گمشده دوران پست مدرن
حجت الاسلام دکتر یحیی صالح نیا: چگونه به وجد نیایم از تولّی به ولایت دو گوشوارۀ خلقت حسن و حسین که یکی از عاشقانشان خاتم انبیاست. راه را به راحتی در این وانفسای عصر فرامدرن با همین دو قلّۀ باشکوه فضیلت و اخلاق می شود پیدا کرد. بی خود نیست که قرنها پیش رسول خدا با کارهای جالب توجّهی نسل های پی در پی مسلمین را از عمق علاقۀ خود به حسنین آگاه کرده است. نحوه ابراز محبت، همانند پایین آمدن از منبر و بوسیدن آنها و باز بالا رفتن بر منبر، نشانهی جهتدار بودن این اظهار و ابراز علاقه است. [1] افزون بر آن از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده كه در وقت اظهار محبت نسبت به امام حسن ـ علیه السّلام ـ فرمود كه شاهدان، این ابراز علاقه را به غائبین برسانند. [2] و یا میفرمود: «من او را دوست میدارم و نیز كسی كه او را دوست بدارد دوست دارم.» [3]
در روایتی از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آمده است: «لو كان العقل رجلاً لكان الحسن، اگر عقل در مردی مجسم میشد، همانا حسن بود.» [4] قدرت امام حسن ـ علیه السّلام ـ در برانگیختن مردم كوفه در جریان شورش ناكثین [5] ،نشان اهمیت و اعتبار او در نزد مردم آن شهر میباشد. مسلمانان با توجه به همین احادیث، فرزندان فاطمهی زهرا ـ علیها السّلام ـ را فرزندان رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دانسته و علیرغم انكار بنیامیه و بعدها بنیعباس، كوچكترین تردیدی برای مسلمانان به و جود نیامد. [6]
محبت و عطابخشی امام حسن مجتبی - علیه السلام - زبانزد عام و خاص گردیده بود. او همانند پدرش علی بن ابی طالب - علیه السلام - با خرابه نشینان دردمند و اقشار مستضعف و كم درآمد همراه و همنشین می شد، درد دل آنان را با جان و دل می شنید و به آن، ترتیب اثر می داد و در این حركت انسان دوستانه جز خدا را نمی دید و اجرش را جز از او نمیطلبید .
از این روی هر ناتوان و ضعیف و درمانده ای درِ خانه آن حضرت را می كوبید. چه بسا افرادی از شهر و دیارهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی - علیه السلام - به مدینه منوره می آمدند و از آن دریای جود و كرم بهره می جستند. گاه بر اساس خواسته آنان، هزینه سفر، ازدواج و زندگی، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی های آنان را پرداخت می نمود و گاه بدون هیچ گونه پرسش بر آنان ترحم می كرد.
از امام مجتبی - علیه السلام - پرسیدند: چگونه است هر سائلی كه بر در خانه شما می آید، ناامیدش برنمی گردانید. حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوند متعال كه دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی كه نعمتهایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمیخواهد بندگانش را محروم كنم، میترسم اگر سائلی را رد كنم، او هم مرا دست خالی برگرداند.
یك نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ را دید كه بر مركبی سوار است و چون تحت تأثیر تلقینات شوم بنیامیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او تند تند اسائه ادب میكرد، امام ـ علیه السّلام ـ هم چیزی نمیگفت. تا وقتی كه مرد شامی آرام شد.
حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ كه درد او را میدانست بر او سلام كرد و خندید و فرمود: یا شیخ گمان میكنم غریب هستی، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهی گذشت كنیم از تو گذشت میكنیم، اگر از ما چیزی بخواهی به تو میدهیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنمائیت میكنیم، اگر از ما مركبی بخواهی برای تو مركب میدهیم، اگر گرسنه باشی، سیرت میگردانیم، اگر عریان باشی لباست میدهیم، اگر محتاج باشی بینیازت میكنیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را بر میآوریم و تا در مدینه هستی اگر در خانه ما مهمان باشی برای تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امكانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است.
مرد شامی از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهی میدهم كه تو خلیفه خدا در روی زمین هستی، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من بودید ولی فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید.
سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ معتقد شد. [7]
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: پدرم از پدرش به من حدیث كرد كه: حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهم السّلام ـ از همه اهل زمان خود عابدتر بود، به زهد و بیاعتناییاش به دنیا و فضیلتش كسی نمیرسید، چون به حج میرفت، پیاده میرفت و گاهی پا برهنه میرفت. چون مرگ را یاد میكرد میگریست، و چون قبر را یاد میآورد گریه میكرد، وقتی بعث و قیامت را یاد مینمود اشك میریخت، وقتی كه گذشتن از صراط را یاد میآورد میگریست وقتی كه در مقابل خدا قرار گرفتن را یاد میآورد فریاد میكشید و بیهوش میشد.
چون به نماز میایستاد مفصلهای بدنش به حركت در میآمد و چون بهشت و جهنم را یاد میكرد مانند انسان مار زده مضطرب میگشت، هر وقت به وقت خواندن قرآن به «یا ایها الذین آمنوا» میرسید، میگفت: لبیك اللهم لبیك.
حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ در احسان و انفاق در راه خدا قدمی برداشت كه منحصر به فرد و از فضائل اختصاصی اوست و آن اینكه: دو بار همه دارایی خویش و سه بار نصف مال خود را در راه خدا انفاق و احسان نمود این مطلب مورد تصدیق همه است، شیعه و اهلسنت آن را د كتابهای خود نقل كردهاند، عبارت عربی روایت چنین است:
«خرج الحسن ـ علیه السّلام ـ من ماله مرّتین و قاسم لله ماله ثلاث مرّات حتّی انه كان یعطی نعلاً و یمسك نعلاً و یعطی خفاً و یمسك خفاً» یعنی: وقتی كه نصف مال خود را در راه خدا میداد چنان دقت میكرد تا جایی كه یك نعلین و چكمه را میداد و یك نعلین و چكمه را برای خود نگاه میداشت. [8]
از جمله فضائل حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ آن است كه: بیست و پنج بار پیاده به زیارت كعبه رفت با آن كه مركبهای خوب با او برده میشد ولی به علت «افضل الاعمال أحمزها» [9] مسافت چهارصد و پنجاه كیلومتر راه را زیر اشعه سوزان آفتاب و روی سنگریزههای داغ، پیاده میپیمود تا رضات خدا را بیشتر فراهم آورد.
و چون این كار تصنّعی نمیتواند باشد، ایمان قوی و خلوص كامل لازم دارد، معاویه كه میخواست برای خودنمایی كارهای خوب انجام دهد، نتوانست این كار را بكند و حسرت میكشید و میگفت: بر چیزی غمگین نیستم مگر به آنكه نتوانستم پیاده به حج روم ولی حسن بن علی ـ علیه السّلام ـ بیست و پنج بار پیاده به مكه رفت. [10]
جریان بیست و پنج بار به مكه رفتن را شیعه و اهل سنت در كتابهای خویش نقل كرده و فریقین آن را مسلم دانستهاند. [11]
حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ از پدرانش ـ علیهم السّلام ـ نقل میكند: چون رحلت امام حسن ـ علیه السّلام ـ نزدیك شد، گریه كرد. گفتند: یابن رسول الله آیا با آن منزلت كه نسبت به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ داری گریه میكنی؟! با آن كه حضرت در تقرب تو نسبت به او، چیزها گفته است؟! بیست بار پیاده به حج رفته و سه بار هر چه داشتهای در راه خدا انفاق نمودهای حتی یك نعلین؟! فرمود: فقط برای دو چیز گریه میكنم: وحشت موقف قیامت و مفارقت دوستان «فقال انّما أبكی لخصلتین: لهول المطلع و فراق الأحبّه.» [12]
[1] نور الابصار، ص 120 ـ 119، مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص24؛ نظم درر السمطین، ص195.
[2] المستدرك، حاكم نیشابوری، ج3، صص147، 173؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص34.
[3] ترجمه الامام الحسن ـ علیه السّلام ـ ، ابن سعد، ص134. رأیتُ رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ واضعّا الحسن حبوَته و هو یقولُ: من أحبَّنی فَلیحبَّه و لیُبَلَّغَ الشاهدُ منكم الغائب و لو لا عزمه رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ما حدَّثتُ أحداً شیئا ثم فقد.
[4] فرائد السمطین، ج2، ص68.
[5] ترجمه الامام الحسن ـ علیه السّلام ـ ، ابن سعد، ص49.
[6] الحیاه السیاسه لامام الحسن ـ علیه السّلام ـ ، ص27. در كشف الغمه (ج1، ص550) روئایتی آمده كه نشان میدهد معاویه اصرار داشت تا حسنین ـ علیه السّلام ـ را فرزندان امام علی ـ علیه السّلام ـ بخوانند نه فرزندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ .
[7] . مناقب آل ابیطالب، ج4، ص19، فصل مكارم اخلاق امام حسن ـ علیه السّلام ـ .
[8] رجوع شود به بحارالانوار، ج43، ص339 و 357، مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص14؛ فصل مكارم اخلاق، تذكره سبط ابن جوزی، ص112؛ حالات امام حسن ـ علیه السّلام ـ صواعق المحرقه ابن حجر حالات امام حسن ـ علیه السّلام ـ، فصول المهمه ابن صباغ، ص138؛ تاریخ الخلفاء سیوطی، ص73، نورالابصار شبلنجی، ص108
[9] «سئل رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ایّ الاعمال افضل فقال: احمزها» ای اشدّها.
[10] بحارالانوار، ج43، ص339، مناقب، ج4، ص14، باب مكارم اخلاقه.
[11] مناقب، ج14، ص14، فصل مكارم اخلاق آن حضرت.
[12] بحارالانوار، ج43، ص332.
دیدگاه تان را بنویسید