وقتی فرزند، بلای جان پدر و مادرش می شود
این داستان، ماجرايی واقعي دارد و با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي نوشته شده است.
خراسان: ديگر از کارهاي او خسته شده ام، شب ها تا صبح بيدارم و از ترس مي لرزم که نکند پسرم دست به کار خطرناکي بزند. فکر مي کردم با داشتن يک فرزند از خوشبخت ترين آدم ها هستم وقتي متوجه شدم که هيچ گاه نمي توانم صاحب فرزندي شوم خيلي ناراحت و غمگين شده بودم تا اين که ...
پيرزن 75ساله در حالي که توان ايستادن نداشت و دستانش مي لرزيد به مشاور و مددکار کلانتري کاظم آباد گفت: سال ها از ازدواج من و همسرم مي گذشت، ولي انتظار داشتن يک فرزند زندگي ما را به هم ريخته بود. بعد از اين که بارها به پزشک متخصص مراجعه کرديم، بالاخره صاحب پسري شديم. آن قدر او را دوست داشتم که هرچه اراده مي کرد برايش فراهم مي کردم. زماني که او را در دبستان ثبت نام کرديم هر روز براي شکايتي که از او مي شد بايد به مدرسه مي رفتم و کارهاي اشتباهش را توجيه مي کردم.
با همکلاسي هايش هيچ سازگاري نداشت و همه از او ناراضي بودند و همين امر موجب شد تا او قبل از پايان مقطع راهنمايي ترک تحصيل کند. با رسيدن به 18سالگي برخلاف خواسته ام او را به خدمت سربازي فرستادم، اما بعد از گذشت چند روز از محل خدمتش فرار کرد. آن قدر پرخاشگر و عصباني بود که حتي کسي جرات نداشت او را نصيحت کند. فکر کردم اگر ازدواج کند ممکن است اخلاقش اصلاح و کمي آرام شود.
بعد از ازدواج او را سرکار فرستادم ولي متاسفانه به علت درگيري با کارفرما يا از کار اخراج و يا خودش محل کار را ترک مي کرد. بنابراين خودم مجبور شدم هزينه هاي زندگي اش را تامين کنم. با تولد سومين نوه ام، با همسرش دچار اختلافات شديدي شد و با شکايت او بازداشت و بعد هم به جرم ندادن نفقه و کتک کاري زنداني شد. آن ها در نهايت تصميم به جدايي گرفتند. زماني هم که از زندان آزاد شد، اقدام به انجام کارهاي خلاف کرد و با دوستان نابابي معاشرت مي کرد در همين زمان هم به مواد مخدر اعتياد پيدا کرده بود. نگهداري از نوه هايم برايم خيلي مشکل بود.
براي پسرم دوباره همسري انتخاب کردم به اميد اين که بعد از ازدواج اعتيادش را ترک کند اما نه تنها اين گونه نشد بلکه به سمت مصرف شيشه و قرص هاي روان گردان نيز رفت. اکنون بعد از 40سال زحمت و رنج فراواني که براي او کشيده ام متاسفانه به دليل محبت و دلسوزي بيش از حدم به مجرمي سابقه دار و رواني تبديل شده است نمي دانم براي نجات فرزندم چه کاري مي توانم انجام بدهم. روزي که از خدا خواستم صاحب فرزندي شوم نمي دانستم با تربيت نادرست و اشتباهم دچار چنين وضعيتي مي شوم که ...
دیدگاه تان را بنویسید