سرویس سبک زندگی فردا؛ احسان بابایی: امام خميني (ره) مجذوب عشق حسين (ع) بود. از يادها نميرود كه در حسينيه جماران به هنگام محرم به احترام سیدالشهدا بر صندلي مينشست، اشكش جاري و شانههايش متلاطم بود و سينهزن ، نوحهخوان حسينيه را همراهي ميكرد. از امام خميني (ره) هيچ كتابي در تفسير نهضت سیدالشهدا بر جاي نمانده است. بااینحال زيادهروي نيست اگر گفته شود در احياء ياد و راه حسين (ع) ، همچون او هیچکس توفيق نيافته است.
خميني آنگونه زيست كه اگر قرار باشد براي چهره آسماني حسين (ع) و براي تقريب به ذهن از مشي او نمونهاي و آينهداري صادق بيابيم؛ بيدرنگ به سراغ امام خميني خواهيم رفت. شيعه در تاريخ، حسرتبهدل مانده بود كه اي كاش در كربلا حضار بود و حسين (ع) را ياري مينمود و خميني بر اي بسياري يادآور كربلا بود. از همين رو منتظران ، فرصت را غنيمت شمردند و به عشق حسين (ع) به ياري خميني برخاستند.
عاشورا ، فقيهانه يا عارفانه؟!
اين واقعيتي غيرقابل انكار است كه امام خميني (ره) نهضت خود را از سرچشمه عاشورا سيراب نمود؛ اما پرسش اينجاست كه امام چه تحليلي از حادثه عاشورا داشت و چگونه اين قيام را تبيين ميکرد كه توانست از آن پشتوانه و الگويي براي نهضت بسازد؟ كم نيستند كساني كه عقيده دارند، تحليل چرايي آنچه در حادثه عاشورا رخ داد از دسترس ما خارج است. برخي بر اين باورند كه اساساً حركت امام حسين (ع) مبتني بر فقه نبود و تلاش براي يافتن مبنايي فقهي براي قيام امام ، آب در هاون كوبيدن است. اينان معتقدند كه قيام سیدالشهدا در استقبال از شهادت خود و ياران و اسارت اهلبیت امري خارق عادت است و ذهن جستجوگر را بايد براي يافتن منطق امام حسين (ع) به عرفان حواله داد.
مصيبهايي بهمراتب كمتر از دردها و رنجهايي كه بر امام حسين (ع) در كربلا وارد آمد؛ كافي است براي اينكه باب «تكليف ما لايطاق» گشوده گردد و «ولا تلقوا بأيديكم الي التهلكه» سد راه رويارويي امام حسين(ع) با سپاه كوفه شود. برخي معتقدند امام حسين (ع) اگر با سپاه كوفه به نبرد نابرابر برخاست تكليفي بر آمده از فقه نداشت. آنچه رخ داد به مقتضاي عشق بود.
به نظر چنين ميرسد كه اين دسته، اين را كه فقه به فرمان عرفان گردن نهد محال ميدانند و اين را كه بتوان از عملي عارفانه، تبیینی فقيهانه ارائه داد ميسر نميدانند؛ اما آيا واقعا در نگاه امام خميني (ره) كه هم فقيه بود و هم مراتب عرفان نظري و عملي را طي كرده بود، رابطه فقه و عرفان چنين است؟
ناتواني در تبيين فقهي قيام عاشورا ، فقيهان را نيز شامل ميشده است. فقيه فرزانه صاحب «جواهرالكلام» آيتالله شيخ محمد حسن نجفي در ضمن بحث از احكام «مهادنه» يعني صلح، آن را به هنگام به خطر افتادن نفس واجب ميشمارد و در رد آ» دسته كه براي اثبات جواز صلح و نه وجوب آن به اقدام سيدالشهداء استدلال ميكنند، قيام آن حضرت را از اسرار الهي ميشمارد كه دستيابي به چرايي آن را دور از دسترس میداند و نيز اينكه بنابر علم غيبت، امام ميدانسته است كه دشمنان در هر حال بر قتل او مصمم هستند.
«آنچه از امام حسين (ع) واقع شد علاوه بر اينكه از اسرار الهي و مندرج در علم مخزون خداوند است؛ ممكن است ناشي از آن باشد كه اقدام به قيام تنها راه موجود بوده است، به واسطه علم امام به اينكه دشمنان در هر حال تصميم بر قتل او گرفتهاند؛ همچنان كه از ظاهر افعال و احوال و كفر و دشمن آنان پيدا بود» (جواهرالكلام ، جلد 21، صفحه 295)
واقعيت اين است كه استفاده فقهي از قيام عاشورا و تلاش براي استنباط تكليف از آن، چندان داراي سابقه نيست. فقيهان غالبا به عاشورا به عنوان يك منبع استنباط عنايت نداشتهاند. اما امام خميني (ره) در اين ميان نگاه ديگري به حادثه عاشورا داشت. پاسخ امام به معماي
هدف سيدالشهداء
پيش از آنكه به نحوه مواجهه فقهي امام خميني (ره) با حادثه عاشورا بپردازيم؛ اين پرسش مهم را مطرح ميكنيم كه به راستي انگيزه و هدف سيدالشهداء از قيام چه بوده است؟ و اين قيام چه نتيجهاي را در برداشته است؟
حضرت امام در پاسخ به اين پرسش ، تحليلي ارائه مي دهد كه از مبناي رويكرد فقهي ايشان در مورد حادثه عاشورا پرده برميدارد.
بارها شنيدهايم كه قيام سيدالشهداء سبب نجات اسلام گشته است و اگر اين قيام نميبود، اسلام نيز پابرجا نميماند؛ اما اين سؤال همچنان به قوت خود باقي است كه مگر بعد از حادثه عاشورا چه رخ داده و چه تحولي در عرصه جامعه ديني روي داده است كه ما آن را حاصل قيام عاشورا ميدانيم؟
مگر نه آن است كه بعد از بنياميه سلسله سرتاسر سپاه بنيعباس به خلافت رسيد كه در ظلم و بيداد و در جور و جفا اگر از بنياميه رو سياهتر نبود، كارنامه بهتري نيز نداشت و مگر نه اينكه تبديل خلافت به سلطنت نه تنها متوقف نگشت بلكه در عصر بنيعباس نيز تداوم یافت و در ساختار سیاسی جامعه نهادينه شد؟ با اين اوضاف به راستي چه نشاني از پيروزي امام حسين (ع) در تاريخ ميتوان يافت؟ اين پرسش هر چند در ابتدا گزنده به نظر ميرسد؛ اما پاسخي روشن و شكوهمند دارد كه دستيابي به آن را مديون نحوه تحليلي هستيم كه امام خميني (ره) از قيام عاشورا ارائه داده است.
امام خميني (ره) در توصيف آنچه منتهي به حادثه عاشورا شد جملاتي دارد كه نظير آن را از ديگران نشنيدهايم. اين جملات هر چند شاذ و نادر است، اما سخت محل تأمل است:
«خطاي يزيد اين نبود كه سيدالشهداء را كشته، اين يكي از اخطارهاي كوچكش بود، خطاي بزرگ اين بود كه اسلام را وارونهاش كرده بود و سيدالشهداءبه داد اسلام رسيد، سيدالشهداء اسلام را نجات داد» (صحيفه امام ، جلد 8، صفحه 9)
براي امام خميني (ره) آنچه پيش از حادثه عاشورا رخ داده بود، از آنچه در كربلا رقم خورد بسي مهمتر بود. جنايت بزرگ يزيد و پيش از او معاويه ، نه قتل حسين بن علي (ع) در كربلا، بلكه به مسلخ بردن اساس اسلام بود.
تحريف دين خدا به دست معاويه و يزيد به نهايت خود رسيده بود،خلافت رسولالله و امامت امت به دستگاه سلطنت موروثي تبديل گشت و همه ارزشهاي ديني دگرگون شد؛ تقوا كه بالاترين و اصيلترين ارزشهاي جامعه اسلامي بود جاي خود را به مقام، ثروت نسب و نژاد داد، برادريها زا بين رفت، عدالت را كه در ذيل توحيد مهمترين اصل جامعه اسلامي محسوب ميشد به سخره گرفتند، احكام الهي را يكي پس از ديگري به زير پا نهادند. تساوي در برابر قانون را عالمانه و عامدانه كنار گذاشتند و حقوق محرومين را ناديده انگاشتند و نكته مهم آنكه همه آنچه رخ ميداد به نام اسلام رقم ميخورد و بهپای اسلام نهاده ميشد.
جنايت يزيد آنگاه سنگينتر بود كه ديني را به نمايش گذاشت كه با فساد و با ظلم و جور قابل جمع بود. آنچنان ديني را به مردم عرضه كردند كه گويي در آن هيچ تناقض و تضادي بين نماز و مجلس قمار، بين قرآن و مجلس شرب خمر ديده نميشد. دين وراونه شد و از آن جز ظاهري و صورتي بر جاي نماند و شايد به حقيقت نزديكتر آن باشد كه حتي غيرتي براي حفظ ظاهر نيز باقي نماند.
آري! پيش از حسين (ع)، اسلام را به مسلخ برده بودند. چيزي نمانده بود كه همه رنجها و زحمات رسولخدا و يارانش بر باد رود. پيامبر آمده بود تا كمر ظلم را بشكند، اما با گذشت زمان و جفاي مدعيان، اسلامي بر جاي آئين پيامبر نشست كه با ظلم هم آغوش بود.
دين تازهاي به مردم معرفي ميشد؛ ديني كه با همه گونه ساد قابل جمع بود. اينجاست كه نفس قيام موضوعيت پيدا ميكند و حسين (ع) قيام مي کند تا اين تعريف خود ساخته از دين را بشكند؛ تا فرياد برآورد كه آنچه را كه شما اسلام ميخوانيد هرگز به رسميت نميشناسيم. در مواجهه با دين وارونه، فرياد اعتراض، صرف نظر از آنكه به نتیجهای منجر گردد، خود به يك هدف تبديل ميشود؛ بر آوردن فرياد همان و به نتيجه رسيدن همان.
برپايي حكومت اسلامي هر چند مطلوب بود؛ اما براي امام حسين (ع) هدف اصلي بود هدف اصلي قيام آن بود كه امام با اعتراض خود پرچم ديگري را مقابل پرچم يزيد برافرازد تا نگذارد يزيديان ، اسلام را به نام خود و به نفع خود مصادره نمايند. امام حسين (ع) اسلام را از تعريفي وارونه آنگونه كه با هر فسادي سازگار باشد رهايي بخشيد.
هم انگيزه و هم نتيجه مهم قيام امام حسين (ع) حفظ اصالت اسلام و جدا نمودن حساب اسلام اصيل از اسلامهاي دروغين بود. جملات امام خميني (ره) با همه بيپيرايگي، راهگشاترين تحليل از قيام را بيان ميكنند:
«خطري كه معاويه و يزيد براي اسلام داشتند اين نبود كه غصب خلافت كردند ... اينها خطري كه داشتند اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت ميخواستند دربياورند . ميخواستند معنويت را به صورت طاغوت در آورند. به اسم اينكه ما خليفه رسولالله هستيم، اسلام را منقلب كنند به يك رژيم طاغوتي؛ اين مهم بود. آنقدری كه اين دو نفر ضرر ميخواستند به اسلام بزنند يا زدند، جلوتريها آن طور نزدند. اينها اصل اسلام را وارونه ميخواستند بكنند.
سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان ؛خليفه رسولالله و رد مجلس شرب خمر و رد مجلس قمار؟ و باز (همين) خليفه رسولالله نماز هم ميرود و در جماعت ميخواند! اين خطر از براي اسلام خطر بزرگ بود. اين خطر را سیدالشهدا رفع كرد». (صحيفه امام، جلد 8، صفحه 9)
نفس برافراشتن پرچمي در برابر يزيد، خود مهمترين هدف بود تا همه اهل تاريخ دريابند كه تنها مدعي اسلام، يزيد نيست ؛ حسين (ع) نيز هست و اي مردم! به كتاب خدا و سنت رسول و به عقل خود رجوع كنيد تا دروغين بودن اسلام يزيد را دريابيد. حقانيت اسلام حسين (ع) را گواهي دهيد و اسلام راستين را پيروي كنيد.
آنچه در کربلا رخ داد بيش از هر چيز تقابل دو نوع اسلام بود. تقابل نميبايست مستور و پنهان بماند. حسين (ع) به استقبال اين تقابل رفت و در اين تقابل ، در عرصه خون و شهادت بود كه اسلام ناب محمدي به تمام قامت براي اهل تاريخ ظاهر گشت.
اگر امام حسين (ع) به قيام برنميخاست، تضاد اسلام ناب و اسلامهاي دروغين برجستگي نمييافت و به ظهور كامل نميرسيد. تفكيك اسلام ناب محمدي (ص) از اسلامهاي دروغين، هدف اصلي سيدالشهداء بود كه به آن دست يافت.
«حضرت سيدالشهداء (سلامالله عليه) ديدند كه معاويه و پسرش ـ خداوند لعنتشان كند ـ اينها دارند مكتب را از بين ميبرند، دارند وارونه اسلام را جلوه ميدهند .. شرب خمر ميكردند، امام جماعت هم بودند، مجالسشان ، مجالس لهو و لعب بود ، همه چيز در آنها بود .... اما جماعت هم ميشدند، امام جماعت قمار باز؛ به اسم خلافت رسولالله بر ضد رسولالله قيام كرده بودند، فريادشان لااله الا الله بود و بر ضد الوهيت قيام كرده بودند، اعمالشان ، رفتارشان ، رفتار شيطاني ، لكن فريادشان فرياد خليفه رسولالله» (صحيفه امام ، جلد 8 ، صفحه 336)
حركت امام حسين (ع) معطوف به زمان و مكان خود نبود. او تاريخ را و نسلهاي آينده را مخاطب خود قرار داده بود. امام حسين (ع) با برافروختن مشعل كربلا، چشم و دل تاريخ را به اسلام حقيقي روشن نمود و از همين رو است كه پيروزي و شكست حسين بن علي (ع) را بايد در گستره تاريخ به نظاره نشست.
حسين (ع) پيروز شد؛ چرا كه هر آن كس كه آوازه كربلا به گوش او برسد در مييابد كه نبايد هر كس را كه علم اسلام را بلند ميكند به آساني نماينده ، همدل و هم سخن رسول خدا بداند.
يك بار ديگر آن جمله امام خميني را مرور ميكنيم كه:
«خطاي يزيد اين نبود كه سيدالشهداء را كشته، اين يكي از خطاهاي كوچكش بود. خطاي بزرگ اين بود كه اسلام را وارونهاش كرده بود. سيدالشهداء به داد اسلام رسيد. سيدالشهداء اسلام را نجات داد» (صحيفه امام، ج 8، ص 9)
دو ويژگي اسلام ناب
اسلامي كه امام خميني (ره) منادي آن بود، اسلام ناب بود. اسلام ناب آنگونه كه امام معرفي ميكرد واجد دو ويژگي برجسته بود. اول آنكه اسلام ناب، جامع همه ارزشها است؛ هيچ ارزشي در آن كتمان نميشود و هيچ ارزشي در آن تحقير نميگردد. اسلام ناب، تجسم تسليم اراده خدا بودن و رضاي خود را بر رضايت خدا مقدم نداشتن است و از همين رو نسبت به آيين خدا «مؤمن ببعض و نكفر ببعض» نبودن و اسلام را بر مبناي پسند و ناپسند خود تفسير نكردن و آن را تكه تكه نكردن است.
ويژگي دوم اسلام ناب آن است كه هر چند جامع همه ارزشهاست، اما همه ارزشها را برابر و يكسان نميداند. ارزشها از حيث اهميت، برخي فراترند و برخي فروتر. هيچ كدام فاقد اهميت نيستند، اما برخي مهمترند. حاصل اذعان و اعتراف به اين ويژگي دوم آن است كه به هنگام خطر و مواجهه با واقعيتهاي تلخ بيروني بايد ارزشهاي كوچكتر را فداي ارزشهاي مهمتر نمود.
در اسلام، جان ومال و آبروي آدمي همگي صاحب ارزش است. انكار و كتمان و ناديده انگاشتن حرمت اين ارزشها، تفسير نابجاي دين خداست؛ اما اهميت اين ارزشها در برابر ارزش دين خدا به يكباره رنگ ميبازد. ما همگي بنابر حكم دين موظف به صيانت از جان و مال و آبروي خويش هستيم، اما آنگاه كه دين خدا در معرض خطر باشد آنچه مهمتر است دين خداست و آنچه بايد فدا گردد جان ماست و مال و آبروي ما.
عاشورا در مدار فقه
به روايت و بنابر تحليل امام خميني (ره)، سيدالشهداء در عاشورا از همه چيز خود گذشت تا روح اسلام نميرد؛ تا سرمايه اسلام بر باد نرود؛ تا آبروي اسلام همچنان محفوظ بماند.
بر اين اساس ديگر نبايد تعجب روا داشت آنگاه كه اساس دين در معرض خطر قرار گيرد، امام چنين فتوا دهد كه در مقام دفاع از دين، حتي وارد شدن ضرر بر جان آدمي نبايد سد و مانع راه باشد: «اگر معروف و منكر از چيزهايي باشد كه شارع اقدس به آن اهميت ميدهد مانند حفظ جان قبيلهاي از مسلمين و هتك حرمت نواميس آنها يا از بين بردن آثار اسلام و محو دليل (حقانيت) اسلام به طوري كه موجب گمراهي مسلمين گردد يا زا بين بردن بعضي از شعائر اسلام مانند بيتالله الحرام به طوري كه آثار و محل آن محو شود و مانند اينها بايد ملاحظه مهمتر بودن را نمايد و هر ضرري اگر چه ضرر جاني باشد يا حرج ، موجب رفع تكليف نميباشد». (تحرير الوسيله، جلد اول، صفحه 472)
امام خميني (ره) وظيفه علماء را در دفاع از دين سنگينتر ميبينند. فتاواي ايشان در «تحرير الوسيله» به خويي حكايتگر آن است كه ايشان به ماجراي عاشورا فقيهانه «نيز» مينگرد و آن را منبعي براي استنباط حكمي فقهي در نظر ميگيرد كه به ويژه تكليف عالمان ديني را بيان ميكند. امام، قيام سيدالشهداء را عمل به يك تكليف فقهي ميدانست و نه انجام يك دستور خصوصي. آن حم فقهي، امروز نيز باقي است كه اگر موضوع آن تحقيق يابد، در وجوب اجراي حكم آن نبايد تردید روا داشت.
«اگر در اسلام بدعتي واقع شود و سكوت علماي دين و رؤساي مذهب (اعلي الله كلمتهم) موجب هتك اسلام و تضعيف اعتقادات مسلمين شود؛ بر آنان واجب است به هر وسيلهاي كه ممكن است، انكار نمايند؛ چه انكار آنها در ريشهكن ساختن فساد، مؤثر باشد يا نه؟ و همچنين است اگر سكوت آنان از انكار منكرات موجب آن باشد و (اينجا) ملاحظه ضرر و حرج نميشود، بلكه ملاحظه اهميت ميشود». (تحريرالوسيله، جلد اول ، صفحه 473)
«اگر در سكوت علماي دين و رؤساي مذهب (أعلي الله كلمتهم) ترس اين باشد كه منكر، معروف و يا معروف ، منكر شود؛ واجب است بر آنان كه علمشان را ظاهر نمايند و سكوت جايز نيست ولو اينكه بدانند كه انكارشان در ترك كار فاعل، مؤثر نيست و ملاحظه ضرر و حرج نميشود. اگر حكم از مسائلي باشد كه مورد اهميت جدي شارع مقدس است». (تحريرالوسيله ، جلد اول ، صفحه 473)
«اگر در سكوت علماي دين و رؤساي مذهب (اعلي الله كلمتهم) تقويت ظالم و تأييد او باشد (العياذ بالله) سكوت كردن بر آنان حرام است و بر آنها واجب است اظهار كنند ولو اينكه در رفع ظلم او مؤثر نباشد». (تحريرالوسيله ، جلد اول، صفحه 473)
اكنون با این توضيح ميتوان دريافت كه چه نارواست اگر بگوييم فقه، تاب تبيين قيام سيدالشهداء را ندارد و اينكه براي فهم چرايي عاشورا جز از عرفان نميتوان پاسخي دريافت داشت.
ترديدي نيست كه قيام عاشورا اقدامي عارفانه بوده است كه وقوع آن جز به مدد عشق ميسر نگشته است؛ اما اين بدان معنا نيست كه قيام عاشورا عمل به حكمي فقهي نبوده است. بهتر و دقيقتر آن است كه گفته شود امام حسين (ع) عاشقانه و عارفانه به تكليفي شرعي عمل كرده است. آنچه پذيرش چنين توصيفي را آسان ميسازد آن است كه امام خميني (ره) خود هم فقيهي متشرع بوده است و هم عارفي سالك. فقيه و عارفي كه طعم فقه و عرفان را در هر دو عرصه نظر و عمل به خوبي چشيده است.
انقلاب به پشتوانه عاشورا
اكنون به خوبي روشن است كه امام خميني (ره) چگونه از عاشورا پشتوانهاي براي قيام عليه طاغوت فراهم ساخته است. او نيز همچون امام حسين (ع) قبل از هر چيز مبارزه با اسلامهاي غير اصيل و منحرف را نشانه گرفته بود. اما اگر تاج و تخت سلطنت را واژگون ساخت بدان سبب بود كه پيش از آن اسلام سلطنتي را رسوا نموده بود. امام اگر توانست به مقابله با آمريكا برخيزد به خاطر آن بود كه قبل از آن، تكليف خود را در نفي و طرد اسلام آمريكايي مشخص ساخته بود.
امام خميني (ره) در سال 1367 در نامهاي خطاب به يكي از روحانيون در تشويق به نگارش تاريخ انقلاب چنين مينويسد:
«شما بايد نشان دهيد كه چگونه مردم عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايي قيام كردند و فكر اسلام ناب محمدي را جايگزين اسلام سلطنتي، اسلام سرمايهداري، اسلام التقاط و در يك كلمه اسلام آمريكايي كردند». (صحيفه امام، جلد 21، صفحه 240)
آن روز كه امام خميني (ره) اقدام به قيام نمود؛ هيچ درونامي روشني از سرنگوني حكومت طاغوت و برپايي نظام اسلامي ، موجود نبود. امام آن روز اعتراض كرد؛ چرا كه سكوت را تأييد اسلامهاي بيمحتوا و دروغين ميدانست.
اگر در زمان سيدالشهداء مسلمانان ، معاويه و يزيد را تجسم اسلام ميدانستند و امام حسين (ع) اين واقعيت را مصيبت اسلام ميديد، امام نيز مشاهده ميكرد حتي درون حوزه نيز مبلغان رسالت رسول خدا و مدعيان پيروزي از ولايت اميرالمؤمنين ، «شاه» را نماد تشيع ميدانستند. امام ميخواست اصالت اسلام را صيانت كند؛ قيام كرد تا نگذارد كه تشيع باشاه پهلوي تعريف شود:
«گمان نكنيد كه تهمت وابستگي و افتراي بيديني را تنها اغيار به روحانيت زده است؛ هرگز، ضربات روحانيت، ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كاريتر از اغيار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامي اگر ميخواستي بگويي شاه خائن است، بلافاصله جواب ميشنيدي كه شاه، شيعه است!». (صحيفه امام، جلد 21 ، صفحه 11)
امام ميديد كه يك بار ديگر تعريفها دگرگون و مفاهيم مسخ شدهاند و ميدانست كه سكوت، رسم امانتداري نيست. او از عاشورا آموخته بود كه گاه تكليف در فرياد بر آوردن است و رساندن پيام، هر چند كه آن را به كار نبندند تا خط و مرزها حفظ گردد و مانع مصادره ارزشها به نفع ضد ارزشها شود. بر اين اساس امام در انگيزه و چرايي آغاز نهضت ، سيدالشهداء را الگوي خود قرار داده بود و نه تنها در آغاز كه در مسير مبارزه نيز چنين بود.
دوران مبارزه توأم بود با رنجها و سختيهاي بسيار، رنجها و سختيهايي كه امام و امت آن را به مدد صاحب كربلا بر خورد آسان ميديدند.
مردم ايمان داشتند به اينكه عاشورا زماني فراتر از زمانهاست و اينكه نداي نصرتخواهي امام حسين (ع) هنوز پابرجاست:
«ما كه مدعي هستيم ـ و اميدواريم كه اين ادعا صحيح باشد ـ كه شيعيان آنها [معصومين (ع) و پيروان آنها هستيم، بايد همانطوركه آنها تحمل داشتند مصائب را ... ما هم مصيبتها را تحمل كنيم. در مقابل مصيبتها بايستيم براي اينكه آن ارزشهاي انساني را به دست بياوريم». (صحيفه امام ، جلد 18، صفحه 192)
قلت عدد و سختي راه هرگز موجب آن نبود كه غبار يأس بر چهره امام بنشيند. امام در لحظات سختي ، ياران را به عاشورا ارجاع ميداد. عاشورا براي امام و ياران او منبع عزم و اراده بود. در شروع نهضت، امام خميني (ره) خطاب به يكي از سخنرانان كه از سوي عوامل رژيم طاغوت در تنگنا قرار گرفته بود مينويسد:
«شنيدهام دو شب است زبان تو را بستهاند. چه ميشد اگر دستبند به دست من و شما بزنند و به گوشه زندان بيندازند؟ مگر ما از حسين (ع) بن علي و امام سجاد بالاتر هستيم؟» (صحيفه امام، جلد 1 ، صفحه 83)
برخي مدعي حب اهل بيت هستند بيانكه سهمي براي اطاعت در اين محبت قائل باشند. آنها امامت را فارغ از هدايت ميفهمند. اما رابطه امام با اهل بيت به گونهاي ديگر بود.امام، حب اهل بيت را در فضاي قرآني تعريف ميكرد و به همين خاطر حب او نسبت به اهل بيت توأم با اطاعت بود. او رابطهآي تكليف گرايانه و هدايت جويانه به اهل بيت داشت. او بر خلاف بسياري ديگر، پرسش از تكليف خود را بر عاشورا عرضه ميداشت و از عاشورا پاسخ ميخواست و پاسخ ميگرفت.
«تكليف ماها را سيدالشهداء معلوم كرده است. در ميدان جنگ از قلت عدد نترسيد. از شهادت نترسيد. هر مقدار عظمت داشته باشد مقصود و ايده انسان، به مان مقدار بايد تحمل زحمت بكند». (صحيفه امام ، جلد 17 ، صفحه 55)
دیدگاه تان را بنویسید