چرا مجاهدین(منافقین) به آیت الله لقب «پدرطالقانی» داده بودند؟/ توصیه آیتالله طالقانی درباره ایدئولوژی تبدار+تصاویر
در مورد حمایت آیت الله طالقانی از مجاهدین( منافقین) روایتهای مختلفی وجود دارد اما مطلعین تاریخی از این ماجرا ارتباط آیت الله طالقانی با این سازمانی مارکسیستی را به دو دوره مختلف تقسیم می کنند.
در مورد حمایت آیت الله طالقانی از مجاهدین( منافقین) روایتهای مختلفی وجود دارد اما مطلعین تاریخی از این ماجرا ارتباط آیت الله طالقانی با این سازمانی مارکسیستی را به دو دوره مختلف تقسیم می کنند. آیتالله طالقانی به علت شخصیت جامعهالاطرافش مورد احترام همه گروهها اعم از گروههای مذهبی، ملیگرا و گروههای چپگرا بود. روحانی بود که در عرصه قلم و نوشتن و بیان بسیار تبحر داشت به همین جهت هم همه گرد او جمع میشدند و درجلسات بحث و گفتگوی ایشان حاضر میشدند. آیت الله طالقانی نسبت به حوزه و دانشگاه حساسیت داشت. دورانی که این سازمان تازه شکل گرفته بود و افرادی با آرمانهای عاریه گرفته از مارکسیست که به عنوان یک جریان ایدئولوژیک انقلابی بین جوانان شناخته می شد سعی می کردند اوضاع کشور را تغییر دهند، این سازمان در میان جوانان معروف شد. درواقع همین مساله حتی شاه را نیز به خطا انداخت و شاه تا بعد از انقلاب اسلامی ایران نیز فکر می کرد که کمونیستها بوده اند که چنین انقلابی به راه انداخته اند اما بعد از مدتی وی که دچار خطای فاحش محاسباتی شده بود به حقیقت ماجرا پی برد اما دیگر برای وی و سلطنت طلبان دیر شده بود.
در این دوره اول برخی از روحانیون رابطه خوبی با سازمان مجاهدین برقرار کرده و حتی کمکهای مالی نیز به آنها می کردند. بر همین اساس آیت الله طالقانی و هاشمی رفسنجانی از جمله کسانی بودند که رابطه خوبی با مجاهدین داشتند. هاشمی رفسنجانی در همین زمینه ضمن بیان خاطرات خویش به الحاق امکانات و نیروهای « موتلفه» به سازمان مجاهدین تصریح دارد و می گوید: « خلاصه سیاست کلی ما حمایت از آنها شد» ادامه این حمایتها تا جایی بود که حجت الاسلام سید محمود دعایی که خود سالها رابط موثر سازمان بوده است روایت می کند: آقای رفسنجانی در یک جا فرمودند:« ما آنقدر در رابطه با اینها از کمک دریغ نکردیم که بعضی وجوهی را که در شرایط عادی ما نمی توانستیم در مصارف دیگر مصرف کنیم، در این مسیر مصرف می کردیم و در اختیارشان قرار می دادیم.
دکتر عباس شیبانی نیز در مصاحبهای می گوید: « حنیفنژاد و سعید محسن اینها زندگی درویشانه و زاهدانهای داشتند. اکثر آنها مهندس بودند، امکانات شغلی خوبی هم داشتند ولی از درآمدشان حداقل برای یک زندگی ساده استفاده می کردند و بقیه را صرف سازمان و کارشان می کردند.» لذا حمایت طالقانی و دیگر روحانیون و مبارزان از مجاهدین علاوه بر تاثیرات فضای مبارزاتی آن سازمان به مجموعه روابط شناختهای متقابل آنان از همدیگر نیز بر می گردد که در طول دهه چهل و اوایل دهه پنجاه این مساله استمرار داشت.
اما کم کم که انحراف سازمان مجاهدین اشکار شد و از پس چهره ریاکارانه ای این گروه مارکیستی چهره واقعی آنان نمایان شد آیت الله طالقانی نیز نسبت به این گروه در همین زمان موضع گرفت. تغییر گروه و انشعاب سازمان به گروههای مارکسیستی و تسویه حساب سیاسی و قتل و کشتار برخی از اعضای سازمان ضربه شدیدی به سازمان زد و لذا برای جلوگیری و نجات آن کوشش بسیار نمودند. طالقانی به رغم شنیدن تغییر ایدئولوژیک سازمان، جهت مطمئن شدن از این مساله حاضر شد تا در یک ماموریت مخفی و خطرناک با یکی از رابطین مجاهد برای دیدار با محمد تقی شهرام و بهرام آرام به محلی ناشناس و نامعلوم برود. شهرام در خصوص این ملاقات می گوید: «ظرف نیم ساعت ماجرای تغییر ایدئولوژیک را شرح دادم. در طول این مدت آقای طالقانی ساکت بود و حرفی نزد و حرف من تمام شد. با صدایی که آشکارا می لرزید، پرسید: خوب! حالا اسم خودتون و سازمان را چی گذاشتهاید؟ گفتم هیچ همان «سازمان مجاهدین خلق ایران» که برافروخته شد و گفت: شما حق نداشتید این کار را بکنید.»
وی خطاب به رهبران سازمان مجاهدین خلق که پس از ازادی از زندان در سال 1358 به دیدار ایشان رفته بودند اینچنین گفت: «اگر اشتباهاتی بود، جبران کنید. اگر نقصهایی بوده که تکمیل کنید و اگر نارسایی هایی بوده رساترش کنید.... از گرایش به چپ و راست بر حذر باشید و بدانید ایدئولوژی و مکتب تب شده مخرب می شود و ایدئولوژی واقعی ان است که بر اساس تعالیم قرآن و منطبق با آن باشد.» سران سازمان از این حسن نیت طالقانی سوء استفاده کرده و سعی در به انحصار کشیدن ایشان در راستای منافع حزبی و گروهی خود داشتند. ادامه اینگونه رفتارها و کج فهمی بعضی از افراد و گروهها دل آن مجاهد کبیر را به درد آورد تا جایی که در خطبه های نماز عید سعید فطر در دانشگاه تهران بی محابا فریاد زد: « من خودم را برای اینها داشتم فدا می کردم. حتی بعضی از تنگ نظرها و اندک بین ها مرا متهم می کردند ... اما با این کارهایی که کردند دیگر در میان مردم جایی ندارند. بروند فکر دیگری بکنند... شما فکر می کنید من طرفدار اینها هستم مطمئنا اگر آنها بفهمند که من بر خلافشان حرفی زده ام از من می برند، ولی من غرضم از مدارا با اینها این است که اینها به اسلام جلب شوند تا بتوانیم اشتباهاتشان را رفع کنیم، کاری کنیم که به راه بیایند. » وی در جایی دیگر در این خصوص می گوید: « حتی رهبر انقلاب به من فرمودند: چرا در مورد اعمال این چپنماها مسامحه می کنی، و من گفتم: شاید با منطق مسالمت حقیقت را دریابند، اما کاری کردند که این رهبر مهربان سراپا دلسوزی به محرومین و مستضعفین است را هم به خشم آوردند. حالا بچشند جزای اعمالشان را.» این رابطه پدرانه و سوء استفاده از دلسوزیهای ایت الله طالقانی در تاریخ انقلاب اسلامی نیز به عنوان عبرت تاریخی به یادگار مانده است. منافقین به خوبی از عمق نفوذ کلام و محبوبیت شخصیت آیت الله طالقانی در میان مردم با توجه به مش و رفتار ایشان آگاه بودند و سعی داشتند که به همین وسیله از ایشان سوء استفاده کنند. به ایشان پدرطالقانی می گفتند تا برای او و انقلاب و امام چالش ایجاد کنند اما منافقین و ضدانقلابیون مشتشان برای مردم باز شد همه آنها را شناختند و فهمیدند که خط مرحوم طالقانی با منافقین خیلی فرق دارد و جداست به طوری که نتوانستند از نام و یاد مرحوم طالقانی سوءاستفاده کنند.
دیدگاه تان را بنویسید