چگونه خدا را برای يك فرد كافر اثبات كنيم؟

کد خبر: 570462

برخى ابتداء وجود ممكن را پذيرفته و با اثبات نيازمندى آن به علت به وجود خدا منتهى می‌‏شود، بعضى ديگر با پذيرش اصل واقعيت خارجى و تحليل آن به وجود واجب می‌‏رسد.

چگونه خدا را برای يك فرد كافر اثبات كنيم؟
سرویس سبک زندگی فردا: در این مقاله به نقل از پرسمان ، به این سوال پاسخ خواهیم داد که چگونه می‌توانیم خدا را برای یک فرد کافر اثبات کنیم.
چگونه خدا را برای يك فرد كافر اثبات كنيم؟
برهان وجوب و امكان‏ ( The Argument from Contingency)
يكى از براهين پرآوازه و استوار فلسفى بر وجود خدا برهان وجوب و امكان است. اين برهان از حكيمان مسلمان برآمد و در ميان آنان باليد، سپس به فلسفه غرب راه يافت و سومين دليل از براهين پنجگانه كيهانشناختى شد كه «توماس آكويناس»(۱) در «خلاصة الكلام»(۲) گردآورده است.
گفته شده است مبتكر اين برهان فيلسوف نام‏آور و مدقق كم‏نظير ابونصر فارابى است. سپس وارد آثار ابن سينا گرديد. پس از وى امام محمدغزالى آن را در «مقاصد الفلاسفه» و «تهافت الفلاسفه» آورد و مورد نقادى قرار داد. ابن رشد اندلسى از طريق نگاشته‏هاى غزالى اين برهان را دريافت و با ترجمه آثار ابن رشد(۳) به زبان لاتين دليل فوق در جهان غرب منتشر گرديد. عبدالرحمن بدوى بر آن است كه آكويناس آن را از فارابى اخذ نموده(۴) ولى كاپلستون مى‏گويد كه وى از ابن ميمون(۵) و او از ابن سينا اخذ نموده و بسط داده است.(۶)
بر اساس آنچه گفته شد احتمالاً روند پيدايش، ورود و گسترش اين برهان در فلسفه غرب به صورت زير است:
[فارابى __ ابن سينا __ غزالى __ ابن رشد __ ابن ميمون __ آكويناس __ فلسفه جديد غرب‏] تقريرهاى برهان برهان وجوب و امكان در ميان انديشمندان مسلمان تقريرهاى متفاوتى يافته و به برهان‏‌هاى متعددى تقسيم می‌شود. اين براهين كه غالباً از استوارى چشمگيرى برخوردارند هر يك بر ديگرى امتيازاتى دارد.
۱) در برخى از اين براهين وجود خدا به طور مستقيم اثبات مى‏شود و در بعضى از طريق برهان خلف.
۲) برخى ابتداء وجود ممكن را پذيرفته و با اثبات نيازمندى آن به علت به وجود خدا منتهى می‌‏شود، بعضى ديگر با پذيرش اصل واقعيت خارجى و تحليل آن به وجود واجب می‌‏رسد.
۳) برخى در استدلال بر وجود خدا استحاله تسلسل را مقدمه قرار داده، و بعضى ديگر از چنين مقدمه‌‏اى بی‌نياز است.
۴) نمونه‏‌هايى از برهان فوق متكى به وحدت شخصى جهان است و ديگر گونه‏‌ها بر آن مبتنى نيست.(۷)
برهان‏‌هاى وجوب و امكان نه آخرين برهان فلسفه اسلامى بر وجود خدا است و نه برترين آنها؛ در عين حال تقارير اين برهان از شاهكارهاى شگفت‌‏انگيز و تحسين‏‌آميز اين فلسفه است. جهان غرب اگر چه برهان وجوب و امكان را از حكيمان مسلمان دريافت، اما نه تنها با گونه‌‏هاى متنوع آن آشنا نشد، بلكه برهان نقل شده از آكويناس و نقض و ابرام‌هاى غربی‌ها بر آن، حكايت از كژ فهمى و تقرير نادرست آن دارد. در عين حال عمده‌‏ترين تقريرهاى برهان وجوب و امكان در فلسفه و الهيات غرب عبارتند از تقرير توماس آكويناس و تقرير گوتفريد ويلهلم لايب نيتز.(۸)
يكى از تفاوت‌هاى اساسى برهان وجوب و امكان در فلسفه اسلامى و در بيان نو توماس گرايان غرب اين است كه برهان امكان در تفكر نخست جدا از قاعده عليت نيست، اما برخى از انديشمندان غربى كوشيده‏‌اند آن را از جريان عليت جدا ساخته و خدا را به عنوان «تبيين»(۹) و تنها راه توضيح معقول جهان - نه علت و آفريننده آن - معرفى نمايند.
اكنون با توجه به اينكه انديشمندان غرب ابتداء از طريق برهان سينوى با برهان وجوب و امكان آشنا شدند، در دو مرحله به بيان تقرير ابن سينا می‌پردازيم. مرحله ۱. مبادي برهان وجوب و امكان ابتدا برخي مبادي و مقدمات آن را، به اختصار، توضيح دهيم.
الف. تعريف واجب الوجود و ممكن الوجود: يكي از مبادی برهان وجوب و امكان، تعريف دو مفهوم «واجب» (يا واجب الوجود) و «ممكن» (يا ممكن الوجود) است. برای توضيح اين دو مفهوم می‌توان گفت: هر موجودی كه نسبت آن با وجود در نظر گرفته شود، از دو حال خارج نيست: يا اتصاف او به «وجود» ضروري است به گونه‌ای كه اساسا انفكاك وجود از آن قابل تصور نيست و يا آن كه، اتصاف او به وجود ضرورتي ندارد و می‌توان تصور كرد كه رابطه آن با وجود گسسته شود.
به موجود اول، كه وجود براي آن ضرورت دارد، واجب الوجود و به دومي، ممكن الوجود گفته می‌شود. برای نزديك شدن مطلب به ذهن مي توان از اين تشبيه استفاده كرد: رابطه واجب الوجود و ممكن الوجود با وجود شبيه رابطه شكر و آب با شيريني است؛ شيريني شكر از آن هرگز جدا نمي شود و «شكر غير شيرين» قابل تصور نيست، اما آب می‌تواند شيرين باشد يا نباشد و برای شيرين شدن لازم است شيريني از خارج به آن افزوده شود.(۱۱)
در نظر متكلمان و فيلسوفان اسلامي، واجب الوجود همان خداوند است و ساير موجودات، همگي ممكن الوجودند.
ب. اصل عليت: از ديگر مبادی و مقدمات برهان وجوب و امكان اصل عليت است. با توجه به تعريفي كه از واجب و ممكن ارائه شد، مفاد اصل عليت آن است كه «هر موجود ممكني نيازمند علت است». بر اين اساس، قانون عليت قضيه‌ای عقلي و بديهي است كه تصور موضوع و محمول آن برای تصديق آن كفايت می‌كند. توضيح آنكه، شيء ممكن شيئي است كه وجود براي آن ضرورتی ندارد و به عبارتي، نسبت آن با وجود و عدم يكسان است؛ يعني، می‌تواند باشد و می‌تواند نباشد. بنابراين، چنين شيئي برای آنكه وجود پيدا كند نيازمند مرجح است (يعنی، شيئي كه سبب ترجيح وجود او بر عدمش گردد) و اين مرجح، همان علت است.
بنابراين، هر موجود ممكني، برای آنكه وجود يابد نيازمند موجود ديگری است كه او را ايجاد كند و به او وجود بخشد. بر اين اساس، می‌توان تعريف ديگری از واجب و ممكن ارائه داد: موجود ممكن، موجودي است كه وجودش وابسته به غير (يعني علت) است ولي واجب الوجود موجودي غير وابسته است.
ج. امتناع تسلسل: از ديگر مقدمات پاره‌ای از تقريرهای برهان وجود و امكان، ممتنع بودن تسلسل علل فاعلي است. مقصود از تسلسل آن است كه سلسله علت‌ها و معلول‌ها تا بي نهايت پيش رود و هيچ گاه به يك علت نخستين ختم نشود. به عبارت ساده‌تر، تسلسل آن است كه موجود «الف» معلول «ب» و «ب» معلول «ج»، و «ج» معلول «د» و... باشد و اين سلسله هيچ گاه پايان نپذيرد. براساس اصل امتناع تسلسل، وجود چنين سلسله نامتناهي اي محال است. برخي از حكما امتناع تسلسل را بديهی می‌دانند و برخی ديگر، براي اثبات آن از براهين عقلي مدد می‌گيرند.(۱۲)
د. امتناع دور: مقصود از «دور» آن است كه شيئي، با يك يا چند واسطه، علت خودش باشد. دور را در صورت اول، يعني آن كه شيء با يك واسطه علت خود باشد، «دور صريح» و در صورت دوم، يعين آنكه با چند واسطه علت خود باشد، «دور مضمر» می‌نامند. بنابراين، اين فرض كه «الف» علت «ب»، و «ب» علت «الف» باشد، دور صريح است، اما اين فرض كه «الف» علت «ب» و «ب» علت «ج» و «ج» علت الف باشد، دور مضمر است. امتناع دور، در هر دو صورت ياد شده، امري مسلم و روشن است.(۱۳). مرحله ۲. تقرير برهان وجوب و امكان پس از توضيح برخي مبادی برهان وجوب و امكان، اينك به تقرير اين برهان می‌پردازيم: ترديدی نيست كه در جهان هستي، فی الجمله، موجودی هست كه می‌توانيم از آن سخن بگوييم.(۱۴)
اين موجود يا واجب الوجود است و يا ممكن الوجود (و فرض سومي در كار نيست). به عبارت ديگر، موجود مفروض يا در وجود خويش، به غير خود وابسته است (ممكن الوجود) يا در وجودش وابسته به غير خود نيست (واجب الوجود). در صورت دوم، وجود واجب الوجود (يا همان خداوند) ثابت مي شود.
در صورت اول، يعني اگر موجود مفروض ممكن الوجود باشد، بنابر اصل عليت، نيازمند علت خواهد بود. حال اگر علت مزبور، خود ممكن الوجود و معلول علت سومی باشد و اين سلسله تا بی‌نهايت ادامه يابد، لازم می آيد كه تسلسل رخ دهد در حالي كه گفتيم تسلسل امری محال و ممتنع است.
احتمال ديگر آن است كه ممكن مفروض، بی‌واسطه يا با واسطه، معلول علتي باشد كه خود معلول آن موجود ممكن است. اين احتمال نيز باطل است زيرا مستلزم «دور» مي باشد و همانگونه كه گفتيم، وقوع «دور» نيز، مانند تسلسل، عقلا ممتنع است.
بدين ترتيب، تنها احتمالي كه باقي می‌ماند آن است كه موجود ممكن مورد بحث ما، بي واسطه يا با واسطه، معلول علتي باشد كه آن علت، معلول شيء ديگری نيست. در اين صورت، علت مزبور واجب الوجود است و بار ديگر وجود واجب الوجود ثابت می‌شود. بنابراين، چكيده اين برهان آن است كه:
۱. يقينا در جهان خارج موجودي هست. ۲. اين موجود - اگر واجب الوجود باشد، مطلوب ما ثابت مي شود. اگر ممكن الوجود باشد، با توجه به نيازمندي آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودي نياز دارد كه وجودش معلول غير خود نباشد و چنين موجودي، همان واجب الوجود است. ارزيابى: ۱. مقدمه نخست يعنى قبول واقعيتى در جهان بديهى و بی‌‏نياز از استدلال است، بلكه همچون استحاله اجتماع و ارتفاع نقيضين هر گونه دليل آورى بر آن مبتنى بر پذيرش آن در مرتبه پيشين است.
۲. مقدمه دوم نيز قطعى و غيرقابل ترديد است، زيرا تقسيم ثنايى منطقى و به اصطلاح منفصله حقيقيه است كه بازگشت به نفى و اثبات می‌‏كند. موجود مفروض در مقدمه نخست لا محاله يكى از دو حالت ياد شده را داراست و وجه سومى متصور نيست. پس نه چيزى جامع هر دو تواند بود و نه چيزى خارج از آن دو.
بنابراين هر موجودى يا وابسته به غير نيست يعنى واجب بالذات است و يا وابسته به غير است و وجود خود را وامدار ديگرى (ممكن الوجود) است. در صورتى كه موجود مورد نظر از قسم نخست باشد مطلوب ثابت است و نتيجه حاصل. و اگر به گونه دوم باشد، استدلال ادامه می‌‏يابد.
۳. اگر موجود مفروض ممكن الوجود باشد محتاج علت است، چرا كه ممكن در ذات خود به وجود و عدم نسبت مساوى دارد؛ لاجرم وجود آن مستند به علت است. اما علت آن چيست؟ در اينجا چهار فرض بيشتر متصور نيست: (۱) خودش علت خود باشد (تقدم شيء بر خود و تناقض) (۲) معلول علتى باشد كه آن در وجود خود مستقيم يا غير مستقيم معلول همين موجود مفروض است. (دور) (۳) معلول علتى باشد كه آن نيز معلول موجود سومى است و همينطور سلسله علل ممكن الوجود تا بی‌‏نهايت ادامه يابد، بدون آنكه به واجب الوجود بالذات منتهى شود. (تسلسل) (۴) به واجب الوجود بالذات منتهى شود.
در اينجا بايد توجه داشت كه: (۱) اصل نيازمندى ممكن به علت بديهى است چنانكه در بحث از قاعده عليت گذشت. (۲) فرض اول و دوم دور است و استحاله آن بديهى ثانوى است، چرا كه موجب تقدم شيئى بر نفس و تناقض می‌شود. (۳) فرض سوم نيز محال است و براهين قاطع بر استحاله آن وجود دارد. پس: (۴) تنها فرض خردپذير و قابل قبول اين است كه سلسله ممكنات به واجب الوجود بالذات ختم مب‌‏شود. ---------------------- پي نوشت ها: ۱) St. Thomas Aquinas (م ۴۷۲۱-۵۲۲۱) ۲) Aquinas, T., "The Summa Theologica". ۳) Averroes (م ۶۲۱۱-۸۹۱۱) ۴) بدوى، عبدالرحمن، موسوعة ا لفلسفه، ج ۲، ص ۱۰۲، بيروت، المؤسسة العربى، ۱۹۸۴ م. ۵) Maimonid (م ۵۳۱۱-۴۰۲۱) ۶) Copleston, "A History of Philosophy", Vol. ۱۱. P. ۱۴۳, New york Doubleday, ۵۸۹۱. ۷) جهت آگاهى از تقريرهاى مختلف برهان نزد انديشمندان مسلمان نگا: (۱) حسين زاده، محمد، فلسفه دين، صص۲۶۶-۳۰۳ قم: دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول، ۱۳۷۶. (۲) جوادى، محسن، درآمدى برخداشناسى فلسفى، صص ۹۱-۱۲۲ قم: معارف، چاپ اول، ۱۳۷۵. ۸) Liebnize. (م ۶۴۶۱-۶۱۶۷) ۹) Explanation. 10) اين تقرير، به برهان سينوي شهرت دارد از آن رو كه مبتكر آن ابن سيناست. پس از ابن سينا و به خصوص در دوران نزديكي فلسفه به كلام، اين برهان - يا تقريرهاي مشابه با آن - به حوزه كلام نيز راه يافت. گفتني است كه اين برهان بر برخي اصول و مقدمات فلسفي استوار است كه فهم آن براي درك اين برهان لازم است. ما می‌كوشيم مقدمات مزبور را به ساده ترين وجه ممكن بيان كنيم.
۱۱) تعريفي كه در اينجا ارائه شد، تعبيري ساده از واجب و ممكن است. براي مطالعه عميق تر مي توان به منابع فلسفي در بحث «مواد ثلاث» مراجعه كرد.
۱۲) بنگريد به جوادی، محسن، درآمدی بر خداشناسی فلسفی، صص ۷۷-۶۶.
۱۳) در مقام بيان امتناع دور گفته می‌شود كه هر علتي بر معلول خود مقدم است و لذا، فرض «دور» مستلزم آن است كه شيئي بر خود مقدم باشد و لازمه اين فرض، اجتماع نقيضين است.
۱۴) اصل وجود واقعيت خارجي كه گاه از آن به رئاليسم يا واقع گرايي تعبير مي شود، از بديهي‌ترين اصولي است كه پايه بسياری از علوم و قضايا را تشكيل می‌دهد و جز گروه معدودی از شكاكان، كسي در صحت آن ترديد ندارد.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت