشویق میکند به رعایت پاکیزگی و بهداشت و آراستگی. میگویند سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ بهار اسلام هم که میشود رسول مهربانی(ص). احادیثی که از ایشان باقی است توجه حضرت را به آراستگی و زیبایی نشان میدهد. توصیههایشان به مردان که برای زیباتر شدن موی سروصورتشان را اصلاح کنند(۱) و حتی استحباب چیدن موی بینی برای زیباتر شدن (۲). روایت است که ایشان فرموده است: لباسهای خود را بشویید؛ موهای خود را کوتاه کنید؛ مسواک بزنید؛ آراسته و پاکیزه باشید؛ زیرا یهودیان چنین نکردند وزنانشان زناکار
شدند. (۳) همچنین به زنان توصیه میکردند دستان خویش را با حنا خضاب کنند؛ خانمها برای آراستگی پیش شوهرانشان و دوشیزگان برای آنکه دستانشان مانند دست مردان ]زمخت[ نباشد.(۴) برخلاف آقایان، خانمها را به بلند کردن و پاکیزهنگهداشتن ناخنهایشان تشویق میکردند. (۵) روایت است که ایشان نه تنها برای همسر که خود را برای دوستانش هم میآراست. روایت است که حضرت فرموده است: خداوند دوست دارد هرگاه بندهای نزد دوستانش میرود، خود را بیاراید.(۶) تنپوش خود را نیکو کنید؛ لوازم خود را سامان دهید؛ آنچنانکه در میان مردم بهسان خال، آشکار باشید.(۷) از این دست احادیث و بسیار ظریفتر از این در سیره رسول اکرم(ص) و ائمهی معصومین علیهمالسلام بسیار است که مشخص میکند دین کوچکترین تعارضی با زیبایی و آراستگی ندارد. آدمهایی که برج میشوند! آنجا که احکام دین زنجیری به پای انسان میشود جایی است که آدمی از مرز تعادل عبور کرده و درگیر رذایل اخلاقی میشود. آراسته بودن و زیبا گشتن در بین محارم نه تنها مجاز بلکه از توصیههای دین است اما آنجایی که عرصهی حضور نامحرم است این زیبایی تبدیل به خودنمایی میشود و اینجا خط قرمز دین است.
خودنمایی در عربی میشود تبرّج، از اسمش هم پیداست که از مادهی برج است. برج یادآور بلندی است یعنی ساختمانی که میتوانی بهآسانی و از راه دور ببینی. کسی هم که میخواهد خودنمایی کند باید طوری رفتار کند که به چشم بیاید و دیده شود. از آیات و روایات بر میآید که عموماً خانمها تمایل به خودنمایی دارند و این خصلت برای آقایان در مقایسه با خانمها اصلاً قابلطرح نیست. بنابراین به خانمی که خودنما باشد میگویند متبرّج. ابزاری که کمک میکند تا فردی خودنمایی کند هم میشود متبرجات، فرقی نمیکند این ابزار چه باشد، از زیورآلات گرفته تا رنگ و مدل لباس. مثلاً در زمان جاهلیت، زنان اعراب خلخال به پا میبستند و هنگام راه رفتن پایشان را به زمین میکوفتند تا صدا بدهد و جلبتوجه کند. حالا ممکن است امروز یک خانم با اندازه یا رنگ شال، مدل کفش، جنس و اندازهی شلوار یا مدل لباسش این کار را بکند؛ گرچه عادات اعراب جاهلی هم چندان خارج از مد نیست! بههرحال در کاربرد قرانی، متبرجات میشود هر چیزی که به شکلی شخص را در چشم دیگران قرار میدهد و جلبتوجه مینمایاند. قران میفرماید: این زنان (در برابر نامحرم) ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید مانند
خودنمایی دوران جاهلیت نخستین (سوره احزاب/۳۳) همچنین در آیه ۶۰ سوره نور میآید: زنان، (در برابر نامحرمان) با زینتها و آرایشهایشان خودنمایی نکنند. یکی از نکات مهم در باب خودنمایی این است که فقط شامل حال افراد بدحجاب نمیشود. اینجا بحث از پوشش داشتن نیست. چهبسا روی این آیات بیشتر با کسانی ست که اصل پوشش را پذیرفتهاند. در این آیات دین پا را فراتر گذاشته و یادآور شده است که صرف پوشش کافی نیست. قرار است پوشش مانع توجه نامحرم و توجه کردن یا طمع کردنش به شما باشد نه اینکه خود را بپوشانید اما این پوشش فقط نقصهای احتمالی جسمتان را بپوشاند و جذابترتان کند! ممکن است شما باحجاب کاملی که دارید از نوعی مانتو، کفش، روسری یا حتی چادر استفاده کنید که اسباب تبرج و به چشم آمدن شما در برابر نامحرم شود. البته ناگفته نماند به لحاظ شرعی ممکن است پوششی در یک فضا اسباب خودنمایی باشد اما در فضای دیگر این خاصیت را نداشته باشد. در این شرایط چنانچه حکم دیگری از شرع را زیر پا نگذاشته باشیم استفاده از آن پوشش بلامانع است. برای مثال ممکن است شال نارنجی در ادارهی شما اسباب خودنمایی باشد درحالیکه یک تار موی شما هم پیدا نیست اما
در محفل خانوادگیتان جلبتوجه نکند اینکه شاید شما در یک کشور غربی بدون پوشش هم جلبتوجه نکنید داستان دیگری است، طبیعی است که آنجا قبل از خودنمایی اصل رعایت حجاب شما مشکل دارد! یادمان نرود تمام مشکلِ این نوع به چشم آمدنها مربوط به فضایی است که در معرض دید نامحرم باشد. آیا غریزه، عزیزه؟! بد نیست این نکته را هم به خاطر بیاوریم که اگرچه خودنمایی یک خصلت غریزی است اما دلیل نمیشود هرچه در غریزهی آدمی است اجازهی بروز داشته باشد! حسادت، بدبینی، راحتیطلبی و خیلی ویژگیهای دیگر هم هستند که بهصورت غریزی در انسان وجود دارند اما نه ما تلاشی برای بروزشان میکنیم و نه هیچ شخص معقولی آنها را تأیید میکند بلکه همه میدانند باید آنها را کنترل کرد و شاید فقط در بعضی شرایط خاص و معدود به بروز آنها نیازی باشد. بنابراین غریزی بودن خودنمایی توجیه مناسبی برای انجام آن نیست! خیلی هم نمیشود غریزهمان را عزیز کنیم چون ممکن است عزت فطرتمان را به خطر بیاندازد...!
پینوشتها:
۱. خصال/ ۵۳۸؛ روضةالواعظین/ ۳۰۹
۲. وسائلالشیعه (چ اسلامیه) ۱/۴۲۴
۳. جامعالصغیر ۱/۱۸۴؛ کنزالعمال ۶/۶۴۰
۴. بحارالانوار ۷۳/۱۰۲؛ مکارمالاخلاق/۲۰۰
۵. بحارالانوار ۷۶/۱۲۳؛ مکارمالاخلاق ۱/۶۶
۶. بحارالانوار ۱۶/۲۴۹؛ مکارمالاخلاق ۱/۸۴
۷. جامعالصغیر ۱/۴؛ کنزالعمال ۶/۶۳۹
دیدگاه تان را بنویسید