از کلاس زبان سال 41 تا دفاع از اسلام فقاهتی 58 /خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای از شهید بهشتی

کد خبر: 426989

آیت‌الله خامنه‌ای از سال‌های جوانی در اتفاقات و حوادث گوناگون انقلابی و مبارزاتی حضور داشته‌اند. بخشی از این تاریخ مبارزاتی، همراهی و ارتباط ایشان با شهید بهشتی در سال‌های قبل و بعد از انقلاب است. آنچه در زیر نقل می‌شود برگ‎‌هایی از کتاب «به آسمان نگاه کن» است که با مناسبت سالروز هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی و جمعی از یارانش منتشر می‌شود.

از کلاس زبان سال 41 تا دفاع از اسلام فقاهتی 58 /خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای از شهید بهشتی

سرویس فرهنگی فردا ؛ خاطرات افراد، یکی از راه‌های شناخت دیگران از جایگاه و نقش آنان در حوادث مهم و تاثیرگذار و جریانات مختلف تاریخی است. آیت‌الله خامنه‌ای از سال‌های جوانی در اتفاقات و حوادث گوناگون انقلابی و مبارزاتی حضور داشته‌اند. بخشی از این تاریخ مبارزاتی، همراهی و ارتباط ایشان با شهید بهشتی در سال‌های قبل و بعد از انقلاب است. آنچه در زیر نقل می‌شود برگ‎‌هایی از کتاب «به آسمان نگاه کن» است که با مناسبت سالروز هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی و جمعی از یارانش منتشر می‌شود. این کتاب شامل خاطرات رهبر انقلاب از شهدای انقلاب و دفاع مقدس است که همت هادی شیرازی نگارش یافته و توسط موسسه شهید احمد کاظمی و بنیاد فرهنگی شهید شیرازی به قیمت 32 هزار تومان راهی بازار نشر شده است:

کلاس زبان سال 41

الف. در سال 1340 و 41 بود... ایشان ] مرحوم شهید بهشتی [ یک کلاسی درست کرد در قم و از 30 نفر دعوت کرد که یکی از آن 30 نفر من بودم که ما برویم توی این کلاس و درس‌های جدید از جمله زبان و مقداری علوم فرا بگیریم... من بودم، آقای هاشمی رفسنجانی بود، آقای مرحوم ربانی شیرازی بود. آقای مصباح یزدی ] بودند [ که خیلی هم از آقای مصباح خوش‌شان می‌آمد. خودِ ایشان تصریح کردند و گفتند از این آقای مصباح و آدم‌های مثل مصباح خیلی خوشم می‌آید. از آدم‌های ملایم و آرام و تودار خیلی ایشان خوشش می‌آمد و ضمنا پرکار!

... ایشان این کلاس را درست کردند و از 30 نفر دعوت کرده بودند. ما رفتیم. ایشان در ان جلسۀ اول خودشان شرکت کردند و گفتند ما فکر می‌کردیم که آقایان احتیاج دارند به اینکه یک زبان بیگانه را حداقل بدانند و ما این را برای شما فراهم می‌کنیم. این زبان را شما باید بگیرید... البته من کم شرکت کردم. 8-7 جلسه‌ای رفتم اما بعضی برادرهای ما در همان جلسه‌ها انگلیسی یاد گرفتند. اصلا از داخل همان کلاس، انگلیسی‌دان شدند. من چون کارم زیاد بود و خیلی کلاس برایم جاذبه‌ای نداشت، یعنی ان مقدار زبانی که که آنجا آن روزها درس می‌دادند قبلا خوانده بودم و بلد بودم، هم آن کتاب‌هایی که می ‍‌دادند من غالبا دیده بودم، کلاس برایم جذابیتی نداشت.

بعضی رفقای ما آنقدر برایشان ان کتاب و جلسه جذاب و جالب بود که ادامه دادند و خیلی بیشتر از آنی که بنده آن روزها بلد بودم، اینها بعدا از کلاس یاد گرفتند. خود ایشان هم در اولین جلسه کلاس شرکت کرد و یک معلم انگلیسی برای ما معین کرد. اول قرار بود انگلیسی را خود ایشان درس بدهد بعد ایشان دیگر خودش نمی‌رسید، یک دبیر دیگر گذاشت آنجا و یک دبیر هم برای علوم... عده‌ای از فصلای معروف و بنام آنجا بودند و شرکت می‌کردند. به هر حال این یکی از آن کارهای آقای بهشتی بود. ببینید این کار هدفش چه می‌تواند باشد؟!

با ریش کوتاه و عباس زمستانی

ب. حدود سال 54 که ایشان دستگیر شده بودند، می فرمودند، من فکر کردم که ساواک با دست پر به خانه ما آمده، بعد دیدم که نه، الحمدالله از همه چیز بی اطلاع است. یعنی یک مشکلی که دستگاه در مورد ایشان داشت این بود که نمی توانست به چه جرم مشخصی ایشان را بگیرد، ایشان فرمودند، « من تعجب کردم از بی اطلاعی ساواک نسبت به خودم.» یعنی سنخ فعالیتهای ایشان به نحوی بود که هیچ نشانه ای بر جا نمی گذاشتند و رژیم هیچ بهانه ای نمی توانست بگیرد. بله، حتی من یادم هست که در سالهای 51 و 52 عده ای از عناصر مبارزه چریکی به ایشان مراجعه و از ایشان استفاده های فکری، مالی و معنوی می کردند که طبعاً رژیم متوجه این مسئله نمی شد.

سال‌های 54 که من از زندان آزاد شدم... تا از درِ زندان آمدم بیرون داخل خیابان، با تلفن اول با خانه آقای بهشتی تماس گرفتم. ایشان گفت تو کجایی؟ گفتم آزاد شدم! خیلی تعجب کرد چون هیچکس انتظار نداشت، خود من هم انتظار نداشتم آن وقت آزاد بشوم! فکر می‌کردم که سال‌ها در زندان خواهم ماند! ایشان گفت کی می‌آیی؟ گفتم الان جایی هم ندارم! لباس هم نداشتم!... اواخر تابستان بود و یک عبای زمستانی کلفت هم دوشم بود. رفتم منزل ایشان! خلاصه یادم هست آن شب با ریش کوتاه، ریش زدۀ کوتاه ] به آنجا رفتم [ .

در مقابل انحراف از خط امام

ج. به نظر من اولین کسی که صریحا در مقابل تخطی از خط امام و خط اسلام واقعی و انحراف از اسلام فقاهت و تعبد، صریحا اظهار نظر کرد و ایستاد و به طور قاطع آن انحراف‎ها را رد کرد، شهید بهشتی بود. چند ماهی بیشتر از انقلاب نگذشته بود که یک شخصی در یک سخنرانی و گفتاری، اعلام کرد که اسلام نه مفید است، نه ممکن است و نه ضروری!... مرحوم شهید بهشتی در مقابل این حرف که خیلی هم شاید انعکاس نداشت، ایستاد! سخنرانی کرد. این را شکافت و ثابت کرد که نه خیر، ] اسلام [ هم مفید است و هم ضروری است و هم پیاده کردن آن ممکن است. از همان روزها بود که علیه مرحوم شهید بهشتی، غوغاها و سر و صداها و شایعه‌ها شروع شد.

شاگرد پر بحث علامه

د. در سال اول و دوم ورودم به قم بود که اطلاع پیدا کردم مرحوم علامه طباطبایی یک جلسه‌ای دارند شب‌های پنجشنبه و جمعه که عده‌ای از فضلا در آن جلسه شرکت می‌کنند و ایشان مباحث فلسفی را در آن جلسات مطرح می‌کنند، مباحث فلسفی سطح بالا را! این همان جلسه‌ای است که در اوایل به روش این اصول فلسفه منتهی شده، درسی است که از سال‌های 34 و 35 شروع شده بود. اینکه من می‌گویم مال 38 و 39 است... در ان سال‌ها من تصادفا با آن جلسه ارتباط پیدا کردم. در آن جلسه هم کسی که حرف می‌زد و با استاد بحث می‌کرد و اشکال می‌کرد، آقای بهشتی بود! در ان جلسه کسان زیادی از چهره‌های خوب و فاضل امروز که می‌شناسید و به فلسفه معروفند شرکت داشتند... آقای بهشتی بیشترین اشکال را می‌گرفت. بیشترین حرف را ایشان در جلسه می‌زد. با استاد بحث می‌کرد. استاد هم به ایشان کمال اهتمام و توجه را داشت.

باید بیشتر ابعاد شخصیت ایشان را توصیف کنم

ه. تنها کسانی همه ابعاد زندگی این شخصیت بزرگ ما را به یاد می‌آورند که در هر برهه‌ای از زمان با بخشی از وجود او و بعدی از ابعاد شخصیت او سرو کار داشته‌اند .

دوستان نزدیک ایشان غالباً این گروهند، دوره علمی ایشان را دیده‌اند، دوره سیاسی‌شان را دیده‌اند، دوره مدیریت‌شان را دیده‌اند، دوره جنگ و گریزشان را با طاغوت را دیده‌اند. همه این دوره‌ها را شهید بهشتی داشته‌اند که ما از نزدیک شاهد بودیم و من خودم یکی از کسانی هستم که تصورم این است که باید بیشتر ابعاد شخصیت ایشان را توصیف کنم و یقین دارم که نمی‌توانم. علتش هم این است که شهید بهشتی به معنای حقیقی کلمه یکی از شخصیت‌های نادر ما بود.

من بعد از شهادت آقای بهشتی بارها این را به دوستان نزدیک‌مان گفته‌ام که ایشان از جمله شخصیت‌های از عادی بالاتر بود. ما در بین شخصیت‌های جهانی و انقلابی، افراد بسیاری را می‌بینیم که آدم‌های خیلی خوب و کارآمدی هستند، اما آدم‌های عادی هستند و جنبه فوق‌العاده و برجسته‌ای در آنها نیست. اگر بخواهیم مثالی برای یک شخصیت فوق‌العاده که جنبه برجسته‌ای داشته باشد بزنیم، باید از امام خمینی نام ببریم که نمونه تعالی شخصیتی است، یعنی همه چیز در ایشان فراتر از معمول شخصیت‌هاست. شهید بهشتی از جمله کسانی بودند که در ابعادی فراتر از شخصیت‌های عادی و معمولی هستند و این را ما در او به عینه مشاهده می‌کردیم. شخصیت‌های جهانی هم که ایشان را دیده بودند، چنین احساسی داشتند.

و.تحقیق در مسیر مبارزه

ایشان اهل کار تحقیقاتی بود. منتهی سمت کار تحقیقی اش سمت مبارزه ای و انقلابی بود، به این معنا که ایشان آدمی بود که از دوران نهضت ملی وارد مبارزه شده بود. یعنی از سنین جوانی و حتی نوجوانی و از سالهای 27، 28. اینطور که خودشان نقل کردند وارد میدان مبارزه و با انگیزه های و حرکتهای سیاسی آشنا شدند. بعد به قم آمدند و دنباله درسشان را ادامه دادند. اما آن فکر سیاسی و جهت گیری سیاسی از ذهن ایشان نرفته بود. ایشان ناگهان در سالهای 38 و 39 در قم به این فکر می افتد که اگر بخواهیم مبارزه سیاسی بکنیم با چه هدفی باید باشد و به چه وسیله ای مبارزه صورت بگیرد؟ باید توجه کرد که اصولاً روح کارهای تحقیقاتی شهید بهشتی اینگونه بود. هدف تشکیل یک جامعه آرمانی و ایده آل بود، ولی آن جامعه را چه کسی می خواهد اداره کند و بگرداند. در این جا بود که شهید بهشتی متوجه نیاز یک نیروی انسانی کارآمد شد. اما اینکه با چه ابزار و هدایتی می خواهد حرکت کند. مسلم بود که با هدایت ایدئولوژی اسلامی و در اینجا بود که متوجه افکار اصولی و بنیانی اسلامی شد .

تحقیقات ایشان برای این بود که آن تفکر اسلامی بتواند مبارزه را از آغاز تا پیروزی هدایت کند و بعد از این پیروزی بنای نوین جامعه را پی ریزی کند. ایشان در فیشها و نوشته هایی که طی سالها تهیه کرده بودند. یکی از تحقیقاتشان حجیت قرآن بود. شما ببینید یک مسلمان برای حجیت قرآن که کار نمی کند، زیرا قرآن ثابت است در حقیقت شهید بهشتی یک مبنای فکری عمیق اسلامی را از بنیان شروع به چیدن کرده بود. یعنی مبنا، چیدن و بنا کردن جامعه اسلامی از اولین سنگ با فکر عمیق اسلامی بود و مسلم بود که بنایی که با این تفکر ساخته شود. خیلی منطقی و طبیعی خواهد بود. لذا شهید بهشتی از بنیاد شروع کرده بود من کارهایی را که از ایشان در یادم هست می گویم.

ز.خط مبارزه در آلمان

شهید بهشتی مایل نبودند به آلمان بروند. ایشان را مجبور کردند. چون در آلمان کسی نبود و کسانی که مایل بودند یک روحانی در مصدر کار دانشجویان مسلمان باشد. تصادفاً یک روحانی متجدد با معلومات و شجاعی که در زمینه مسائل مبتلا به آنان مورد نیاز بود. یافته بودند و به شخصیت آقای بهشتی توجه داشتند. فراموش نشود که قبل از آن نیز مسافرت به خارج در زمینه کاری ایشان بود. مثلاً ایشان در سال 1337 قصد مسافرت به ژاپن را داشتند. مسافرت تبلیغی که البته ممکن نشد، لکن این کار به مخیله دیگران نیز خطور نمی کرد. ولی ایشان به عنوان تبلیغ قصد این کار را داشتند که بعدها اینکار را به شهید باهنر محول کردند و ایشان رفتند.

در سال 42 یا 43 ایشان قصد سفر به آلمان را داشتند لیکن گفتند رفتن من منوط به درخواست بعضی از روحانیون برجسته از قبیل آقای میلانی و دیگران است. زیرا کسانی که قبل از آقای بهشتی درخواست کرده بودند که به آلمان بروند. تجار مسلمانی بودند که با مسجد هامبورگ در ارتباط بودند، از جمله آقای حاج حسین آقای اخوان بودند که تا آخر هم از دوستان و علاقه مندان ایشان بودند ولی آقای بهشتی رفتن به خارج را منوط کردند به درخواست روحانیون و علمای برجسته آن زمان از جمله آقای میلانی که ایشان هم درخواست کردند و آقای بهشتی عازم آلمان شدند.

در مدت پنج سالی که ایشان در آلمان بودند. حرکتها و سخنرانیهای ایشان مبین ادامه دادن همان نوع خط مبارزاتی بود که در ایران داشتند. هنگامی که به ایران بازگشتند یکی از چهره های مبارز تحلیل می کرد که آقای بهشتی در حالی به ایران بازگشتند که باید ایشان را می گرفتند و بر این تحلیل هم شک نداشتیم. به دلیل اینکه برخورد آقای بهشتی با مسائل رژیم در آلمان برخوردی بود که وقتی به ایران برمی گشتند رژیم نمی بایست ایشان را به حال خود واگذار و تحلیل می کرد که معلوم شد که چرا رژیم اقدام به دستگیری آقای بهشتی نکرد. زیرا می خواست شخصیت وی را مشوه جلوه دهد زیرا اگر وی را دستگیر می کردند از او یک قهرمان و یک شخصیت مبارز می ساختند. همین طور هم شد زیرا بعد از آن شروع کردند به جوسازی علیه ایشان و این ثابت می کند که جهت گیریهای آقای بهشتی در زمینه مسائل روز، در نزد دوستان و دشمنان قابل درک بود و ما به راحتی می فهمیم که آقای بهشتی یک تنه به مبارزه برخاسته و این مسئله را رژیم نیز درک کرده بود و از جهت این با تمام قوا با او به مبارزه برخاسته و سعی در مشوه جلوه دادن چهره وی می کرد که متأسفانه در این راه موفق هم شد و به همین دلیل آقای بهشتی تا شروع مبارزات مردم در نزد عامه شناخته شده نبودند.

اینکه می گویم رژیم مبارزات مردم در نزد عامه شناخته شده نبودند. اینکه می گویم رژیم در این مورد موفق شد یک دلیلش این است که آقای بهشتی بعد از مراجعت از آلمان کسی نبودند که قرار باشد یک گوشه ای در کانون توحید بنشینند و کارهای تحقیقی بکنند. ایشان می بایست به محض ورود به ایران محور روحانیت قرار می گرفتند. البته در سالهای بعد از آن ایشان تنها نبودند و از جمله دوستان می توان مرحوم مطهری، باهنر و مفتح را نام برد که در این راه همراه آقای بهشتی بودند. که به واسطه این چهره ها نیز از آقای بهشتی شناخته شدند .

من یادم هست روز تاسوعا که راهپیمایی بود. ما شبش با آقای بهشتی تلفنی صحبت می کردیم. ایشان از مشهد سؤال کردند. و من گفتم که خیلی عالی بود. خیلی جالب بود و بعد، من از ایشان سؤال کردم ایشان هم از جمعیت عظیمی که آمده بودند خیلی تعریف کردند و گفتند جای شما خالی بود و من سخنرانی کردم و توضیح دادند که اینطور گفتم، آنطور گفتم. هر چه ایشان بیشتر می گفتند من بیشتر شاد می شدم. به خصوص که می دیدم حرفهای ایشان به گوش میلیونها نفر می رسد و ایشان مطرح می شوند و این امکان برای مردم فراهم شده است که حرفهای ایشان را بشنوند .

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت