بازخوانی طرح احمقانهترین عملیات نظامی تاریخ/ چه تحلیل هایی منافقین را در تنگه چهارزبر زمینگیر کرد؟ + تصاویر
مسعود رجوی پشت تریبون نشسته بود، بادی در غبغب انداخت و گفت: «کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند». پیش خودش محاسباتی انجام داده بود و به صدام قول داده بود که حالا که آخر جنگ است، میتواند تهران را حداکثر در 48 ساعت تصرف کند...
سرویس فرهنگی فردا - جابر خرم نیا؛ مسعود رجوی پشت تریبون نشسته بود، بادی در غبغب انداخت و گفت: «کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند». پیش خودش محاسباتی انجام داده بود و به صدام قول داده بود که حالا که آخر جنگ است، میتواند تهران را حداکثر در 48 ساعت تصرف کند. گویا ایالات متحده آمریکا هم کمی روی آنها حساب بازکرده بود، این از توصیه کنگره به وزیر امور خارجهشان برای سرمایهگذاری روی مجاهدین بهعنوان یک آلترناتیو برای دولت ایران مشخص بود.
آخرین روزهای جنگ و مهیا شدن شرایط برای منافقین
تابستان سال 1367 فرارسیده بود و چند ماه دیگر جنگ رسماً هشتساله میشد. شرایط، اوضاعواحوال خاصی بر کشور حاکم بود و حرفهای زیادی در مورد سرنوشت جنگ شنیده میشد. بخصوص برخی شایعات امیدی در مردم به وجود آورده بود که بهزودی یک عملیات سرنوشتساز در جنگ انجام میشود. اعتقاد در مورد سرنوشت جنگ در داخل کشور و بین مسئولان متفاوت بود، همانگونه که اکنون همصحبتهای زیادی وجود دارد و برای بررسی واقعی پذیرش قطعنامه و بعد از آن پایان جنگ باید به منابع مختلف رجوع کرد.
بههر روی در آخرین روزهای تیرماه سال 1367، امام خمینی (ره) پیامی منتشر کردند و اعلام کردند که جام زهر قبول قطعنامه 598 را نوشیدهاند. اما قبول قطعنامه پایان جنگ نبود و همین موضوع محاسبات جنگ را بهنوعی تغییر داد. رژیم بعث عراق به تصور اینکه قوای نظامی ایران رو به ضعف نهاده، به یک حمله سراسری بخصوص در جبهههای جنوب دست زد، در این یورش سراسری حتی خرمشهر دوباره در آستانه سقوط قرار گرفت. این حمله باعث شد تا قوای نظامی ایران برای دفع حمله سراسری عراق در مناطق جنوبی بخصوص ایلام و خوزستان متمرکز شود. با تمرکز درگیریها در این مناطق، سازمان منافقین خلق! تصمیم گرفت تا با پشتیبانی هوایی و توپخانهای عراق وارد خاک ایران شود. البته انتظار این نوع ورود نظامی منافقین به داخل خاک ایران هم وجود نداشت.
تحلیل رهبری سازمان چه بود؟
در اواخر جنگ، مسعود رجوی معتقد بود که صلح بین ایران و عراق هرگز برقرار نخواهد شد. او معتقد بود که هیچ زمینه صلح و آتشبسی میان دولتهای ایران و عراق وجود ندارد، اما با توجه به تحریمهای شدید اقتصادی و نظامی غربیها علیه جمهوری اسلامی ایران، ادامه جنگ حالت فرسایشی به خود گرفته و آرامآرام تمام توان ایران را از بین خواهد برد. در کنار آن وی معتقد بود که دولت ایران در اعزام نیرو با مشکل مواجه است و رزمندگانی هم که در حال حاضر در حال نبرد هستند از روستاها و شهرها بهزور به جبهه آورده شدهاند و انگیزه جنگیدن را ندارند. «کسانی که در جبهه هستند افرادی هستند که آنها را بهزور از شهرها و روستاها دستگیر کردهاند و به جبهه فرستادهاند و میلی به جنگیدن ندارند (1)».
رجوی بهشدت معتقد بود که جمهوری اسلامی پشتوانه مردمی ندارد و بیش از نود درصد مردم از حکومت ناراضی هستند. او معتقد بود که در این ده سال دو عامل باعث ثبات نظام در این ده سال شده است، یکی حفظ جنگ و ادامه جنگ و شرایط جنگی و دیگری استفاده از خفقان شدید و سرکوب مردم. او با این پیشزمینهها به اعضای سازمان باورانده بود که مردم ایران بهشدت هوادار سازمان هستند و با ورود ارتش آزادیبخش به عمق خاک ایران، قیام مردمی همزمان آغاز میشد و مردم به همراهی آنها خواهند شتافت. وجود این باور در اعضای سازمان تصور هرگونه مقاومت مردمی در شهرها را از ذهن منافقین دور کرده بود.
محاسبه و تحلیل اشتباه
با پذیرش قطعنامه 598 توسط امام خمینی، مسعود رجوی تغییر موضع داد و اعلام کرد مبارزه سازمان و جمهوری اسلامی در وضعیتی مانند 30 خرداد 1360 قرارگرفته است، با این تفاوت که این بار سازمان دست بالا را در جنگ داراست. مسعود رجوی در جلسهی توجیهی عملیات فروغ جاویدان اعلام کرد که با پذیرش قطعنامه مشخصشده که ایران دیگر توان نظامی ندارد. بخصوص آنکه تمرکز نیروها و قوای ایران روی جبههی جنوب است تا در برابر حملهی سراسری عراق مقاومت کنند. بنابراین بهترین شرایط برای ورود سازمان به داخل خاک ایران وجود دارد. این تحلیل وی البته کمی درست بود. اما مانند گذشته سازمان بجای محاسبات واقعی، از روی احساسات ضدانقلابی خود تحلیل کرده بود. «تمام لشگرها و نیروهای رژیم در حملات عراق ضربه کاری خورده و پراکنده هستند و یارای مقابله با ما را ندارند. پس هم ازلحاظ نظامی تعادل خود را ازدستداده است و هم ازلحاظ سیاسی در انزوای بینالمللی قرار دارد (2)».
با این تحلیل مسعود رجوی مدعی شد که شناسایی کافی روی لشگرهای ایران انجامشده است: «ما از طرف قصر شیرین میرویم. در آنجا لشکر ۸۱ با عراق درگیر است، لشکر ۵۸ و لشکر ۸۸ در سومار درگیر هستند. لشکر ۶۴ در پیرانشهر است و تنها امکان دارد لشکر ۲۸ درراه به استقبال ما بیاید (3)».
از نوع طراحی عملیات هم مشخص بود که مسعود رجوی و سازمانش بههیچوجه احتمال کوچکترین درگیری و مقاومت را نمیدادند و در برنامهریزی خود تنها 48 ساعت زمان برای حرکت ستون خودرویی حامل 5 هزار نفر نیرو با سرعت 70 کیلومتر در ساعت را از مرز تا تهران داده بودند. و قرار بود با آغاز عملیات در سوم مردادماه و عبور نیروهای سازمان از قصر شیرین و سرپل ذهاب که در اشغال نیروهای عراقی بود، بدون مقاومت به ترتیب شهرهای اسلامآباد، کرمانشاه، همدان، تاکستان، قزوین و سرانجام در روز پنجم مرداد تهران را به کنترل خود دربیاورند.
این عملیات چند استراتژی مهم داشت: 1. حرکت برقآسا و عدم توقف ستون خودرویی تحت هیچ شرایطی 2. همراهی مردم با منافقین و مسلح کردن مردم برای کنترل شهرها و کمک آنها برای اشغال تهران 3. کمک هوایی عراق و از کار انداختن پایگاههای هوایی نوژه همدان و تبریز با بمباران سه ساعت به سه ساعت!
نقشهی عملیات از نگاه رجوی
کالک عملیاتی که مسعود رجوی با آن نیروهایش را توجیه کرد، نقشه ایران و مسیر اتوبان و جادهی اصلی بود: «همانند شهاب باید به تهران برویم. از لحظهها ـ حتی کوچکترین لحظهها ـ باید استفاده کرده، نباید هیچ لحظهای را از دست بدهیم زیرا در این عملیات لحظهها تعیینکننده و سرنوشتسازند. این عملیات باید در عرض ۲ یا ۳ روز انجام شود چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد کرد؛ چون اصلاً به فکرش هم نمیرسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالاً نمیتواند هیچ عکسالعمل مؤثری انجام بدهد. میگویند برویم اهواز را بگیریم و یک سری میگویند برویم کرمانشاه را بگیریم. ما نشستیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که انتخاب کردهایم نسبت به قبل مناسبتر و بهتر است، چون عراق تا قصر شیرین و سرپل ذهاب پیش رفته است و این بار نیاز به خطشکنی نداریم و بهراحتی میتوانیم تا کرمانشاه برویم. ثانیاً نزدیکترین نقطه مرزی برای رسیدن به تهران کرمانشاه است. از آن به بعد بر اساس تقسیمات انجامشده ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند؛ بهطور مثال بغداد تا مرز ایران ۱۸۰ کیلومتر فاصله دارد و در طول ۸ سال جنگ ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است؛ و همینطور عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما ما میخواهیم برویم تهران را بگیریم. ما به ترتیب به قصر شیرین، سرپل ذهاب، اسلامآباد و بعد کرمانشاه میرویم. بعدازآن همدان، قزوین، تاکستان، کرج و بالاخره تهران (4)».
خودکشی احمقانه
از نظر نظامی این طرح یک خودکشی احمقانه بود. یک ستون خودرویی از مرز حرکت کردند، اسلامآباد را به اشغال درآوردند، اما از همان آغاز با مقاومت مردم و بخصوص مجاهدان و پیشمرگان کرد روبرو شدند. همین موضوع محاسبات آنها را به هم ریخت. و شیرازه طرح عملیات از همان خروجی شهر اسلامآباد از هم پاشید و در تنگه چهارزبر بهطور کامل از بین رفت.
برای درک احمقانه بودن طرح عملیات فروغ جاویدان لازم نبود که یک کارشناس نظامی باشی؛ یک ستون خودرویی کند و آهسته در جاده حرکت میکردند، بمباران ابتدا و انتهای ستون خودرویی و متوقف کردن آن، سدکردن راه گریز و حمله از زمین و آسمان به آن چیزی بود که بهآسانی طرح عملیاتِ فروغ جاویدان را درهم میشکست. بخصوص آنکه نیروهای زمینی در تنگه چهارزبر کاملاً دست بالای درگیری را داشتند.
شکست مفتضحانه
آنچه در عمل رخ داد این بود که نیروهای منافقین با شروع عملیات فروغ جاویدان با سرعت وارد خاک کشورمان شدند. تنها بخش تحلیل رجوی که درست از آب درآمد این بود که تمرکز نیروها در جبهه جنوب باعث شد تا نیروی متمرکزی برای مقاومت در مرزهای کرمانشاه نباشد. برای همین ستون خودرویی منافقین با سرعت کرند و سپس اسلام آباد را بدون مقاومت موثری به اشغال درآوردند. آنها سپس سرمست از این سرعت عمل از اسلام آباد خارج شدند و به سوی کرمانشاه روانه شدند. اما در جادهی حسن آباد حدود بیست کیلومتری اسلام آباد با سد دفاعی رزمندگان ایرانی روبرو شدند، اینجا بود که حرکت کند و حتی متوقف شد.
عملیات مرصاد در پنجم مرداد برای درهم شکستن عملیات فروغ جاویدان آغاز گردید. روز اول عملیات، نیروی هوایی نتوانست به طور موثر در عملیات شرکت کند چرا که پایگاه شهید نوژه همدان بمباران شده بود. اما نیروهای زمینی توانسته بودند با ایجاد چند خاکریز و مانع دفاعی در تنگه چهارزبر، مانع عبور کاروان خوردویی منافقین شوند. با حضور نیروی هوایی، ابتدا و انتهای ستون خودرویی منافقین به شدت بمباران شد. پس از بمباران سنگین ستون خودرویی توسط نیروی هوایی، هوانیروز هم به آتشباری هوایی روی منافقین در ستون خودرویی پرداخت. با این اقدام این ستون به جهنم سوزان خودروها و نیروهای شیطان بدل شد. نیروهای زمینی شرکت کننده در عملیات هم به باقیمانده منافقین-که از جهنم گریخته بودند-حمله کردند، بخشی از نیروها هم توانستند با دور زدن اسلامآباد، عقبه منافقین را بسته و آنها را محاصره کنند. به همین سادگی، احمقانهترین طرح عملیاتی تاریخ شکست خورد. گزارشهای رسمی حکایت از آن دارد که در این عملیات بیش از 4800 نفر از منافقین به هلاکت رسیدند.
مسعود رجوی که تا پیش از این به همهی اعضای سازمان قول پیروزی صد درصدی داده بود و گفته بود که به طور قطع نشست جمعبندی عملیات را در میدان آزادی برگزار خواهد کرد، سرخورده و سرشکسته شده بود. هیچ کس نمیدانست او اینبار قرار است برای فرقهای که او را نمایندهی خدا میدانند چه توجیهی داشته باشد؟ او در بزرگترین نشست اعضای سازمان خود گفته بود: «مطمئن هستیم که پیروزیم و از هماکنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک میگویم...اگر کس دیگری حرفی دارد باید بگذارد در میدان آزادی تهران بگوید و جمعبندی عملیات هم در همان جا خواهد شد(5)».
رجوی پس از شکست، به اعضای سازمان اجازه نداد که فکر کنند شکست خوردهاند. او گفت ما در این عملیات پیروز نشدیم! یا به هدفمان نرسیدیم. گناه این به هدف نرسیدن از نظر او به گردن اعضا بود. او اعضای سازمان را متهم کرد که عقدههای جنسی و وابستگیهای عاطفی و خانوادگی باعث شده تا اعضا به مبارزه فکر نکنند و نتوانند پیروز شوند. انقلاب ایدئولوژیک و طلاق رهآورد شکست مفتضحانهی فروغ جاویدان برای اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق بود.
پ.ن:
1 ، 2 ، 3 ، 4 و 5 : سخنرانی توجیهی مسعود رجوی، 31 تیر 1367، قرارگاه اشرف
دیدگاه تان را بنویسید