سرویس سبک زندگی فردا: تجملگرایی واژه سختی است. اتوکشیده و شق و رق. حتی افرادی که در چارچوب آن زندگی میکنند و روزگار میگذرانند، سعی میکنند به نوعی آن را رد کنند اما نه، گویا باید در جمله آخر تجدیدنظر کرد، وقتی در خیابانهایی راه میرویم که ماشینهای چند میلیاردی تنها برای به چشم آمدن و نمایش دادن از آنها رد میشوند، وقتی کانالهای شبکهای را زیر و رو میکنیم و به وضوح شاهد به نمایش گذاشتن اجناس و کالاها و زندگیهایی هستیم که جز تجملاتی بودن صفتی ندارند. تجملگرایی واژه سختی است اما سختتر از آن دیدن فرو رفتن در تجملات در نسل و مردمی است که میخواستند خلاف چنین جهتی حرکت کنند و شاید سختتر این باشد که تجملگرایی به جنینهای به دنیا نیامده هم رسیده. جنینهایی که قرار است در سیسمونیهای چند صدمیلیونی بخوابند، بغلتند، زندگی کنند و تولدهای شاهانه بگیرند و در دنیای بچگیشان فخر لباس و وسایل آنچنانیشان را به هم بفروشند. تجملگرایی واژه سختی است اما سختتر از آن بلایی است که قرار است بر سر نسلی بیاید که باید در چنین افکاری دست و پا بزنند. در این باره به نقل از مجله سیمرغ مطلبی برایتان انتخاب کردهایم که در
ادامه میخوانید.
تجمل گرایی یعنی تمایل و گرایش به آراسته شدن و تجملات به نظر میرسد این گرایش در جامعه فعلی ما چه در سطح خانوادهها و چه در سطوح بالاتر رو به افزایش و آثار منفی آن در تمام سطوح قابل لمس است. اینکه چرا گرایش به تجملگرایی تا این حد افزایش یافته از جنبههای مختلف قابلبررسی است. به خصوص که میدانیم فرهنگ ساده زیستی و قناعت در جامعه ما از دیرباز از نسلی به نسلی دیگر، هم توصیه میشده و هم بهعنوان یک ارزش فرهنگی شناخته میشده است. شاید وجود فضای رقابت بین افراد جامعه است که به این موضوع دامن میزند. گویی آدمها با هم در حال مسابقه برای هرچه با شکوهتر کردن وسایل زندگیشان هستند. در چنین فضایی خیلی از افراد فکر میکند نباید از قافله عقب بمانند. اینجا لازم است به یک نکته اشاره کنم، قدرت مالی و استقلال پولی تا جایی که فرد امکان تهیه وسایلی را که میخواهد و میتواند از آنها لذت ببرد، پیدا کند خواهد توانست در افزایش احساس رضایت و شادی فردی نقش داشته باشد، اما تحقیقات نشان میدهد از سالهای ۱٩۶۰ تا ٢۰۱۰ با وجود اینکه میزان درآمد در اقشار خانواده کشورهای توسعهیافته بیشتر شد، تفاوتی در میزان رضایت از زندگی
و احساس شادمانی آنها نداشته است یعنی پول تا جایی که نیازهای ما را برآورده کند، میتواند نقش موثری داشته باشد و بیش از آن در خوشبینانهترین حالت ممکن اثری بر ایجاد «حس خوب» در ما نخواهد داشت. به قول عطار: خلعت دنیا زیاد از خویشتن دردسر است آنچه میآید زیاد از آستین، چین میشود چه کسانی تجملگرا میشوند؟ آنها آدمهایی هستند که دیگران را مدام در حال قضاوت خود میپندارند و تصور میکنند با تجملات، قضاوت منفی دیگران دربارهشان کمتر خواهد شد و امید دارند که با این کار بیشتر نظر مثبت جامعه را به خود جلب کنند. تجملگرایان فرافکن برخی از تجملگرایان «فرافکنی» میکنند و میگویند: «ما تمایل نداریم تجملگرا باشیم، بلکه فرهنگ ما تجملگراست. این رویه در جامعه تبلیغ و ترویج میشود و ما نیز ناگزیر به پذیرش آن هستیم.» در واقع این افراد نقش خود را در گسترش این پدیده انکار میکنند. تجملگرایان تعمیمساز برخی نیز «تعمیمسازی» و رفتار خود را اینگونه توجیه میکنند: « همه مردم اینگونهاند و تجملگرایی برایشان مهم است نه فقط من، پس چرا خلاف جریان آب حرکت کنم؟ این کار را میکنم تا انگشتنمای دیگران نشوم!» این از نظر علوم رفتاری
یک نوع «تقویت منفی» محسوب میشود؛ یعنی فرد برای آنکه مورد انتقاد قرار نگیرد، این کار را انجام میدهد. یکی دیگر از موارد موثر، ویژگیهای «کمالطلبی» و «آرمانخواهی» بعضی از افراد است؛ یعنی معتقدند باید کاملترین و بهترین زندگی ممکن را داشته باشند و هیچ نقصی در زندگیشان قابلپذیرش نیست. چنین کسانی برای اینکه به این دنیای ذهنی دست یابند، هزینههای زیادی متحمل میشوند و چون هرچه تلاش میکنند به آن کمال مورد نظر نمیرسند، همیشه ناراضیاند و از داشتهها و متعلقات خود هم لذت نمیبرند و این موضوع بیش از پیش نگرانشان میکند که چرا هر چه متعلقاتم بیشتر میشود، رضایتم به آن اندازه زیاد نمیشود! تجملگرایان مقایسهگر مساله دیگر «مقایسه کردن» و «مقایسه شدن» است. یکی از آثار منفی شیوع مقایسه خود با دیگران و مقایسه فرزندان با دیگران، تمایل به تجملگرایی در جامعه است. متاسفانه این نوع مقایسه در اکثر مواقع در سطوح نابرابر انجام میگیرد؛ مثلا ممکن است فردی درآمدش را با صاحبان سایر مشاغل مقایسه یا نوجوان وابسته به خانواده، خود را با یک بزرگسال که درآمد خوب و مستقلی هم دارد، مقایسه کند. والدین باید بپذیرند و آموزش دهند
وقتی آدمها شرایطشان با هم متفاوت است، قرار نیست داشتههایشان با هم مشابه باشد و این فرصتی است مناسب برای آموزش صبر به نوجوانان. البته ایجاد امید در آنها و نوید اینکه میتوانند روزی به این درجه از پیشرفت برسند، لازم است. تجملگرایان نمایشی یکی دیگر از مسائل، ویژگیهای «نمایشی» بعضی از افراد است. یعنی نمایش متعلقات بیش از خود آنها ارزشمند و لذتبخش میشود. اینجا فضای خصوصی خانواده جای خود را با نمایشگاه عمومی عوض میکند که هر چه لوکستر باشد یا بیشتر مورد توجه قرار گیرد یا بیشتر بتواند حس حسادت دیگران را برانگیخته کند یا بیشتر بتواند تایید دیگران را به دست آورد، صاحبان آن رضایت بیشتری پیدا خواهند کرد. حال آنکه این نوع رضایت یک رضایت سطحی و ناپایدار خواهد بود. تجملگرایان فاقد اعتماد به نفس «اعتماد بهنفس پایین» نیز گاهی آدم را به وادی تجملگرایی میکشاند. وقتی فردی تجملات را زیربنای اعتماد بهنفس خود بداند، فکر میکند تنها از این طریق میتواند حرفی برای گفتن در جامعه داشته باشد، بنابراین بیشتر در پی تجملگرایی خواهد رفت در حالی که نتیجه اعتماد بهنفس کاذب و حبابی، کاهش عزت نفس بیشتر خواهد بود.
برخی افراد از رفتار دیگران «نتیجه دلخواه» را برداشت میکنند؛ مثلا میگویند: «فلانی به این دلیل با من رابطه خانوادگی برقرار نمیکند که زندگی مجللی ندارم و این باور آنها را از بررسی احتمالات دیگر باز میدارد.» تجملگرایان ذهنخوان گاهی هم اقدام به «ذهنخوانی» میکنند و میگویند: «فلانی حتما فکر میکند آدم خسیسی هستم و نمیخواهم برای زندگیام خرج کنم یا مثلا نکند کسی فکر کند من برای آسایش و راحتی خودم ارزشی قائل نیستم.» بنابراین بدون اینکه تلاشی کنند و بفهمند که آیا این ذهنخوانی درست است یا نه، روند زندگی خود را تغییر میدهند.
یک نکته مهم، «تقویت مثبت» این رفتار از سوی جامعه است؛ یعنی بعضی از ما وقتی با زندگی تجملی دیگران روبرو میشویم، رفتارشان را تحسین و به این دلیل به آنها توجه و داشتن این نوع زندگی را تایید میکنیم. حتی ممکن است الگوبرداری و در یک کلام تجملگرایان را «تشویق» کنیم و میدانیم که هر چه یک رفتار تشویق شود، احتمال تکرار آن نیز بیشتر میشود تا جایی که به «عادت» تبدیل خواهد شد. تجملگرایان خودشیفته یکی دیگر از علل تمایل به تجملگرایی، نوعی از ویژگیهای فردی و شخصیتی است که آن را در علم روانپزشکی با اصطلاح «خودشیفتگی» میشناسیم. در این حالت، فرد خود را لایق داشتن مجللترین امکانات زندگی میداند چون معتقد است فردی استثنائی است و باید متعلقاتش هم به نوعی تک و خاص باشند. البته چون در عالم واقع مشاهداتش را خلاف آنچه در ذهن میپرورد میبیند، احساس منفی به خود و دیگران پیدا میکند و نتیجه نهایی آن باز هم کاهش اعتماد بهنفس خواهد بود. ویروس تجملگرایی در کودکان نکته نگرانکننده در این بحث، ترویج تجملگرایی در کودکان و اصرار به آن از سوی والدین است، بدون آنکه متوجه باشند این فرهنگ چه آثار منفیای میتواند در آینده
کودکانشان داشته باشد. البته ریشههای این اتفاق هم با مطالبی که در بالا اشاره کردم، تا حدودی قابلتوجیه است؛ مثلا بچهها با همکلاسیهایشان در زمینههای غیردرسی مقایسه میشوند؛ یعنی مثلا ارزش شاگرد به نوع خودکار، دفتر، کیف یا کفش او میشود، نه میزان درس خواندنش. بعضی میگویند چون فرزندم همه چیز من است، پس باید همه اموال و داراییام را خرج او کنم یا مدام نگرانند در تامین فرزندشان نقصی از خود نشان دهند یا اینکه باید کاملا در رفاه باشد. یکی از مواردی که والدین به میزان زیادی از طریق آن، تجملگرایی برای فرزندانشان را توجیه میکنند این است: نکند «نه» گفتن من به خواستههایش، در آینده او را سرخورده کند و نتواند با اعتماد بهنفس کافی «گلیمش را از آب بکشد». حال آنکه اتفاقا دارند شرایط را به نحوی اداره میکنند که احتمال به وقوع پیوستن آن نگرانیها بیشتر شود. فرزندی که در دوران رشدش هیچوقت با کمبود و کاستی مواجه نبوده یا هیچگاه برای درخواستی «نه» نشنیده یا تجملات و تعلقات مادی را عامل برتری خود نسبت به دیگران بداند، مسلما دوران رشد طبیعی را طی نخواهد کرد و زمانی که دیگر سیستم حمایتی خانواده به هر دلیلی در کار
نباشد، خود را در جامعهای میبیند که در خیلی از موارد با محیط قبلیاش متفاوت است و این تناقض او را متضرر خواهد کرد. اگر به خاطر داشته باشید، در زمانهای نه چندان دور نسبت به زمان حال، دادن پاداش مادی به فرزندان بهصورت یک «انگیزه بیرونی» برای آنها برای رسیدن به خواستههای والدین که عموما مسائل تحصیلی، اخلاقی و اجتماعی آنها بود، انجام میگرفت. به تدریج والدین تلاش میکردند بتوانند مسیر را از سمت انگیزههای بیرونی به سمت «انگیزههای درونی» کودک یا نوجوانشان تغییر دهند؛ به نحوی که نوجوان بداند برای آنکه دیده شود، بهتر است اخلاق یا موفقیتهای تحصیلیاش را ارتقا دهد تا اینکه بخواهد نوع گوشی تلفن یا رایانه شخصیاش را به روز کند اما امروزه داشتن وسایل مجلل برای فرزندان یک «حق» دانسته میشود، نه یک انگیزه بیرونی و تدارک آن از سوی والدین «وظیفه» به شمار میرود و نه یک «توجه ویژه» به آنها. اینکه فرزندان ما بپذیرند قرار نیست همه چیز در زندگی فراهم باشد و به تناسب شرایط خودشان، مسیر پیشرفت را طی خواهند کرد و متوجه خواهند شد که در صورت تلاش بیشتر میتوانند به برخی از امکاناتی که برایشان فراهم نشده دست پیدا کنند،
نهتنها آنها را سرخورده نمیکند، بلکه انگیزه پیشرفت را در وجودشان تقویت خواهد کرد و آنجاست که کودک با تواناییهای خود آشنا میشود و اعتماد بهنفس واقعی در او شکل میگیرد.
گاهی این موضوع سوژه دعواهای زناشویی میشود؛ یعنی پدر و مادر هم رای و همنظر برای نحوه تامین فرزندشان نیستند یا ممکن است والدی که کمتر زیر بار تهیه وسایل غیرضروری برای کودک میرود، «والد بد» تلقی شود و حتی منجر به این شود که فرزند بین پدر و مادرش حتی در میزان دوست داشتن آنها فرق بگذارد. گاهی نیز والدین در نحوه خدماتدهی به فرزندان خود ثبات قدم ندارند و کودک یک نوسان مبهم در برخورد با خود را تجربه میکند و از درک علت این تفاوت رویه عاجز میماند. توصیه میشود والدین برای این مشکلات چارهای اندیشیده و حتی از نظرات کارشناسان بهرهمند شوند چون ادامه این مسیر سرانجام خوبی نخواهد داشت. در پایان باید اشاره کنم که رفاه و تامین نیازهای انسان برای داشتن احساس آرامش و آسایش ضروری است اما وقتی مسائل مادی و تجملات معیار برتری افراد قرار گیرد یا اینکه بخواهد با روی آوردن به آن جلوی قضاوتهای منفی مردم را بگیرد، در درازمدت آثار مخربی روی فرد، خانواده و جامعه خواهد گذاشت.
دیدگاه تان را بنویسید