سرویس اقتصادی فردا: زندگی بالا و پایین بسیار دارد. گاهی آنقدر ثروت داری که برای خرج کردنش به دنبال راهی مناسب میگردی و گاهی آنقدر فقیری که تنها آرزوی هر روزت داشتن لقمه نانی برای سیر کردن شکم زن و بچه است. در این میان حکایت دارا و ندار و فقیر و غنی در جامعه حکایتی است که از قدیم الایام مطرح بوده است. حکایتی کهگاه خشم مردم فقیرتر را به همراه دارد و باعث ایجاد موج نفرت از ثروتمندان میان قشر متوسط و ضعیف میشود وگاه باعث غرور کاذب ثروتمندانی که درد فقر را نکشیدهاند و به ثروت خود مینازند. غروری که باعث نگاه از بالا به فقیرترها میشود و نتیجه آن هم به وجود آمدن همان موج نفرت است. به این ترتیب میتوان گفت، هر چند رسیدن اختلاف طبقاتی به صفر منطقی و شدنی نیست و در همه جوامع فقیر و غنی در کنار هم زندیگی میکنند، اما فاحش شدن این اختلاف در نتیجه باعث گسست اجتماعی مردم از هم خواهد شد. نتیجه هم این میشود که در جامعهای که دخل و خرج شهرنشینهای متوسط و ضعیف کشور با هم همخوانی ندارد، ریخت و پاشهای قشر ثروتمند که حالا به لطف رسانهها برای همه قابل لمس است، باعث ایجاد نارضایتی عموم مردم میشود. در حالی که هر
سال موعد تعیین حقوق و دستمزد کارگرها که از راه میرسد جدلها آغاز میشود و فعالین کارگری از حقوقهایی میگویند که هرگز به پایان ماه نمیرسند، خبر فروش ساعت مچی به قیمت یک خانه بسیار خود نمایی میکند. روایتی از زندگی یک کارگر عیال وار زنی ۵۲ ساله است و مادر ۳ فرزند. نه سواد دارد و نه تخصص خاصی. تنها مهارتی که دارد خانه داری است. همسرش را ۱۵سال پیش در یک تصادف از دست داده است. همسری که به گفته خودش مهربان و فداکار بود و با کارگری بر سر ساختمان نان حلال برای او و فرزندانش میآورد. به خبرنگار «فردا» میگوید: بعد از فوت همسرم راه به جایی نداشتم. همسرم که پدر و مادر نداشت. من هم پدر پیری داشتم که خود محتاج نگهداری و حمایت بود و الان هم در کهریزک روزگار میگذراند. ازدواج را هم با وجود ۳ فرزند دختر صلاح نمیدیدم برای همین آستین همت را بالا زدم و توسط چند آشنا برای کار به خانههای مردم رفتم. او که نامش فاطمه است ادامه میدهد: ۳ دختر دارم که یکی ۱۵ ساله است، یکی ۱۷ ساله و یکی ۱۹ ساله. آن روزها دختر کوچکم کوکب ۱ ساله بود که پدرش رفت و من هم آواره خانه مردم شدم. او را به خواهر ۴ سالهاش میسپردم و از خانه بیرون
میآمدم و تمام روز دلشوره فرزندانم را داشتم حالا اما هر سه برای خودشان خانمی شدهاند و مریم دختر بزرگم دارد خانم مهندس میشود. فاطمه هم از جبر روزگار گلایه دارد و هم از هزینههای سر سام آور زندگی. او میگوید: دخترانم جوان و زیبا هستند و دلشان میخواهد مانند هم سن و سالانشان لباس بپوشند، موبایل داشته باشند و به رستورانهای شیک و امروزی بروند اما من دیگر مثل ۱۵ سال پیش انقدر توان کار کردن ندارم که بتوانم نیازهای آنها را برآورده کنم. از طرفی تلاش دخترانم برای پیدا کردن کار و پنهان کردن شغل من از دوستانشان مرا عذاب میدهد. این مادر کارگر تصریح میکند: الان در یک شرکت خدماتی مشغول به کار هستم و پایه حقوقم ۸۰۰ تومان است اما با انعامی که از مشتریها میگیرم در نهایت تا ۱ میلیون ۲۰۰ هزار تومان هم درآمد دارم با این حال هزینه دانشگاه شبانه دخترم و تحصیل دو دختر کوچکم تمام در آمد من را تحت الشعاع قرار میدهد و در نهایت یک بخور نمیری برایمان باقی میماند. البته یک خانه قدیمی کوچک داریم که بیسرپناه نمانیم. اظهارات فاطمه در حالی است که برای سال جاری مصوبه جدید شورای عالی کار، حداقل دستمزد ۱۱ میلیون کارگر با ۱۷
درصد افزایش نسبت به سال ۹۳ معادل ۷۱۲ هزار و ۴۱۳ تومان تعیین شده که این ۱۷ درصد شامل سایر سطوح مزدی هم میشود. هرچند برخی مقامات دولتی میگویند دریافتی کارگران تنها حداقل مزد نیست، اما به دلیل اینکه دستکم ۲۵ درصد کل مشمولان قانون کار را شامل میشود، از اهمیت برخوردار است؛ بنابراین نمیتوان مشکلات معیشتی چند میلیون کارگر حداقل بگیر را نادیده گرفت. با این حال، طبق محاسباتی که پیش از این از سوی گروههای کارگری صورت گرفته است، هزینه ماهیانه یک خانوار ۴ نفره ساکن شهرها تا ۳ میلیون و ۲۰۰ هزارتومان در ماه است که در نهایت با تعدیل و حذف برخی موارد، این هزینه نمیتواند از ۲ میلیون و ۷۰۰ هزارتومان کمتر باشد و به همین دلیل است که دخل و خرج زندگی امثال فاطمه با هم نمیخواند. آن سوی دیگر سکه زندگی... فروشگاه بزرگ لوازم خانگی در اطراف خیابان میرداماد، برو و بیای خاصی دارد. فروشگاهی که به مدد رسانههای جمعی مانند اینستاگرام برای اجناس شیک خود تبلیغ میکند اما خبری از قیمتها در اینستاگرامی که همه اقشار به ان دسترسی دارند نیست و همین امر باعث میشود پای هر طبقهای از جامعه بهای ن فروشگاه باز شود. فروشگاهی پر از اجناس
خاص، از تخت و کمد و مبل گرفته تا میز ناهار خوری و مجسمههای تزئینی و ساعت که بر اساس مشاهدات میدانی خبرنگار فردا پر است از زوجهای جوان امیدوار برای شروع یک زندگی. زوجهایی که از هر طبقه به ایسن فروشگاه امدهاند و نگاه برخی از انها رنگ حسرت دارد و نگاه برخی دیگر بیتفاوت است. میز ناهار خوریهای بالا ۲۰ میلیون تومن، مبلهای گران قیمت چند ۱۰ میلیونی و اجناس تزئینی گران قیمت بیردید برای عدهای جز آه حسرت به همراه ندارد. در وسط فروشگاه مجسمه یک فرشته جلب توجه میکند. مجسمهای که ۵۰ میلیون تومان برچسب قیمت دارد! البته اجناس کوچک مانند انواع شمع، لیوان و لوازم آشپزخانه ارزان قیمتتر هم دراین فروشگاه موجود است. به این ترتیب، تک لیوانهای ۳۰ هزار تومانی و شمعهای کوچک تزئینی شاید تنها سهم زوجهای جوان با در آمد متوسط از این فروشگاه باشد. برخورد کارمندان فروشگاه که همه شیک و یکسان لباس پوشیدهاند هم تفاوتها را بیشتر به میان میکشد. انگار آنها هم آنقدر کار کشته شدهاند که فرق یک مشتری با یک تماشاچی را بدانند و این فرق گذاشتن هم دست مایهای میشود برای تحقیر افرادی که بیخبر از قیمتهای نجومی و تنها تحت تاثیر
تبلیغات رسانهای به این فروشگاه آمدهاند. البته ایرادی بر این فروشگاه و خریداران پولدارش وارد نیست. فروشگاه لوکس در همه کشورهای جهان وجود دارد اما وقتی تفاوتها اینطور آشکارا به رخ کشیده میشوند، ماجرا رنگ و بوی دیگر به خود میگیرد. به این ترتیب میتوان گفت، در حالیکه که قشر متوسط و ضعیف جامعه که تعدادشان هم کم نیست برای گذران زندگی با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند، آنسوی دیگر میدان، افرادی هستند که با ماشینهای مدل بالا در خیابانهای تهرانی میچرخند و برای پول خرج کردن دنبال دلیل میگردند. افرادی که به ثروتمند بودن آنها نمیشود ایراد گرفت اما به سبک زندگی و بریزو به پاشهای افراطیشان میتوان انتقاد داشت. نکتهای که در این میان نیز بیشتر اهمیت دارد، عیان شدن سبک زندگی این افراد است. عیان شدنی افراطی که خشم طبقه ضعیفتر را به همراه دارد و به مدد فیس بوک و اینستاگرام و وایبر وسایر ابزارهای جمعی و رسانهها بیش از پیش رخ نمایی میکند. حتی صدا و سیما نیز در برخی موارد به عیان شدن این نوع سبک زندگی کمک کرده و میکند. بیاینات رهبر انقلاب در خصوص اشرافیگری این اتفاق در حالی رخ میدهد که بیانات رهبری در
این خصوص همواره روشن و راهگشا بوده است و اخیرا هم تذکر ایشان درباره مانور ثروت در خیابانها موج جدیدی برای مبارزه با این نوع رفتارهای خودنمایانه ایجاد کرده است. البته از مدتها پیش ایشان بر مضرات اشرافیگری تاکید داشتند. نمونههای زیر بخشهایی از سخنان رهبری در نکوهش اشرافیگری است. «این [عدالت اجتماعی] حرفِ بسیار خوبی است که گفتنش آسان است، اما عمل کردنش بسیار بسیار مشکل مینماید. به مجرّد اینکه به سمت بعضی از مسئولان دست دراز شود، طبعاً اوّلِ گله و شِکوه و فریاد آنهاست. یک وقت میبینید که در اصل کار هم مانعتراشی میشود و انجام نمیگیرد! این سؤال راجع به اشرافیت، سؤال بسیار درستی است. اگر واقعاً من احساس کنم که این سؤال و این مطالبه و این گرایش، در مجموعه جوانان دانشجو هست، حقیقتاً خدا را شکر میکنم. شما بدانید که گرایش اشرافیگری، آن چیزی نیست که بشود با قانون و با دادگاه و با بازجویی و با امثال اینها علاجش کرد؛ خیلی سختتر از این حرفهاست. این از جمله مقولاتی است که بایستی فضای عمومی کشور ـ احساسات مردم، خواست مردم و به تعبیر رساتر، فرهنگ عمومی مردم ـ آن را دفع کند تا این علاج شود. آن کسانی که به
اشرافیگری گرایش دارند و دلشان برای زندگی اشرافی لک میزند ـ یعنی خوردن و پوشیدن و زندگی کردن و مشی کردن به سبک اشراف و دور از زندگی متوسّط مردم ـ یکی از کارهایی که میکنند، این است که این دید و ذهنیت را در مردم بهوجود آورند که این چیز خوبی است و ارزش است؛ کمااینکه قبل از انقلاب اینگونه بود. قبل از انقلاب، مسئولان حکومت، هرچه بیشتر با تشریفات و جاه و جلال و تکبّر و تفرعن و لباسهای فاخر ظاهر میشدند، یک عدّه از عوام مردم بیشتر خوششان میآمد! فرهنگ عمومی را اینگونه شکل داده بودند. بعد از انقلاب بعکس شد. لذا کسانی هم که اهل کارهای اشرافیگری بودند، از ترس گرایش مردم، اجتناب میکردند؛ اما امروز بتدریج میخواهند کار را بعکس کنند. به نظر من، اشرافیگری برای یک کشور آفت است؛ اشرافیگری مسئولان، آفت مضاعف است؛ بهخاطر اینکه اگر اشراف عالَم از مال خودشان ـ حالا حلال و حرامش به عهده خودشان ـ خرج میکنند، از مال خودشان اشرافیگری میکنند؛ اما اگر مسئولان اشرافیگری کنند، از مال مردم خرج میکنند؛ مال خودشان که نیست. این اشرافیگری، با احساس عمومی مردم، با نوشتن، با گفتن و با ترویج این فکر، درست خواهد شد. این باید به
یک فرهنگ تبدیل شود؛ کاری نیست که بشود بهصورت دادگاه ویژه و محاکمه و امثال اینها درستش کرد.» ۱/۹/۱۳۷۸ پاسخهای رهبر معظم انقلاب اسلامی به پرسشهای دانشجویان در دانشگاه صنعتی شریف «صدا و سیما و روزنامهها نباید همواره برای جوان الگوی یک جوان اشرافی بیدردِ تنبهراحتداده عیّاش را مطرح کنند. بعضی از مطبوعات نباید در فلسفهبافیهای خود طوری حرف بزنند که جوان خیال کند همه هدف انسان این است که از هر راهی شد، یک مشت پول به دست آورد. اگر توانست یک گواهی علمی برای خودش فراهم کند، وسیلهای برای پول در آوردن در دستش هست؛ اگر نشد، هر راه دیگری که شد؛ ولو قاچاق، ولو تن دادن به ذلّت و خفت و اهانت، ولو با دستبرد زدن به این و آن! نباید پول را عمده کرد؛ پول ارزش نیست. هدف، درآوردن پول نیست؛ پول یک وسیله برای گذراندن زندگی است. پول بسیار کوچکتر از این است که هدف انسان شود. برای جوان، الگو را یک الگوی غلط قرار ندهند تا او احساس کند که به جای استعداد و ابتکار و تلاش فراوان و کسب تخصص و علم، باید سراغ پول رفت! از یک جوان میپرسیم: چرا درس نمیخوانی؟ میگوید: پدرم آنقدر پول و ثروت دارد که به درس خواندن احتیاج ندارم! پس
معلوم شد که درس برای پول است! با این پول اگر بشود بیکار و عیّاش و مصرفکننده محض بود، باز هم از نظر او مانعی ندارد! آیا این طرز فکر درست است؟! این طرز فکر، غلطترین طرز فکرهاست.» ۱۲/۲/۱۳۸۰ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت
دیدگاه تان را بنویسید