آمار بالای بیکاری آقایان، به خاطر سرکار فرستادن خانمهاست
در میان تمام حوزههای خبری، سیاست را حوزهای سخت و مردانه میشناسند؛ حوزهای که حضور یک زن در آن، آن هم در میان جبهه انقلاب اسلامی، کمی عجیب است. به همین خاطر گفتوگویی داشتیم در زمینههای مختلف زندگی فردی، کاری، مشکلات و دغدغهها و شاید گلایههای این حوزه و حوزه خبر، از نگاه یک زن. گفتوگویی یک ساعته با کبری آسوپار.
آنچه که باید بگویم، به نظرم در اینترنت وجود دارد. من تحصیلات حوزوی سطح ۲ دارم و از اواخر دوره دبیرستان همکاری محدودی را با یکی از هفتهنامهها شروع کردم که بیشتر در فضای سیاسی و شهدا و دفاع مقدس بود، اما بعد از اتمام تحصیلات حوزه، حول و حوش سال ۸۵، فعالیت غیررسمیام را با صحفه نسل سوم کیهان که صحفه جوانان بود، شروع کردم. از طرفی هم با فراغ بالی که به خاطر اتمام درس به دست آورده بودم، در چند سایت اینترنتی هم مشغول شدم و وبلاگ زدم و وارد فضای مجازی شدم. در این مسیر، مدتی کیهان بودم، مدتی شبکه ایران که سایت اینترنتی روزنامه ایران است، از خرداد ۸۸ هم در روزنامه جوان مشغول هستم و در این حدفاصل از سال ۸۸ تاکنون، حدود یک سال و نیم دبیر سیاسی سایت الف بودم و باز هم به روزنامه جوان برگشتم و الان هم در این روزنامه مشغول هستم. به نظر بین تحصیلات حوزوی و خبرنگار سیاسی فاصله وجود دارد، چطور شد که این انتخاب را کردید؟ زمانی علقهای هست و شما به دنبالش میروید؛ مثل اینکه کسی حوزوی است و در کنار آن کار بافتنی هم انجام میدهد. ماجرای من هم همینطور بود؛ این نوشتن از بچگی با من بود و همیشه و به هر بهانهای مینوشتم. و ازآنجاییکه پدرم همیشه کیهان میخریدند، من از همان بچگی مقالات آقای شریعتمداری را میخواندم و با آنها آشنا بودم؛ در نتیجه نمیتوانم تأثیرگذاری غیرمستقیم نوشتههای ایشان را بر خودم و ادبیاتم نادیده بگیرم و حتی باید بگویم که مدیون ایشان هستم؛ گرچه ایشان اصلاً من را نمیشناسند، اما من از زمانی با ایشان و مقالاتشان همراه بودم که شاید معنی خیلی از جملات و عبارات ایشان را متوجه نمیشدم، ولی باز هم میخواندم. این تأثیرگذاری، در علاقهمندی من به این حوزه اثر داشت و در کنار آن، عُلقه به شخص مقام معظم رهبری هم بود؛ اینکه شما وقتی کسی را دوست دارید، دلتان میخواهد در مورد موضوعات و مطالبی که او حرف میزند، بنویسید. الحمدلله خداوند به من استعداد نوشتن را هم داده بود و کمکم جهتگیری نوشتنها سیاسی شد؛ هرچند علاقه به شعر و ادبیات هم بود و در آن بخشها هم نوشتهام، اما به مرور غلبه با نوشتن مسائل سیاسی شد. البته نیمی از سیاسیون ما درس حوزوی خواندند و سياست و حوزه حداقل در ايران، نه تنها جدا از هم نيستند، بلكه درهم تنيدهاند. بله، اما بالاخره شما یک خانم هستید و فضای کاری یک خانم با آقا و دیدی که نسبت به حوزویان وجود دارد، متفاوت است. این کار سختیهای خاص خود را دارد. اینکه یک خانم بخواهد در فضای حامیان انقلاب اسلامی بنویسد، در هرحال کار سختی است؛ این مطلب را شاید به اشاره، در جاهایی هم نوشتم. چون شما باید خودتان را ثابت کنید. من گاهی به دوستان هم میگفتم که باید خودتان را به فضا تحمیل کنید؛ یعنی کار را به جایی برسانید که دیگر نتوانند شما را نادیده بگیرند. ما تقریباً به چنین فضایی رسیدیم. زمانی من در گوگلریدر، به عنوان اولین شبکه اجتماعی که عضو شدم، ۸ فالور داشتم و یک فضای خودمانی و دورهمی بود که حتی کارهامان را هم آنجا با هم هماهنگ میکردیم و میگفتیم خوب کسی نمیبیند! وقتی گوگلریدر بسته شد؛ گوگلپلاس را از صفر شروع کردم و الان از آن ۸ فالوور ابتدايي به حدود ۲۴ تا ۲۵ هزار فالوور رسيدهام. خوب، این به نظرم کار سختی است که یک خانم، آن هم با تحصیلات حوزوی، و نه خبرنگاری و روزنامهنگاری، قرار است سیاسی هم بنویسد، آن هم سیاسی طرفداران انقلاب اسلامی. در این میان نگاههایی نسبت به حضور زنان وجود دارد که من برخی از آن نگاهها را اصلاً مطابق دیدگاههای رهبران انقلاب نمیدانم. با وجود این محدودیتها کار سخت بود، البته من اعتنایی نکردم و کارم را پیش بردم. امروز هم کارم شناختهشده است و سالهاست که در سرویس سیاسی روزنامه جوان مینویسم و هیچوقت هم از منظر اینکه خانم هستم، با مشکلی مواجه نشدم، یا در سایت الف که دبیر سیاسی بودم. البته وقتی شما خانم هستید و تقیدات مذهبی هم دارید، محدودیتهایی خواهید داشت، چون بیشتر کارهای سیاسی با لابی و ارتباطات پیش میرود و یک خانم مذهبی نمیتواند این کارها را انجام دهد. شما این مشکلات را چهطور حل میکنید؟ با اینها باید ساخت. نمیشود گفت که چون این کار، فلان مشکل را دارد، انجام نمیدهم. آدم وقتی به کاری علاقه دارد، مشکلات آن را هم میپذیرد. چون شما هر کار دیگری را هم بخواهید انجام دهید، مشکلات خاص خودش را دارد. اگر این کار را رها کنید و به دنبال علایق دیگرتان هم بروید، آن هم یک جنس دیگری مشکلات خواهد داشت. طبیعتاً کار بیمشکل نداریم. نکته دیگری که شاید کمی شعاری به نظر برسد آن است که ما در فضای سیاسی، کار ایدئولوژیک انجام میدهیم و به کاری که بر مبنای ایدوئولوژی انجام میگیرد، صرفاً به تعلق خاطر و علاقهمندی و تأمین هزینه زندگی نگاه نمیکنیم و طبیعتاً سختیهایش را هم بهتر میپذیریم. وقتی کسی میخواهد از نظام دفاع کند، باید پای مشکلات کار هم بایستد؛ مدام غر زدن و گلایه کردن شاید مناسب نباشد. کمااینکه افرادی را داشتیم که در مسیر این هدف، از خانواده و جان و مال خود گذشتند؛ وقتی این افراد را به خاطر میآوریم به این نتیجه میرسیم که در قبال او کاری انجام نمیدهیم. در حقیقت کار شما در برابر او صفر است، و وقتی صفر است، دیگر غر زدن و اعتراض به مشکلبودن کار، معنایی ندارد. هرچند که کار مشکل است؛ خصوصاً وقتی با کوتاهبینیها، محدود کردنهای بیدلیل، تفاسیر خودساخته از دین در حد اینکه شما اینجا چه کار میکنید، چرا سیاسی مینویسد و خانم را چه به این کارها و... مواجه میشوید. به نظر من ساحت نوشتن، ساحت اندیشه است و ما در مورد فکرها صحبت میکنیم و زمانی هم فکر بر روی کاغذ جاری شد و به عنوان روزنامه دست افراد داده شد، اصلاً مهم نیست که پایین آن اسم یک خانم زده شده یا یک آقا؛ آن خواننده قرار است با فکر شما برخورد داشته باشند، چه برخورد مثبت و چه برخورد منفی. اگر كسي قرار باشد انديشه سياسي شما را حسب جنسيت شما قضاوت كند، بهنظر دچار ابتذال شده است. البته هر دو طرف، جنسیت را دخیل میکنند؛ چه ضد انقلاب و چه دوستان خودمان. من بارها و بارها از ضدانقلاب، پای پستهایم ناسزاهای جنسیتی دیدم و این به خاطر آن است که آنها برخلاف شعارهایی که میدهند، جنسیت برایشان مهم است، یا اینکه زمانی که میخواهند با کسی مقابله کنند، چون دستشان به جایی بند نیست، روی جنسیت او مانور میدهند. به همین خاطر هم نباید فکر کرد، که همه خیلی متشخص و محترم میپذیرند که یک خانم در کنارشان است؛ نه، برایشان خیلی سخت است! این مسأله کلی است؟ نه، خیلی اوقات هم حمایتهای خیلی خوبی از طرف برخی از دوستان از شما میشود و احترام ویژهای برای شما قائلاند، چون شما یک خانماید. این به معنای این نیست که ملاحظه شما را میکنند یا به شما امتیاز ویژهای میدهند، اما احترام بیشتری برای شما قائلاند و تعاملاتشان با شما یک سطح بالاتر است. این مسألهای است که من در سرویس سیاسی روزنامه جوان به عین دیدم. همکاران من در آنجا همه آقا هستند و برای من احترام ویژهای قائلاند. به عنوان مثال دیدارهای ماه رمضان مقام معظم رهبری، این دیدارها قبل از اذان مغرب است و تا دفتر ایشان آنها را تنظیم کند و بیاید، ساعت ۱۱ و ۱۲شب است؛ در این شرایط همکاران معمولاً هماهنگ میکردند تا به نوبت یکی از ما تا زمانی که صحبتها بیاید، در دفتر بماند. در تمام این مدت و در تقسیمبندیها و نوبتگذاشتنهایشان، هیچوقت کبری آسوپار را دخیل نکردند؛ یعنی حتی در ذهنشان هم نبود که اگر امشب من ماندم، فردا هم کبری آسوپار باید بماند. از طرفی هم هیچوقت نگفتند که ایشان چون خانم هستند، چرا باید این مطلب را بنویسد؟ درحقیقت، فضای همکاری، فضای محترمانه و خیلی خوبی است و دقیقاً به همین علت است که من توانستم سالها در اینجا ماندگار بشوم. این موارد خیلی زیاد است و اینطور نیست که بخواهم فقط گله کنم و از سختیها بگویم. میزان تأثیر فضای کاریتان در زندگی شخصیتان چقدر است؟ خانواده با کار شما چطور کنار آمدند؟ فضای خانه ما یک فضای سیاسی است و خیلی اوقات ممکن است در خانواده بحث سیاسی کنیم، اما واقعیت قضیه آن است که کار من خیلی با زندگی تداخل نداشته است؛ چون زمانبندی مشخص دارد و زمانی که شما کارتان را تحویل دادید، کار تمام شده است؛ البته همکاران من در روزنامه هم از این لحاظ خیلی هوای من را داشتند، ولی در سایت الف که بودم کمی متفاوتتر بود؛ چون باید آنلاین باشیم و من هم خیلی موافق کار در رسانه اینترنتی نبودم و الف به عنوان یک اتفاق در زندگی من بود. در مورد اینکه باید به دنبال خبر بروم و در مراسم و مصاحبه و اینها شرکت داشته باشم؛ واقعیت قضیه آن است که من خیلی کار خبرنگاری به شکلی که در ذهن مردم است را انجام نمیدهم. اوایل خیلی بهندرت این نوع کارها را انجام دادم، الان اصلاً؛ تنها شاید بهندرت مصاحبههای حضوری انجام بدهم که آنها را در زمان کاری تنظیم میکنم و مشکل خاصی پیش نمیآید. یعنی من کار سخت خبرنگاری را ندارم، چون اصلاً کار خبرنگاری انجام نمیدهم و یادداشت و گزارش تحلیلی و... مینویسم. البته برای کار روزنامه، روزهای قبل از تعطیلی، سرکاریم، حتی شده که روز عاشورا هم سرکار بودیم. خانواده هم کمکم با این شرایط کنار آمدند؛ با قبول این گزاره ساده که هر کاری مشکلات خودش را دارد. با وجود شرایط دشواری که در حوزه کاریتان سپری کردید تا به جایی که الان هستید، رسیدید، اگر زمانی تقابل میان کارتان و خانواده ایجاد شود و مجبور به انتخاب شوید، اولویت با خانواده است یا کارتان؟ حتماً کارم را کنار میگذارم. این اولویتبندی مشخصی برای من است و چیزی نیست که بخواهم در مورد آن شک کنم. دورهای در سال ۸۸ به دليل نارضايتي مادرم، مدتي كار در رسانه سياسي را رها كردم و در سرويس اجتماعي مشغول شدم. گرچه در همان سرويس اجتماعي هم عليه فتنه كار كردم، مثل مصاحبه با سه بسيجي كه مقابل فتنهگران ايستاده بودند، اما در هر حال از فضاي رسمي كار سياسي فاصله گرفتم تا خيال مادرم در آن شلوغبازار فتنه كمي آرام باشد. یعنی شما در هر کاری که انجام میدهید و هر جایی که حضور دارید، تقریباً احساس موقتی بودن دارید و هیچجایی خودتان را ثابت تصور نمیکنید؟ بله، من مدتهای مدید، قبل از اینکه روزنامه جوان بروم، در جاهایی که گفتم، حقالتحریر کار کردم و جایی قرارداد رسمی امضا نکردم تا بتوانم به فضای زندگیام برسم. پیشنهاداتی هم داشتم، ولی نپذیرفتم. در جوان هم با اینکه مستقر شدم و ساعتها هم مشکلی ندارد، اما اگر فکر کنم که واقعاًٌ نباید سرکار بروم، نمیروم. این نوشتن، الزامی به سرکار رفتن ندارد. من میتوانم در خانه باشم و چیزی که به ذهنم میرسد را یادداشت کنم و بفرستم، کمااینکه بیشتر شناختی که دوستان از بنده دارند شاید به خاطر حضور در فضاهای مجازی مانند گوگلپلاس و تازگی هم تلگرام و وب باشد و ربطی هم به فضای کاری من ندارد. سرکار رفتن، اولویت اول من نیست و خودم هم خیلی علاقهای به این هر صبح بلند شدن و سرکار رفتن ندارم. من مدتی به خاطر لطف دوستان وطن امروز، برایشان یادداشت مینوشتم. آنجا فضای خیلی خوب و راحتی بود. من نمیرفتم و در خانه مینوشتم و ایمیل میکردم. البته اعتراف میکنم دغدغه تأمین هزینه زندگی هم هست که باعث میشود سرکار بروم. ولی خوب دغدغه هزینه زندگی نباید آدم را به جایی برساند که هر جایی کار کند، هر کاری کند و هر چیزی را بنویسد. البته میدانم که بعد انتشار این حرف چه چیزهایی گفته خواهد شد؛ اینکه فلانی قلم به مزد است و پول میگیرد که بنویسد؛ چیزی که بارها و بارها به من گفتند، اما واقعیت قضیه این نیست. من همیشه گفتم که هیچوقت اثر سفارشی ننوشتم؛ چون جایی کار میکنم و مینویسم که قبولشان دارم. اگر در روزنامه جوان که منتسب به سپاه و بسیج است مینویسم، چون آنجا هستم از سپاه و بسیج دفاع نمیکنم، بلکه چون سپاه و بسیج را قبول داشتم، در رسانهشان کار میکنم. اگر قرار باشد به این فکر کنم که تأمین هزینه زندگی اولویت اولم است، خیلی جاهای دیگر هست که میتوانم کار کنم. درصورتیکه خیلی اوقات وقتی مطلبی نوشتم و به اقتضای شرایط از سپاه هم دفاع کردم، دوستانی برگشتند و گفتند در رسانه سپاه کار میکند و باید از سپاه دفاع کند؛ درصورتیکه واقعیت قضیه اینطور نیست. این کبری آسوپار اگر در هیچ رسانهای هم کار نمیکرد و فقط قرار بود در صفحه گوگلپلاسش هم بنویسد، از سپاه دفاع میکرد، چون این عقیده او است. یا مثلاً وقتی در الف بودم، میگفتند بله، شما که حقوقبگیر احمد توکلی هستی، شما از توکلی دفاع نکنی، کی دفاع کند؟ من تازه چند ماه بود رفته بودم الف و حقوقبگیر احمد توکلی شده بودم؛ من که قبل از آن، در هر انتخاباتی که احمد توکلی کاندیدا شده بود، به او رأی داده بودم؛ پس من، چون از قبل چنین آدمی را قبول داشتم، رفتم و در رسانهاش کار کردم، نه اینکه چون در رسانه او کار میکنم از او دفاع میکنم. ببینید، نه من آدمی هستم که مطلب سفارشی بنویسم و نه جاهایی که کارکردم، آدمهایی بودند که به من سفارش مطلب بدهند که حتماً باید این را بنویسی. تصورات غلطی وجود دارد که فلان رسانه چون زیرمجموعه سپاه و بسیج است، از بالا میگویند چه کنید و چه بنویسید. این حرف اصلاً چه معنایی دارد؟ چارچوب سپاه و بسیج را تقریباً همه میدانند؛ شما وقتی این چارچوب را پذیرفتی و وارد رسانه شدی، دیگر تعارض وجود نخواهد داشت و تفاهم فکری است. نیازی نیست از بالا بگویند که چه بنویس، ضمن اینکه این بندگان خدا اصلاً فرصت این کارها را هم ندارند. پس نه من تاکنون سفارشی نوشتم و نه از طرف بزرگان سایتی مثل الف، مطلب سفارشی به من داده شد. این حرفها برای من عجیب است و فکر میکنم یا با فضای رسانه انقلابی آشنا نیستند و یا چون خودشان مطلب سفارشی مینویسند، فکر میکنند دیگران هم این کار را انجام میدهند. من در مورد طرف مقابل هم هیچوقت نمیگویم که آنها سفارشی مینویسند. یعنی شما نمیتوانید بگویید چون فلانی در رسانه اصلاحطلب است، برای پول مینویسد؛ نه، او هم برای عقیدهاش مینویسد و بابت آن پول هم میگیرد، چون زندگی هزینه دارد و نمیشود که نوشته را سر سفره بگذارد. یعنی به نظرتان اشتغال زنان، ضرورت ندارد؟ دقیقاً. البته شما این ملاحظه را در نظر داشته باشید که من گفتم اگر سرکار هم نروم، فعالیت اجتماعی من تعطیل نخواهد شد؛ این یعنی شاغلنبودن زن، به معنای این نیست که کنج خانه بنشیند و سال به سال در خانه را باز نکند و از دنیای بیرون خبر نداشته باشد. اما در بیشتر مواردی که میبینیم اشتغال زنان اصلاً ضرورتی ندارد. ما گزارههایی را برای خودمان گذاشتیم و میگوییم برای اینکه آن گزارهها محقق شود، زنان باید سرکار بروند، اما این گزارهها از ابتدا اشتباه بودند. مثل اینکه زنان حتماً باید دستشان در جیب خودشان باشد؛ درصورتیکه اینطور نیست. بله اگر آقایانی بودند که در زندگی مشترک خسیس بودند، این قضیه را باید حل کرد، اگر مردانی بودند که حق خانمها را نمیدادند، آن حق مالی و اقتصادی را که اسلام و شرع معین کرده است، آن را باید درست کرد، نه اینکه زن را به عنوان محور خانواده از خانه بیرون بکشیم، به جای آنکه مشکل خساست آن آقا را حل کنیم. این کار اشتباهی بود. به کار کردن بسیاری از زنانی که امروز ما میبینیم، نیازی نیست و این باعث میشود خیلی از مشکلاتی که با آن مواجهایم، ایجاد شود؛ مثل زیاد شدن مهدکودکها و بچههایی که از همان دوران کودکی، رابطه خوبی با والدینشان ندارند. آمار بالای بیکاری آقایان، به خاطر آن است که به جای آنها خانمها را سرکار فرستادیم. ما نباید به دنبال امکانات برابر برای اشتغال زنان و مردان باشیم. کاری که آقای رییسجمهور هفته گذشته انجام دادند و آزمون استخدامی را به خاطر برابر نبودن امکان اشتغال زنان و مردان متوقف کردند، این کاملاً اشتباه است. چه کسی و کجا گفته است که در جامعه اسلامی اشتغال زنان و مردان باید مساوی باشد؟! این همان گزاره غلط است که گفتهایم فرصتها باید برابر باشد و حالا که برابر نیست، جلوی آزمون استخدامی را میگیریم. جملهای را مقام معظم رهبری دارند که میفرمایند خانم متأهلی که وظیفه همسری بر دوش دارد یا خانم متأهلی که مادر شده و وظیفه مادری برعهدهاش است، اگر وظیفه همسری و مادری را درست انجام نداد، کس دیگری نمیتواند آن را انجام دهد و اگر کس دیگری آن را انجام داد، در حقیقت بنیان آن خانواده از هم پاشیده است، اما آن کار بیرون از منزل را کس دیگر حتماً میتواند انجام دهد. در بعضی از کارها، مثل بخشهای پرستاری، زنان و زایمان، اساتید دانشگاه و معلمان و... ضرورت حضور زنان حس میشود، اما آنقدر به این قضیه وسعت دادهایم که با افتخار میگوییم فلان خانم مهندس معدن است. اشکال ندارد! آن خانم علاقهاش مهندسی معدن است و به دنبال آن رفته، اما به نظر من این انتخاب افتخاری ندارد. من از نهادهای حکومتی و صدا و سیما تعجب میکنم که این را با افتخار نشان میدهند؛ چراکه این خانم یا از سر اجبار و تأمیننشدن هزینه زندگی به سراغ این کار رفته، مثل نمونههایی که از خانمهایی که در کارواش و رانندگی بی، آر، تی و... نشان میدهند؛ اگر این خانم از سر اجبار تأمین هزینه زندگی سرکار رفته، که بدا به حال جمهوری اسلامی و بدا به حال همه ما که این خانم نتوانسته از پس هزینه زندگی بربیاید و شغلی متناسب با شأن زنبودن خودش پیداکند و در حکومت اسلامی مجبور شده کاری را انجام بدهد که در شأنش نیست. واقعاً باید به حال خودمان تأسف بخوریم که بعد از سی- چهل سال نتوانستیم آرمانهایی را که داشتیم پیاده کنیم؛ اگر هم از سر علاقه رفته، باز هم بدا به حال ما که نتوانستیم اعتقاداتی که داشتیم، را در جامعه پیاده کنیم. البته من معتقدم که خیلی از این موارد، از سر علاقه نیست و آن خانم مجبور است هزینه زندگی را به آن شکل تأمین کند. نگاه به اشتغال زنان، نگاهی دقیق و ظریف را میطلبد که از معدود افرادی که من دیدم این نگاه را دارند و نه معتقدند زن باید در گوشه خانه بنشیند و کاری انجام ندهد و نه ضرورتهای کارهایی که زنان باید انجام دهند را نادیده میگیرد و نه میگوید که زنان باید مثل مردان سرکار بروند، مقام معظم رهبری هستند. اجازه دهید نکتهای را در مورد شهید شاهرخ ضرغام یادآور شوم که دوست داشتم بنویسم، اما هنوز فرصت نشده است. شهید ضرغام، قبل از انقلاب در فضای متفاوتی بود و در کابارهها کار میکرد و به نوعی گندهلات محل بود که مست میکرد و... ؛ بعدها به دلیل آشنایی با امام (ره) متحول شده و در جنگ هم شهید شد. نکتهای که دوستان ایشان در موردشان میگویند آن است که زمانی ایشان خانمی را پشت بار کاباره میبیند که حس میکنند معذب است، به آن خانم توجه میکند و میبیند بعد از ساعت کاری چادر سرش کرده و به خانهاش که در محلات جنوب شهر است میرود. شهید ضرغام میرود و با آن خانم صحبت میکند و میبیند که همسر خانم فوت کرده و یک بچه دارد و برای تأمین هزینه زندگی مجبور است کارکند. همین شاهرخ ضرغام که کارش در کاباره بیرونانداختن افراد مست درون کاباره بود، به آن زن میگوید آنجا جای تو نیست و من هزینههای زندگی تو را تأمین میکنم و دیگر لازم نیست به آنجا بروی. دوستان شهید، این مسأله را نقطه تحول شهید میدانند. نمونه دیگر، یکی از بزرگان بودند که در موردشان گفته شده که با یک خانم که تنفروشی میکرده مواجه میشود و او را صدا میزند و میگوید: این پول منبر امروز من است؛ تا وقتی این پول تمام نشده، این کار را انجام نده. این کار آن بزرگوار، نقطه تحول آن خانم میشود. من فکر میکنم برخی از دوستان حزباللهی، اگر جای شهید ضرغام بودند، میرفتند و هرچه دلشان میخواست به آن خانم میگفتند که چرا پشت بار ایستادی؟ و اصلاً درک نمیکردند که آن خانم برای تأمین هزینه زندگی مجبور به انجام آن کار است. ما خیلی اوقات به ذهنمان نمیرسد که قبل از اینکه به او فحش بدهیم که چرا این کار را انجام میدهد، زیر پر و بال او را بگیریم. خیلی از خانمها میدانند کاری که انجام میدهند در شأنشان نیست، اما تأمین نیستند؛ خیلی از این خانمها اگر زندگیشان تأمین باشند، سرکار نخواهند رفت و من این دو مثال را آوردم که بگویم جور دیگری هم میتوان نگاه کرد. دیدگاه شما، شاید مورد قبول باشد، اما سؤالی که با این توضیحات برای من مخاطب ایجاد میشود این است که با این دیدگاه، چرا خودتان سرکار میروید؟ فرض را بگذارید بر اینکه کبری آسوپار هم بالاخره به دلیل تأمین هزینه زندگی سرکار میرود. خیلی صمیمی بگویم، آدمی که از سرکار رفتن خوشش نمیآمد و مخالف کار بیرون از منزل خانمها بود، اگر قرار باشد کار کند، طبیعتاً دنبال جایی است که کاری را که علاقه دارد انجام دهد؛ چراکه با این نوع کار مخالف است و بیشتر کارها را هم در خانه به صورت اینترنتی انجام میداده است؛ از طرفی، خیلی هم آدم هنرمندی نبود و یک نوشتن بلد بود همین را بهانه سرکار رفتن کرده و اندیشهاش را ممر درآمدش هم قرار داده است. یعنی در جایی کمبودی وجود داشته که منجر به سرکار رفتن شده است؟ بله، دقیقاً. من ارجاع میدهم به صحبتهای مقام معظم رهبری که میگویند: «ما با اشتغال بانوان مخالف نیستیم؛ بنده خودم نه با اشتغالشان، نه با مدیریتهاشان مخالفتی ندارم...» حتی اگر این را هم نمیگفتند، عملکرد ایشان، نگاهشان را نشان میدهد که مخالف نیستند. البته شرط و شروطی را هم ذکر میکنند که اگر وظیفه همسری و مادری را انجام ندهند، کس دیگری نمیتواند آن را انجام بدهد و در حقیقت اولویت با خانه و خانواده است. مورد دیگر، بحث روابط محرم و نامحرم است که ایشان در محیط کار بیان کردند و نکته بسیار دقیقی است که ما فراموش کردهایم که اسلام در این مورد چه میگوید؛ طوری که اگر کسی در جمهوری اسلامی بخواهد از تفکیک جنسیتی صحبت کند، متهم به تحجر میشود؛ درحالیکه این، عین نظریه اسلام است. وقتی به پستهای پلاس یا بیشتر اینستاگرام شما نگاه میکنیم، گاهی، برخی از آنها زنانه است. آیا این نگاه زنانه در مطالب سیاسیتان هم تأثیری داشته است؟ بعضی دوستان میگویند که قلم من، زنانه است. تأثیر، را نمیدانم؛ خوب، ابتدا ادبیات من خیلی لطیفتر بود، ولی کمکم آدم یاد میگیرد که اینها را از هم تفکیک کند، بدون اینکه یکی بر دیگری تأثیر بگذارد. من به دوستانم هم میگویم که ۲ مورد از نظر روحی همیشه در من وجود داشته و با من رشد کرده است: یکی مسائل سخت و جدی سیاست و دیگر ادبینویسی و شعرخواندن و مطالب احساسی، اما به دلایلی این بخش دوم کمی در فضای مجازی کمرنگتر شده؛ که علناً اعلام میکنم جلوی تحجر برخی از دوستان، واقعاً کم آوردم و توان آن را نداشتم که همزمان که در جبهه سیاسی میجنگیدم، جوابگوی این حرفها هم باشم که یک خانم حزباللهی چرا باید شعر بنویسد، چرا از عروسک روی میزش عکس انداخته و گذاشته است. این حرفها شما را خسته میکند، شاید کسی باشد که تواناییاش بالاتر باشد و خسته نشود، اما من اعتراف میکنم که از طعنه و کنایههای دوستان خسته شدم، از حرفهایی که منجر به دعواهای زیادی زیر پستهایم شد خسته شدم و سعی کردم این امر را به حداقل برسانم و حالا اگر هم شعری در گوگلپلاس میگذارم، معمولاً کامنتها را میبندم، چون میدانم معمولاً از نظراتی که گذاشته میشود چیزی بهدست نمیآید و فقط حرفهایی زده میشود که بیشتر اعصابت را خرد میکند. دلیل این اتفاق چه میتواند باشد؟ شاید چون بعضی از دوستان تفسیر خودساختهای از اسلام و فعالیت اجتماعی زنان دارند، اما اینکه چنین تفسیری دارند یک بحث است و اینکه میخواهند این تفسیرشان را به شما هم تحمیل کنند، یک بحث دیگر. من در جلسات شعرخوانی که هر ساله در بیت برگزار میشود، دیدم که خانمها شعر میخوانند و حتی ممکن است شعر عاشقانه هم بخوانند؛ این مسأله در حضور ولی فقیه است و از ایشان هم دیگر انشاالله کسی بالاتر نیست، اما بعضی از دوستان این مورد را نپذیرفتند و آنقدر نقد و حرف میزنند که آدم را پشیمان میکنند و ترجیح میدهی در همان فضای سیاسی بمانی و بعد تازه بايد باز هم به آنها جواب بدهيد كه زن را چه به سياست! ضدانقلاب هم كه خيليشان مثل پسرهايي كه زمان دبيرستانمان سر كوچه ميايستادند و متلك ميگفتند، متلكهاي جنسيتي ميگويند! اینستاگرامم را تازه زدم و هنوز زیاد در آن فضا نیستم و به قول شما کمی پستها زنانهتر است؛ کانال تلگرامم (https://telegram.me/asoupar) هم تازه است، تنها مطالب سیاسی کار میکنم و چند مطلب فرهنگی هم است. از طرفی هم عدهای از خانمها با توجیه اینکه سیاست کار مردان است، فضای سیاسی را رها کردند؛ درحالیکه در جایگاه طرف مقابل خانمهای زیادی وجود دارند که به خوبی فعالیت میکنند؛ نه تنها در حوزه سیاسی که در حوزه فرهنگی هم من خانمهای انقلاب اسلامی که فعال باشند را ندیدم. احساس میکنم ما از یک افراط و تفریط رنج میبریم. اگر زن بصيرت سياسي نداشته باشد و در جريان سياست نباشد، كي ميتواند مثل حضرت امالبنين و مثل بسياري از مادران شهدا با رضايت قلبي فرزندانش را براي دفاع از اسلام به معركه جهاد بفرستد؟ جهاد نظامي بر زن واجب نيست، اما پيامرساني زينبي چطور؟ اتفاق یا نکته قابل توجهی که در حرفهتان به آن مواجه بودید، وجود داشته است؟ این اتفاقات را معمولاً نوشتم، اما خیلی اوقات مواجهه حضوری با من برای برخی تعجببرانگیز بوده و توقع چنین فردی را نداشتند؛ توقع یک ظاهر مظلوم و ساده که به نوعی غلطانداز است و اصلاً شبیه نوشتههایم نیست. یکبار که بانک رفته بودم و فرم را به دست کارمند بانک داده بودم و سرم با تبلت گرم بود، کارمند بانک با تعجب گفت: خانم آسوپار، شما واقعاً خبرنگارید؟ شما اصلاً به یک خبرنگار نمیخورید، خیلی محجوبتر و آرامتر از این هستید که یک خبرنگار باشید و این حرفی است که به دفعات به من گفته شده است. حتی چند باری که من به مشکلات اداری در مورد کار و حقوق و بیمه و این مسائل برخورد کردم، ازآنجاییکه خیلی دنبال این مسائل نیستم، خواهرم به من گفت: شما فقط بلدی در مورد رییسجمهورها مطلب بنویسی؟ بلد نیستی حق خودت را بگیری؟ من خودم میپذیریم که توان انجام چنین کارهایی را ندارم. يادم هست يكبار، همان وقت كه دبير سياسي الف بودم، خانمي كه حس كردم موظف به تبليغ چهره به چهره است، از متروي تجريش با تعريف از رنگ روسري من كارش را روي من شروع كرد تا رسيد به اينكه جهت انقلاب را عوض كردند و خوردند و بردند و مدام هم تأكيد ميكرد دخترم تو كمسني، اهل سياست نيستي، خبر نداري! بگذار من روشنت كنم! یعنی مواجهه حضوری برایتان سخت است؟ مواجهه حضوری برای انجام کارهای شخصی، وگرنه در کارهای سیاسی مواجهه حضوری اصلاً برایم دشوار نیست. یکبار روز خبرنگار با یکی از دوستان در لابی مجلس نشسته بودیم با ظاهر موجه همیشگیمان. نمایندگان مجلس که میآمدند به خبرنگاران تبریک میگفتند، اما کسی به ما تبریک نمیگفت، تا اینکه یکی از آقایان آمد و پرسید شما خبرنگارید و ما گفتیم بله، و آن وقت بود که گفت روزتان مبارک، ما فکر نمیکردیم که شما ممکن است خبرنگار باشید. این شاید به خاطر آن است که خیلی از خبرنگاران خانم رعایت آنچه که باید و شاید را انجام نمیدهند؛ هرچند من خانمهای خبرنگار زیادی را از ۲ طیف دیدم که خیلی متین و محجوب هستند و محجوببودن به معنای صرفاً چادری نیست. به عنوان یک خانم خبرنگار که سابقه زیادی در حوزه تخصصی خودتان دارید و شناختهشده هم هستید، حرف یا نکتهای برای خبرنگاران خانم جوان دارید؟ زمانی که ما میخواستیم کارمان را در کیهان شروع کنیم، بزرگوارانی که جای اساتید ما بودند، چند جلسه برای ما صحبت کردند؛ بزرگانی مانند آقای شریعتمداری، مهدی محمدی و... . آقای مهدی محمدی نکتهای را گفتند که هیچوقت از خاطر من نمیرود، البته شاید خود من خیلی آن را رعایت نکرده باشم، اما برای دوستان میگویم که بتوانند استفاده کنند. ایشان گفتند آنقدر باید انواع و اقسام کتاب، مجله، نشریه، یادداشت، مقاله و... خوانده باشید و سطح مطالعهتان به قدری بالا باشد که وقتی میخواهید بنویسید، دایره واژگانیتان به قدری گسترده باشد که ندانید کدام واژه را قرار دهید و سرریز باشید، نه اینکه به دنبال یک واژه بگردید که جملهتان را چطور بیان کنید. این نکته را با اینکه خود من به هر دلیلی خیلی رعایت نکردم، اما به دوستان توصیه میکنم که انجام دهند. مطالعه هم در هر زمینهای میتواند باشد، شاید حتی یک روزنامهنگار نیازمند آن باشد که رمان بخواند یا هر کتاب مبنایی دیگر. و باید توجه داشت که خبرنگاری در هر حوزهای، شغل جنگ و دعوا و بزندررو نیست. این اشتباهی است که در مورد این شغل انجام میدهیم که هرکس، هر چیزی را که به ذهنش میرسد، بنویسد؛ هرجای یک مصاحبه را که میخواهد منتشر کند و هر تیتری که میخواهد بزند. از نظر اسلام، همه این کارها دروغ است و شرعاً گناه دارد و اگر در این دنیا هم کسی از ما شکایت نکرد، آن دنیا باید به خاطر کلمه به کلمه نوشتههایمان جواب پس بدهیم. من نمیگویم، اینگونهام، بلکه میگویم باید اینگونه باشیم. ما در مورد احکام خبرنگاری، احکام فقهیای داریم که لازم است آنها را رعایت کنیم. نکته دیگر آنکه متأسفانه من زیاد دیدم که دوستان با نهادها و سازمانها وارد تعاملات مالی میشوند و به خاطر این روابط، دیگر خبری از فسادها و مشکلات آن نهاد و سازمان نمینویسند. اینها، تحصیل مال نامشروع است و باعث میشود رسالت اصلی رسانه، درست انجام نگیرد. ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. امیدوارم که مصاحبه مفیدی بوده باشد و فایدهای در این صحبتها باشد.
دیدگاه تان را بنویسید