به گزارش گروه جامعه فردا- تکفیریها یک انحراف در دنیای جدید نیستند؛ بلکه از امکانات این جهان هستند و برای عملشان نیز جایی در دنیای ما یافتهاند. در واقع اینگونه نیست که عدهای از عالم ما عقب افتاده باشند و کارهایشان از روی صدفه و اتفاق باشد؛ بلکه تکفیریگری را میتوان یکی از بارزترین نمودهای وضع ما و جهان ما دانست. آنچه تکفیریگری را به ایدئولوژی نزدیک میکند، پیروزی خودخوانده است. چراکه ایدئولوژیها مأمن و پناه هستند و خطر را از ما دور میکنند. پناه بردن به ایدئولوژی از «خطرِ زیستن» است. در واقع آنکس که با خطرِ زندگی روبهرو نمیشود، به ایدئولوژی پناه میبرد. خطر زندگی همان چیزی است که انسان با آن معنا مییابد و در غیاب آن زندگی بیمعناست. اساسا زندگی از آن جهت که خطیر است، معنادار است. و میدانیم که معنای «خطیر» در زبان فارسی «مهم و اهمیت داشتن» است. ایدئولوژی و پیروزی خودخوانده پیروزی خودخوانده در خودداری از مواجه شدن با خطر اتفاق میافتد. امنیت نیز از همین پیروزی خودخوانده نشأت میگیرد. اعلام پیروزی در ایدئولوژیهای پختهای چون مارکسیسم صورت یک نظام فلسفی پیدا میکند؛ با این حال نمیتواند به قامت
فلسفه در آید؛ این از آن جهت است که در فلسفه، خطر در کار است و مارکسیسم ـ و نه فلسفهی مارکس ـ خطر را برطرف مینماید. در ایدئولوژهای دیگری همچون نازیسم نیز گرچه این پیروزی خودخوانده به شکل فلسفی در نمیآید، و هرچند که دقت فلسفی و وسوسه شباهت به فلسفه در آن کمرنگ است، با این حال هنوز نطام متشکلی در کار است. گروههای تکفیری به مانند مارکسیسم از پیروزی خودخوانده بهره میبرد. اما برخلاف مارکسیسم که تشبه به علم میکرد و پیروزی خودخوانده علمی داشت، گروههای تکفیری شکل و شمایل یک علم دقیق همچون مارکسیسم را به خود نمیگیرند؛ بلکه از پیروزی خودخوانده دینی بهره میبرند. در واقع پیروزی خودخوانده در زمینه تکفیریگری بهجای آنکه رنگوبوی علمی به خود بگیرد، صورت ایمان به خود میگیرد؛ و به این جهت نیز با «توکل» اشتباه گرفته میشود. توکل در این نگرش ایدئولوژیک به معنای ضمانت «بهجا بودنِ عمل» و «نجات یافتن» است. در واقع در نگرش ایدئولوژیک، «توکل» ترس از خطری که در کمین دینداری هست را از بین میبرد. این در حالی است که توکل در معنای صحیح، توجه دادن ما به خطیر بودن دینداری است؛ و به این امر که انسان همواره در چنگ
ابتلائات است و خطر همیشه او را تهدید میکند؛ لذاست که بر فقر انسان تأکید میشود. منشأ بسیاری از تمایلات و جذب شدن جوانان اروپایی به این گروهها را باید در زیباشناسی دید. وجه زیباییشناختی این پدیده همانا قدرت آن نیز است. در واقع افرد متمایل به این گروهها ـ اعم از جوانان عرب و اروپایی ـ در دل این گروهها یک زیباییشناسی را درک میکنند. جوانان همانطور که طی انقلابهای عربی به گروههای سوسیالیستی عربی جذب میشدهاند، اکنون نیز به همان سبک و سیاق مجذوب گروههای تکفیری میشوند. به نظر میرسد زیبایی یکسانی در هر دو وجود دارد؛ هرچند این زیبایی افول کرده است و آن درخشش سابق مارکسیسم را ندارد و مبتذل شده است. با این حال هنوز همان زیبایی است که در کار است. بنا بر این سخن، نباید پنداشت که افراد خواهان عضویت در گروههای تکفیری موجوداتی هستند که زشتی را بر زیبایی ترجیح دادهاند. بلکه برای این افراد زیبایی و حجیتی در کار است. شناخت این امر زیبا برای ما ضرورت دارد. این ضرورت البته صرفا ناشی از احتمال حمله تکفیریها به ما نیست؛ بلکه از آن مهمتر ممکن است این امر زیبا در صورت دیگری گریبان خود ما را گرفته باشد. تروریسم
و وضع پستمدرن تروریسم در دنیای ما چه معنایی دارد؟ تروریسم پیش از آنکه ظهور یک عالَم وحشی غیرمدرن باشد، یکی از ظهورات جدی وضع پستمدرن است. در واقع جنگ در ساحت پستمدرن به صورت تروریسم ظهور کرده است. جنگ در صورت کلاسیک، ابتدا از جنگ ملل بهصورت انقلاب درآمد و پس از آن صورتبندی دیگری پیدا کرد که تحت عنوان جنگهای نامنظم نامیده شد. در واقع تروریسم امتداد جنگ در دنیای پستمدرن است. وضع پستمدرن نه تنها جنگ، که علم و هنر و... را نیز درنوردیده است. برای مثال علم در سیر تاریخیاش از علم واحد به علم تاریخی تبدیل شد و حقیقت یک امر تاریخی شد و تاریخیشدن امکان پاردایمی شدن آن را بهوجود آورد و در ادامه این سیر، حجیت محلی نیز از آن سلب شد؛ و نهایتا به چیزی بین نهادهای اجتماعی مبتنی بر منافع و علائق تقلیل پیدا کرد و روزبهروز وضع پراکندهتری پیدا کرد. در رابطه با هنر نیز این وضع را میتوان دید؛ هنر پستمدرن، هنر کولاژ است و نفی وحدت در آن محرز است. بر همین مبنا تروریسم نیز «جنگ»ی است که وحدت خود را از دست داده است. این صورت جدید جنگ اختراع تروریستها نیست؛ بلکه این نحو جنگیدن را ابتدا آمریکاییها در جنگ عراق در
سال نود تجربه کردند. اینگونه جنگها قدرت دارند. و ماهیت بینظم این جنگها به جنگجو قدرت میدهد. دشواری شکست دادن داعش نیز به همین امر برمیگردد. دریدا پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001 به برجهای دوقلو، مقالهای مبنی بر ناتوانی ما در کنترل تروریسم نوشت. او در این مقاله مدعیست که تروریسم از درون مدرنیته زائیده میشود و هر مبارزهای با آن، به پیش بردن آن کمک میکند و به تروریسم دامن میزند. چراکه در وضع پستمدرن، پراکندگی قدرتآور است؛ لذا هر کس برای تفوق، پراکندگی را پیشتر میبرد. آن فیلسوف فرانسوی معتقد است تنها راه کنترل این وضع، افزایش جریانهای امنیتی است. در واقع جهان پس از یازده سپتامبر یک سیر «امنیتی شدن» را طی کرده است. هیچگاه، حتی در دوره جنگ سرد تا این حد جاسوسی در جهان صورت نگرفته است. امروزه از تمام شهروندان به صورت سازمانیافته جاسوسی به عمل میآید تا مبادا تروریسم اتفاق بیافتد. در واقع از آنجایی که تروریسم در سطح افراد منتشر است، جاسوسی هم باید در سطح افراد منتشر شود. جهان ما چارهای جز این ندارد. چگونه میتوان تروریسم را به جز از این راه کنترل کرد! فیلسوف فرانسوی توضیح میدهد که چگونه ما
برای حمایت از آزادی در مقابل تروریستها مجبوریم آزادی را سلب کنیم! دموکراسی و تکفیریگری دو روی یک سکه تکفیریگری روی دیگر سکهای است که آن روی آن دموکراسی است. دموکراسی اولین جایی است که حقیقت افول میکند. دموکراسی «جمع شدن» را سرسری گرفته و به نحو فرومایهای چیزها را با هم جمع میکند. در حالی که اساسا جمع شدن امر سادهای نیست. دموکراسی نیازی به دعوت برای جمع شدن امور نمیبیند. این در حالی است که امور وقتی با هم جمع میشوند که دعوتی در کار باشد؛ همواره یک امر زیباشناسانه در کار است و بهواسطه این امر زیبا و اشتیاق به آن، یعنی بهواسطه یک دعوت، امور جمع میشوند. جمع شدن چیزها در غیاب آن امر زیباشناسانه، منتج به پیروزی خودخوانده خواهد شد. وجه «پیروزی خودخوانده» بودنِ آن از این جهت است که پیش از مواجهه با خطرِ جمع شدن، امور را جمع میکند. در واقع امر زیبا دعوت است و «جمع کردن» با آن اتفاق میافتد؛ امر زیبا بنیاد جمع است. جمع کردن سرسری یعنی بدون دعوت چیزها را جمع کردن و کنار هم قرار دادن همان وضعی است که در ایدئولوژی، تکفیریگری و دموکراسی مشترک است. جمع شدن آدمها در دموکراسی، حقیقی نیست؛ چراکه بیاعتنایی
به جمع است و به همین خاطر دموکراسی در حاق خودش پراکندگی و تفرقه است. لذا در همان جهانی که امر جمعکننده و امر زیبا یا دعوت بازنشسته شدهاند، همزمان هم دموکراسی و هم تکفیریگری به اوج خودشان میرسند. نه دموکراسی و نه تکفیریگری، هیچکدام هیچگاه به این اندازه قدرت نداشتهاند. این دو امکانات یک جهان هستند؛ جهانی که در آن امر جمعکنندهی چیزها کنار گذاشته شده است و التفاتی به آن نیست؛ جهانی که در آن خطر جمع کردن نادیده گرفته شده است. به محض اینکه خطر از کار ما رخت بربندد، تکفیریگری در کار خواهد آمد. این تکفیریگری وقتی شکل فلسفی به خودش میگیرد، میشود مارکسیسم؛ و وقتی صورت دینی پیدا میکند میشود داعش.
دیدگاه تان را بنویسید