فتوایسلفی و جنایتصهیونی
اما سوال و شگفتی من این است که چرا مسئله ای به این روشنی و بداهت از چشم کشورهای اسلامی دور می ماند؟ در کشور ها و جوامع اسلامی چه می گذرد که متوجه ریشه ها و علل بیرونی و درونی پیشبرد طرح ها و برنامه های این رژیم غیر انسانی و رذل تاریخی نیستند و چرا در جهت پیشگیری و مقابله با این ریشه ها و عوامل، اقدامی دسته جمعی نمی کنند؟ آیا آن قدر جاهل و بی توجه اند که نتوانند نگاهی پروژه ای به این مقوله بیندازند؟ آیا قادر نیستند بین آرا و نظرات هانتینگتون، حضور آمریکا در منطقه، شکل گیری گروه های سلفی و تکفیری و داعش و امثال ذلک که در بهترین حالت و البته با تردید فراوان به تحجر و سطحی نگری و حماقت بر می گردد، و اتفاق این روزها و مقوله ای جانکاه به نام غزّه رابطه ای ببینند؟ مانده ام که این دغدغه خود را چگونه بیان کنم، وقتی برداشتن گام جنایت در منطقه کوچکی به نام غزّه به این همه تمهیدات و مقدمات و بهانه تراشی و حمایت های بین المللی و به صف کردن قدرت های به اصطلاح برتر نیاز دارد، مواجهه این رژیم نا مشروع با کشورهای متحد و آگاه اسلامی به چه اندازه تمهیدات نیاز خواهد داشت؟ آیا در این صورت، اصولاً اسم و رسمی از یک چنین پدیدۀ شومی باقی می ماند که جای طرح این سوال باشد؟ به نظر می رسد مسئله جدی تر از این حرف ها باشد. مسئله فقط به یک عدم آگاهی و عدم اتخاذ تمهیدات لازم برنمی گردد. آیا یاری رساندن به طراحان و مجریان واقعی پیشبرد منافع استکباری- صهیونیستی در جوامع اسلامی، توسط سران برخی از کشورهای اسلامی، و صدور فتواهای احمقانه سلفی و تکفیری و چِندش آور و ایجاد حوادث تأسف بار در بلاد اسلامی، صرفاً به یک ناآگاهی بر می گردد؟ مسئله این است که جهان اسلام به طور همزمان با دو عامل مرتبط بیرونی و درونی که با هم در خصوص اضمحلال و فروپاشی و وابستگی عمل می کنند روبرو است. از یک سو دشمن شناخته شده ای به نام استکبار و صهیونیسم جهانی و از سوی دیگر، عاملان وابسته و متحجر و مرتجع آنها در منطقه. اما چه باید کرد؟ بحمدالله جهان بخوبی از این سیاست های غیر انسانی و ددمنشانه آگاه است و در اتفاقات مشابه، مثل جنگ های 33 روزه، 22 روزه و غیره حساسیت و واکنش خود را نشان داده است. از این حساسیت ها باید کمال استفاده را برد و از آن محملی برای زیست مسالمت جویانه و همراه با دغدغه صلح مثبت و پایدار ساخت. قطع نظر از اقدامات جهانی، باید نگاهی به درون جهان اسلام انداخت. آگاهی بخشی و روشنگری و اهتمام جدی در خصوص فهم عمیق و فراگیر نسبت به اقدامات و پروژه های استکباری- صهیونیستی و توجه به وحدت درون دینی از ضرورت های پیش روی ماست. جهان بشریت و جهان اسلام باید بداند که با دشمنی روبروست که خود مسبب همه درگیری ها و اختلافات و منازعات فرقه ای و مذهبی و البته با بهره گیری از ریشه ها و عوامل مستعد در جوامع مختلف، از جمله جوامع اسلامی است. جالب این جاست که ترفند سال های اخیر استکبار و به طور خاص، آمریکا این بوده است که خود اختلافات و درگیری های درونی جوامع، به ویژه جوامع اسلامی را ایجاد می کند و خود نیز با استفاده از اهرم های نرم و سخت در اختیار به عنوان نجات بخش این اختلافات وارد عمل می شود و بتدریج سبک زندگی خود در این کشورها را از طریق اشاعه فساد و فحشا و رذایل اخلاقی و فروکاهیدن اهداف متعالی به اهداف متدانی و کوچک، بسط و نهادینه می کند. اما چه وظیفه ای بر دوش کشورهای اسلامی و آحاد مسلمان در باره واقعه جاری غزّه است. پر واضح است که مطلوب آن است که کشورهای اسلامی به صورت متحد تودهنی محکمی به رژیم اشغالگر بزنند، اما متأسفانه فعلاً که از این اقدام دور هستیم. آن قدر گرفتاری و نزاع درونی در این کشورها وجود دارد که نمی توان در کوتاه مدت تحقق آن را امکان پذیر دانست. ادامه روند کنونیِ تظاهرات مردمی و تجلی گسترده تر و بارزتر آن در روز جهانی قدس و به تعبیر امام خمینی(ره) روز جدایی حق از باطل و برقراری ارتباط با مجامع و کانون های اعتراض آمیز علیه صهیونیسم و حامیان آنها از اقدامات دست یافتنی و امکان پذیر است. هرچند از حمایت مجامع بین المللی شناخته شده و رسمی از رفتارهای وحشیانه صهیونیست ها آگاهیم، اما فشار بر این مجامع با توجه به شعارها و مدعیات ظاهری آنها می تواند به هر حال مؤثر باشد، یا توجه می کنند و از فرصت ها و امکانات در اختیار خود علیه این تجاوزات استفاده می کنند، یا سیاست نعل و میخ اختیار می کنند و یا بی توجه از کنار آن عبور می کنند که در این صورت ماهیت و منش آنها آشکارتر خواهد شد و جهانیان آگاه تر خواهند شد. اما آیا نباید به گونه ای و هم سو با نیروهای مقاومت به مردم مظلوم و بی پناه غزّه هم کمک کرد؟ آیا نباید در مقام دفاع، سیلی محکمی به این غول بی شاخ و دم و افسار گسیخته زد؟ نمی دانم چگونه؟ اما به نظر می رسد نمی توان صرفاً به یک آرزوی دراز مدت و یک همدردی صرف، هرچند پر اهمیت و مؤثر اکتفا کرد. جوانان داوطلب مسلمان و غیر مسلمان از اقصی نقاط عالم، به ویژه جهان اسلام باید بتوانند، قطع نظر از سیاست های دولت های خود، در این مقاومت سهمی داشته باشند. بدون تردید مسئله صهیونیسم، یک مسئله منطقه ای و حتی منحصر به جهان اسلام نیست، یک غده چرکین سرطانی است که هر کجا باشد خطرناک است و باید جراحی و ریشه کن شود.
دیدگاه تان را بنویسید