دکتر محسن اسماعیلی؛ عضو حقوقدان شورای نگهبان
نصب تندیس «مهاتما گاندی» در برابر پارلمان انگلیس، آن هم در کنار تنديس «وينستون چرچيل»، نخست وزير پيشين این کشور که از مخالفان سرسخت استقلال هند و خواستار مرگ گاندی بود،خبر جالبی است که در چند روز گذشته از رسانه ها پخش شد. فارغ از انگیزه های این اقدام که به دلیل خوی همیشگی انگلیسی ها از سوی برخی مورد تردید قرار گرفت، به نظر من به اصلِ این کار باید به دیده فرصت نگریست؛ فرصت یادآوری و بازخوانی اندیشه های یک مرد بزرگ.
گاندی، نه فقط یک رهبر مردمی و استقلال طلب، که یک حقوقدان عدالت خواه و متفکری روشن بین بود. او دارای اندیشه های روشن و الهام بخشی است که متاسفانه کمتر برای جامعه ما، خصوصاً جوانان، شناخته شده است. همین جا بد نیست که همگان را به مطالعه کتابی دعوت کنم که گزارشی کوتاه از اندیشه های بلند او به شمار می رود. « همه مردم برادرند»، نام این کتاب است که منتخبی است از کتابها، مقالات، مصاحبهها و نطقهای گاندی.
این کتاب محصول تحقیقی به دستور کنفرانس عمومی یونسکو است که در قطعنامه نهمین اجلاس کنفرانس عمومی خود که نوامبر 1956 در دهلینو برگزار شد، تهیه و انتشار آن در سراسر جهان را برای آشنایی با افکار او ضروری دانست.
گرچه اندیشه های گاندی نیز مانند هر نظریه پرداز دیگری که به منبع وحی متصل نیست، می تواند و باید با دیدگاهی نقادانه مطالعه شود، اما سرتاسر این کتاب بر عشق او به دو چیز دلالت می کند که بارها و بارها به زبانهای مختلف تکرار کرده است؛ یکی حقیقت و دیگری عدم خشونت.
او می گفت: «تنها هنری که میتوانم برای خود مدعی شوم پیروی از حقیقت و عدم خشونت است. هیچ مدعی آن نیستم که قدرتهای فوق بشری دارم و اصولاً در پی چنین قدرتی هم نیستم».
گاندی شیفته محبت و عاشق خدمت به انسان بود؛ تا آنجا بود که باورش شده بود:« تنها راه برای یافتن خداوند آن است، که وجود او را در مخلوقش ببینیم و با او یکی شویم. این منظور هم فقط از راه خدمت به خلق تحقق میپذیرد و آن هم مقدور نیست مگر از راه خدمت در کشور خود. من در تلاش هستم که از راه خدمت به خلق و به بشریت خدا را ببینم؛ زیرا میدانم که خدا نه در آسمانها است و نه در اعماق زمین بلکه در وجود هر فرد است».
او می گفت: « راضی ام اگر لبانم در آخرین لحظات کلمهای خشم آلود یا دشنامآمیز نسبت به قاتل متجاوزم بیان کند، نام مرا در ردیف شیادان ثبت کنید»، و معتقد بود: «عدمخشونت فقط وقتی خواهد بود که ما کسانی را دوست بداریم که از ما نفرت دارند. میدانم که عمل کردن به این قانون بزرگ محبت چقدر دشوار است. امّا آیا انجام تمام کارهای بزرگ و نیک دشوار نیست؟ دوست داشتن کسی که نسبت به شما کینه و نفرت دارد بزرگترین دشواریها است، امّا اگر واقعاً چنین چیزی را بخواهیم این دشوارترین کار هم با لطف خداوند آسان می شود».
ممکن است کسی چنین نگاهی را به معنای بی تفاوتی در برابر بداندیشان و تبهکاران ترجمه و به آن اعتراض کند. اما او پاسخی زیبا به این اعتراض دارد؛ پاسخی که ریشه در آموزه های دینی ما دارد. گاندی به درستی معتقد بود که«انسان و اعمال انسان دو چیز متمایز از یکدیگر میباشند. باید اعمال نیک را تحسین و تأیید کرد و اعمال بد را مورد نکوهش قرار داد. امّا فاعل اعمال نیک یا بد باید به تناسب کار نیک مورد احترام و به تناسب کار بد مورد ترحم واقع شود. باید از گناه نفرت داشت نه از گناهکار».
او در همان حال که می گفت:« خود را به صورتی بار آوردهام که در تمام زمین نمیتوانم از هیچ موجودی نفرت داشته باشم»، اما تأکید می کرد که:« نسبت به بدی، در هرجا که وجود داشته باشد نفرت بسیار دارم».
گاندی تفاوت عقیده را طبیعی و رمز پویایی زندگی می دانست، و می گفت:« اختلاف عقیده هرگز نباید به معنی خصومت و دشمنی باشد. اگر چنین باشد میبایست که من و زنم دشمنان سوگندخورده یکدیگر باشیم! من هیچ دونفری را در جهان نمیشناسم که با هم اختلاف عقیده نداشته باشند».
از نظر وی، « بسیار عادت بدی است که اندیشههای دیگران را بد و نادرست بشماریم و مال خودمان را نیک و درست؛ و معتقد باشیم که هر کس عقیده و نظر ما را ندارد، دشمن کشور است»، و می گفت:« استقلال ما فقط آن نخواهد بود که انگلستان از هند بیرون برود، بلکه استقلال وقتی تحقق میپذیرد که هر روستایی متوسط هندی احساس کند که خودش در تعیین مقدراتش سهیم است و خودش از طریق نمایندهای که برای خود برگزیده، قانونگذار خویش میباشد».
چه زیبا است این جمله گاندی که:«یک چیز در من ریشهای استوار و عمیق گرفت و آن اعتقاد به این امر بود که اخلاق اساس اشیاء است»، و می گفت:« هرگز نتوانستهام بفهمم که چگونه ممکن است کسانی، از این جهت که همنوعان خود را مورد تحقیر قرار میدهند بر خود ببالند و احساس سرافرازی کنند».
چنانکه اشاره شد، باور او به اخلاق و مذهب است که چنین نگرش زیبایی به هستی آفریده است. برای همین بود که به حضور دین در عرصه سیاست سخت پایبند بود، و می گفت:« بدون هیچ تردید و در عین حال با کمال فروتنی میگویم، کسانی که میگویند مذهب با سیاست و کار ربطی ندارد به درستی نمیدانند که مذهب چه معنی دارد»، و تصریح می نمود که:« در نظر من سیاست جدا شده از مذهب، کثافت مطلقی است که باید همواره از آن دوری جست».
راهکارهای او برای دعوت مردم به خدا نیز به همین اندازه جالب است که در جای خود باید مورد توجه قرار گیرد، و اینک مجال آن نیست. تأسف بار آنکه چنین کسانی، تا هستند نه تنها قدر نمی بینند و شناخته نمی شوند، بلکه معمولاً آماج بدگویی ها و تهمت زنی ها نیز قرار می گیرند.
او ، خود، می گفت:«برایم عادی شده است که دیگران تمام زندگی ام را به شکلی نادرست معرفی کنند. هرکس که به خدمات اجتماعی بپردازد سرنوشتش همین است. چنین شخصی باید پوستی کلفت داشته باشد. اگر بنا باشد هر بار که شخصی را به کلی نادرست معرفی میکنند پاسخ و توضیحی داده شود زندگی، صورت باری سنگین را پیدا خواهد کرد. من برای زندگی خود قانونی وضع کردهام که هرگز به اتهامات نادرستی که به من نسبت داده شده پاسخ نگویم مگر آن که لازم باشد در هدف خود اصلاحی انجام دهم. این قانون موجب شده است که مقدار زیادی وقت و اعصاب خود را حفظ کنم و کمتر نگران شوم».
گاندی نه تنها چنین می گفت، که در نقطه مقابل اعلام می کرد:« در بسیاری موارد، در نطقهایی که خطاب به من ایراد میشود، صفاتی به کار میرود که موجب ناراحتی ام میشود. استعمال این صفات نه برای نویسندگان آنها خوب است و نه برای من. آنها نادانسته و بدون آنکه لازم باشد مرا مورد تحقیر قرار میدهند، زیرا من ناگزیرم اعتراف کنم که شایسته این صفات نیستم. در مواردی که این صفات بجا باشند به کار بردن آنها زائد خواهد بود، زیرا نمیتوانند بر قدرت خصالی که من در خودم دارم بیافزایند. اما اگر به سختی مراقب خود نباشم، ممکن است این عناوین و صفات مرا گیج و گمراه سازند. اگر کسی کار خوبی میکند، اغلب بهتر است که گفته نشود. بهترین راه قدرشناسی از کار خوب او، آن است که مورد تقلید قرار گیرد».
خدا کند نصب تندیس چنین کسی، فرصت شناخت و تقلید از اندیشه های خوب او را برای بانیان این اقدام نیز فراهم بیاورد؛ وگرنه نصب تندیس را چه سود؟!
منبع: پایگاه اطلاع رسانی شخصی دکتر محسن اسماعیلی
دیدگاه تان را بنویسید