روایت یک عکاس از مدیریت حادثه پلاسکو / در شب و روزهای بعد از پلاسکو چه گذشت؟/ قالیباف گفت بعید است کسی زنده مانده باشد اما تونل را حفر کنید

کد خبر: 915632

شاید بد نباشد به خاطره‌ای از جریان ورود سیل آب به ایستگاه ارم سبز در فروردین ماه ۱۳۹۰ اشاره کنم. آن روز بعد از ظهر من از میدان آزادی به سمت پونک در حرکت بودم که با من تماس گرفتند و گفتند خودت رو به ایستگاه ارم سبز برسان.

روایت یک عکاس از مدیریت حادثه پلاسکو / در شب و روزهای بعد از پلاسکو چه گذشت؟/ قالیباف گفت بعید است کسی زنده مانده باشد اما تونل را حفر کنید
پایگاه خبری فردا؛ ۳۰ دی ماه سالروز آتش‌سوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو روزی فراموش‌نشدنی در خاطره مردم تهران است. هم از جهت اهمیت و جایگاه این ساختمان، هم از جهت شهادت آتش‌نشانان قهرمان و هم حواشی سیاسی و اجتماعی آن بحران. مجید حسینی، عکاس شهردار تهران بوده که از ساعات اولیه پس از فروریختن پلاسکو در آنجا حاضر بوده و روایت خود را از مدیریت بحران و آواربرداری ثبت کرده است.
-----------------------------------------------
روایت یک عکاس از مدیریت حادثه پلاسکو
(۳۰/۱۰/۱۳۹۵) بعد از کلاس دانشگاه، با همراهان آقای قالیباف در قم تماس گرفتم که ببینم چه ساعتی و کجا باید به تیم ملحق شوم.
آن روز آقای دکتر قالیباف برای دیدار با مراجع عظام، به قم رفته بودند. به من گفتند: نیازی نیست قم بیایی و اگر می‌توانی خودت رو به پلاسکو برسان که آتش گرفته. سریعا به سمت پلاسکو حرکت کردم. آن مسیر ترافیک بسیار سنگینی داشت، انگار تمام مردم تهران به سمت پلاسکو بسیج شده بودند، یا برای کمک و یا برای تماشا. به‌هرحال تا نزدیکترین جای ممکن با ماشین و بقیه‌اش را با موتور رفتم و خودم رو به محل حادثه رساندم. وقتی رسیدم دیدم که انگار جنگ شده. صحنه عجیب و غیر قابل تصوری بود. پلاسکو ریخته بود مردم پشت نرده‌های ایجاد شده توسط نیروی انتظامی، تجمع کرده بودند. اصلا حال خوبی نداشتند، اکثرا گریه می‌کردند، بعضی‌ها برای عزیزانی که احتمالا در زیر آوار گیر کرده بودند و یا کشته شده بودند و بعضی برای اموال‌شان که از بین رفته بود. از نرده‌ها رد شدم، داخل محوطه، بدتر از پشت نرده‌ها بود. هر کسی به یک طرف می‌دوید، آتش‌نشانان به یک طرف و نیرو‌های امدادی به طرف دیگر؛ و نیرو‌های انتظامی به سمتی. بعضی از خودرو‌های آتش‌نشانی زیر آوار، مانند کاغذ مچاله و له شده بودند.
قالیباف پلاسکو
همزمان با رسیدنم به پلاسکو دکتر قالیباف رو دیدم؛ که خودش رو با موتور به آنجا رساند و سریع به ساختمان مدیریت بحران رساند که در طبقه بالای رستوران شماعیان شکل داده بودند و اول از آمار و حال افرادی که در داخل ساختمان گرفتار شده بودند و زیر آوار مانده بودند، سوال کرد. متاسفانه در آن زمان هنوز هیچکس آمار دقیقی نداشت و بازار شایعه حسابی داغ داغ بود و هر کسی در مورد کشته شدگان و گرفتاران در آوار، اعداد و ارقامی متفاوت با دیگری می‌داد. همینطور که مدیران حاضر در صحنه به آقای شهردار گزارش میدادند، او مشغول وضو گرفتن بود، پس از وضو سریع لباس کار پوشید و کلاه کاسکت به سر گذاشت و گفت: کسی دنبالم نیاد و خودش رو به محل ساختمان پلاسکو رساند و به بررسی بحران پرداخت.
من چندین سال است که به عنوان عکاس، همراه آقای دکتر قالیباف هستم و بار‌ها او را در صحنه‌های مختلف بحران دیده‌ام و این رفتارش کاملا برایم آشناست. او اول اوضاع را بررسی و موقعیت‌ها را شناسایی می‌کند و سپس با شناخت و آگاهی تصمیم می‌گیرد.
شاید بد نباشد به خاطره‌ای از جریان ورود سیل آب به ایستگاه ارم سبز در فروردین ماه ۱۳۹۰ اشاره کنم. آن روز بعد از ظهر من از میدان آزادی به سمت پونک در حرکت بودم که با من تماس گرفتند و گفتند خودت رو به ایستگاه ارم سبز برسان. وقتی رسیدم دیدم حجم خیلی زیادی از سیلاب به داخل ایستگاه مترو می‌ریزد و هرچه در سر راه خود دارد تخریب می‌کند و با خود می‌برد. آنجا هم تجمع مردم خیلی زیاد بود و مدیریت آن را دو نفر از معاونین شهردار به عهده داشتند که شنل‌های ضد باران پوشیده بودند و با یک بلندگوی دستی، بحران را مدیریت می‌کردند. روند مدیریت، ریتم کندی داشت و هر از گاهی کامیونی وارد ماجرا می‌شد و بار خود را، هرچه که بود، نخاله یا سنگ درشت یا سنگ ریزه را در جلوی مسیر سیلاب خالی می‌کرد و فشار آب آنقدر زیاد بود که کل اون بار را بدون هیچ زحمتی از سر راه خود برمی‌داشت و به داخل ایستگاه می‌برد.
قالیباف با کت و شلوار گلی
هوا سرد بود و هنوز باران می‌بارید. تا اینکه آقای دکتر قالیباف خود را به صحنه رساند. از جلسه‌ای آمده بود و کت و شلوار تیره رنگی به تن داشت. یک کلاه نخی مشکی هم به او دادند. با ورود ایشان به داخل محوطه کارگاهی ارم سبز، گویی بمبی آنجا منفجر شد و در لحظه آن مدیریت آرام تبدیل شد به صحنه‌ای مشابه به میدان یک مسابقه نفس‌گیر که همه در تلاش و تکاپو بودند. دکتر اول از نقاط مختلف، ورودی کانال آب را چک می‌کرد و همزمان دائما با افراد مختلف تماس می‌گرفت و دستور ارسال ماشین آلات مختلف را می‌داد. در کمتر از نیم ساعت زمین پشت اون کارگاه و همه خیابان‌های اطراف، تبدیل شده بودند به پارکینگ انواع و اقسام ماشین‌های سنگین. با ورود همزمان جرثقیل به داخل کارگاه، ایشان دستور دادند که کارگاه از افراد اضافه و غیرمرتبط تخلیه شود که به نظر من اگر ایشان در آن لحظه آن دستور را نداده بود و آنجا تخلیه نشده بود، به یقین می‌توان گفت: واژگونی آن جرثقیل که من خودم در آن صحنه بودم و خدا کمک کرد که زنده بمانم، به یک فاجعه تبدیل می‌شد و چندین کشته میداد که با یک دستور بجا و سنجیده این فاجعه ختم به خیر شد.
روایت یک عکاس از مدیریت حادثه پلاسکو
در حادثه پلاسکو هم دکتر اول کل فضا‌های موجود را بررسی کرد و از جبهه شرقی و از پارکینگ همجوار به کنار ساختمان رفت و بی‌مهابا خود را به بالای آوار و خرابه‌های ساختمان رساند که واقعآ ریسک بزرگی بود، چون معلوم نبود که آنجا چه وضعیتی دارد. امکان داشت که با خالی شدن زیر پا، به داخل شعله‌های آتش فرو بروی، آن زیر آنقدر شعله‌ور بود که وقتی پایت را روی آوار می‌گذاشتی، حرارت شعله‌های زیرش را از روی کفش هم احساس می‌کردی و وقتی از آن بالا به کانون حادثه نگاه می‌کردی انگار که جهنم بود و گرمایش صورت را می‌سوزاند. آهن‌ها مانند پلاستیک، گداخته و ذوب می‌شدند و حرارتی مضاعف ایجاد می‌کردند. آقای قالیباف بعدا در یکی از مصاحبه هایشان گفتند آنجا حرارتی بالای ۶۰۰ درجه سانتیگراد داشت. خیلی‌ها این گفته ایشان را به سخره گرفتند که: آقای قالیباف دماسنج داشته و گرما رو اندازه گرفته. در صورتیکه مشاهده صحنه ذوب شدن فلزات نیازی به دماسنج نداشت.
قالیباف پلاسکو
او در طول آن چند روز به جا‌هایی رفت که شاید کسی غیر از آتش‌نشانان شجاع، جرآت ورود به آنجا را نداشتند. آن روز‌ها بازار شایعات هم حسابی داغ بود و هر از گاهی گفته می‌شد که مثلا یک پیامک آمده که ما چند نفر در موتورخانه گرفتار شدیم و نیازمند کمک هستیم. ولی همه‌اش شایعه بود. با این حال آقای قالیباف پس از بررسی کامل ساختمان، اولین جلسه را تشکیل داد. گفت: با این حجم آوار و آتش و دود، تقریبا بعید است کسی زنده مانده باشد، اما دستور داد که هم از زیر پاساژ غربی پلاسکو و هم از طلافروشی مجاور در شرق ساختمان، برای نفوذ به موتورخانه، حفره‌ای ایجاد کنند و چندین بار خودش هم از این مکان‌ها بازدید و با توجه به اینکه داخل این حفره‌ها، مملو از آتش بود که زبانه می‌کشید و حتی خطرناک‌تر از آن، سیلندر‌های گازی بود که هر از گاهی پیدا می‌شد و امکان انفجارشان خیلی بالا بود. اما ایشان بدون توجه به این خطرات چندین بار وارد این حفره‌ها شدند و حتی یک بار با توجه به اینکه آتش‌نشانان گفتند وضعیت این تونل خوب نیست و احتمال ریزش دارد، باز هم ایشان به داخل تونل وارد شدند و در نهایت یکی از مسئولین نظام به ایشان تذکر اکید دادند که از تونل خارج شود. با تمام این شرایط آقای قالیباف چند شبانه‌روز بی وقفه در صحنه ماندند، با تمام خستگی و بدون استراحت؛ و تا آخرین روز آواربرداری هم شب‌ها بدون خستگی تا صبح در پلاسکو می‌ماندند و بحران را مدیریت کردند و فقط ساعاتی از روز به دفترکار خود در شهرداری برمی‌گشتند و برخی کارها را از آنجا مدیریت می‌کردند.
در این مدت افراد زیادی از جمله رئیس جمهور و معاونین و وزاریشان، از رئیس مجلس و نمایندگان و اعضای شورای شهر و مقامات کشوری و لشگری و مدیران و مسئولین و... به محوطه پلاسکو سر می‌زدند. نتیجه بسیاری از این آمدن و رفتن‌ها، فقط و فقط کاهش سرعت آواربرداری و کار نیرو‌های امدادی بود. چون با توجه به رده حفاظتی شخصیت‌ها، می‌بایست تمام اصول حفاظتی رعایت می‌شد و این یعنی تعطیلی کار و تقریبا هیچدام از آن‌ها در چه در داخل محیط کاگاه و چه در جلساتی که پس از بازدید از ساختمان با رئیس مدیریت بحران، در مقابل آقای قالیباف نظر و پیشنهاد و راهکار جدیدی نداشتند که ارائه بدهند؛ و اکثرا حداقل در آن جلسه از ایشان و اقدامات انجام شده و تسریع کار، تشکر می‌کردند.
خوب یادم هست که در روز دوم، جلسه‌ای در محل مدیریت بحران با حضور معاون رئیس جمهور و وزیر کشور و آقای دکتر قالیباف و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای شورای شهر و تنی چند از فرماندهان برگزار شد و آقای قالیباف در مورد چگونگی انجام کار توضیح می‌دادند که یکی از اعضای محترم شورای شهر وسط صحبت‌های ایشان پرید و گفت: «آقای دکتر شما بهتره به جای اون جرثقیل ۶۰ تنی، از یک جرثقیل ۳۰۰ تنی استفاده کنید چون...» آقای قالیباف حرفش را قطع کرد و گفت: من توضیح میدم خدمتون. ایشان مجددا اصرار کردند که آخه اون بومش ضعیفه و نمی‌تونه. مجددآقای قالیباف گفت: اجازه بدید توضیح می‌دم. ایشان باز هم تکرار کرد که: نه شما دارید اشتباه می‌کنید او. اینجا آقای قالیباف با عصبانیت تمام گفتند: آقای... یعنی فکر می‌کنید که من همین حداقل‌های کار اجرایی رو نمی‌فهمم؟ یعنی تفاوت بین جرثقیل ۶۰ تنی با ۳۰۰ تنی رو نمی‌توانم تشخیص بدم؟ شما ورودی اون پارکینگ رو دیدی؟ دیدی چقدر کف اونجا رو تراشیدیم تا بتونیم همین جرثقیل ۶۰ تنی رو ببریم تو؟ اون عضو محترم دیگه چیزی نگفت و ساکت شد و... خلاصه نظرات و آرای دیگر عزیزان که بهتر از همون آقای عضو شورای شهر تهران نبود.
من به جرات و بدون هیچ تعصبی می‌گویم: که اگر شخص دیگری غیر از ایشان می‌خواست این بحران و یا بحران آبگرفتگی مترو را مدیریت کند، باید ماه‌ها منتظر می‌ماندیم تا بحران جمع شود. من خوشحالم از اینکه ما همچین مدیر اجرایی قوی وخستگی ناپذیر و دلسوز و مدیر و مدبری داریم و متاسفم برای همه کسانیکه بدون هیچ شناختی از ایشان و فقط بنا بر نظریات و غرض‌ورزی‌های سیاسی و جناحی دیگران که قصد آنها، چیزی جز تخریب این شخصیت اجرایی و ارزشی کشور نیست، او را قضاوت می‌کنند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت