دلیل اتمام ناگهانی «تنهایی لیلا» چه بود؟/ قهرمان هایی که بدبختی برایشان می بارد
حدود یک ماه پیش بود که سریال تنهایی لیلا مهمان خانه های ما شده بود. داستان این سریال مربوط به لیلا ، دختری از خانواده ای ثروتمند بود که از آمریکا بازگشته و به محمد ، متولی امامزاده ای در یک روستا علاقه مند می شود.خط اصلی داستان و سیر اتفاقات و حوادث نیز حول محور این عشق می گذرد . این سریال با اینکه توانست مخاطبان زیادی را به خود جذب کند اما نقدهای بسیاری را به خود وارد کرده است.
حدود یک ماه پیش بود که سریال تنهایی لیلا مهمان خانه های ما شده بود. داستان این سریال مربوط به لیلا ، دختری از خانواده ای ثروتمند بود که از آمریکا بازگشته و به محمد ، متولی امامزاده ای در یک روستا علاقه مند می شود. خط اصلی داستان و سیر اتفاقات و حوادث نیز حول محور این عشق می گذرد . این سریال با اینکه توانست مخاطبان زیادی را به خود جذب کند اما نقدهای بسیاری را به خود وارد کرده است. «شایان» خوددارتر از «محمد»! قسمت های اول داستان این سریال بود که لیلا با خراب شدن ماشینش به امامزاده پناه آورد و محمد برای مصون ماندن از گناه از آنجا بیرون آمد. اما نکته ای در اینجا وجود داشت این بود که محمد برای دور شدن از وسوسه شیطانی، انگشتان دستش را در آتش می سوزاند و بعد از آن لیلا عاشقش می شود. ضعف داستان در قسمت دیگری از سریال بیشتر نمایان می شود که فردی مانند شایان، که در کشور غیر اسلامی بزرگ شده است می تواند با لیلا در یک خانه تنها بماند! سوالی که در این میان پیش می آید این است که اگر فرد مومن و متولی امامزاده، هنگام تنها شدن با دخترک دست به خودسوزی می زند، چطور می شود که شایان چندین بار به خانه لیلا دعوت می شود و به راحتی خودش را کنترل می کند؟ طبیعتا نشان دادن شخصیت سریالی شایان به عنوان شخصی خوددارتر در مقابل محمد که شخصیت متدینی دارد، مناسب به نظر نمی آمد. همچنین به تصویر کشیدن دختری که از غرب آمده به فکرش نمی رسد که محیط امامزاده برایش خطرناک باشد، اما متولی آن مسجد برخوردی خلاف آن داشته باشد! این قضیه تداعی کننده این است که او برداشتش بر اساس محیطی است که در آن بزرگ شده و در نتیجه حتما آن محیط خیلی سالم تر از محیطی است که مسلمان ها در آن بزرگ می شوند. لیلا بدبخت تر از ستایش درست است که تنهایی لیلا مخاطبان زیادی داشت و مخاطبان زیادی پای تماشای این سریال می نشستند اما در مقابل این تعاریف، بسیاری از مخاطبان لیلا را بدبخت تر از ستایش دانسته اند و معتقدند که سریال ها در حال رقابت هستند تا بدبختی ها را به تصویر بکشند. عده ای مخاطبان معتقدند که در سریال های ایرانی یک بازیگر نماد تمام گرفتاری ها و مشکلات است، طوری که از قسمت های اولیه سریال هر روز اتفاقی جدید برای بازیگر نقش اول خواهد افتاد و پایان داستان یکباره خوشبختی به او رو می آورد! چرا باید ساختار سریال «تنهایی لیلا» و سریالهای مشابه آن به حدی تکراری شده است که تبدیل به لطیفههای فضای مجازی شده است. از سوی دیگر می توان گفت این دسته از سریال های ایرانی، مانند سریال های ترکی بدون محتوا مخاطبان زیادی را به خود جذب می کند اما تمام شان از یک کلیشه بهره میبرند. مثلا مردانی ثروتمند (مردانی که ستایش و لیلا را پسند میکنند) که به هر ترتیب و توطئهای قصد تصاحب دختر را دارند. ادعایشان آن است که میخواهند برای کودک پدری کنند. همه اینها را با این نکته تصور کنید که زن همواره در موضع انفعال است و این رفتار و رقابت مردهاست که او را به این سو و آن سو میکشد. چرا گریم محمد شلخته بود؟ نقد دیگری که به سریال «تنهایی لیلا» وارد است نحوه نمایش شخصیت مذهبی و مثبت محمد در داستان بود. محمد که در همان ابتدای فیلم، به عنوان فردی ضعیف النفس نشان داده شد، دارای گریمی نامرتب و به هم ریخته بود. انتخاب گریم شلخته برای محمد، که فردی متدین بوده از یکی دیگر از ضعف های نمایش این داستان به حساب می آید. دلیل بی رمق شدن قسمتهای پایانی «تنهایی لیلا» چه بود؟ در حالی که در شروع داستان سریال تنهایی لیلا حس کنجکاوی مخاطب برانگیخته می شد اما حدودا بعد از رسیدن به نیمه های فیلم یک باره داستان این سریال بی رمق شد و افت محسوسی داشت؛ آدم ها دیگر آن حرکت و تاثیر اولیه را نداشتند. سیف الدین و همسرش و خیلی های دیگر که شخصیتهای مثبت فیلم بودند یکباره انگار نا امید و مایوس شده و دیگر فقط شاهد داستان بودند! از سویی قصه فرعی کتایون که اصلا به بقیه کار نمی چسبد و مشکل منطقی دارد؛ چرا کسی او را با وجود اینکه با زرین کار می کرده، به خاطر نمی آورد؟ دیگر کتایون دغدغه اصلی فیلم می شود! طوری که انگار مرگ محمد، دست و بال داستان را خالی میکند. آنقدر که دیگر حتی پدر و عمو و شخصیت های اول فیلم به کل محو می شوند و نویسنده سعی می کند با چند قصه فرعی و چند آدم دیگر مخاطبش را حفظ کند. یکباره شخصیت های منفی چنان قوت میگیرند که جایی برای جولان لطیف و سیف الدین و حتی روحانی نمیماند. نیروهای شر حالا چنان با شدت جلو میروند که کارگردان سردسته اشرار فیلمش را حذف می کند و به مرگ او رضایت میدهد. یا اینکه یکبار لیلا از چشم مردم می افتد و همه به او بد نگاه می کنند و ... اما ناگهان قسمت آخر می رسد، طوری سریال پیش می رود که گویا باید در یک قسمت سر و ته داستان را به هم آورند. سه سال آینده نمایش داده می شود. ورق بر می گردد و تمام بدبختی ها در یک قسمت سریال به صورت خوشبختی ظهور می کند و داستان تنهایی لیلا تمام می شود!
دیدگاه تان را بنویسید