اعتراف در وست پوینت

کد خبر: 345837
اعتراف در وست پوینت

مهدی محمدی: سخنرانی باراک اوباما در وست پوینت نیویورک ظاهرا ربط چندانی به ایران نداشت. آنچه اوباما در این سخنرانی درباره ایران و مذاکرات هسته ای گفت هم -جز در یک مورد- نکته جدیدی در برنداشت. اما فضای کلی حاکم بر این سخنرانی و پیام اصلی که اوباما می خواست منتقل کند، اتفاقا بیش از هر بازیگر دیگری در محیط بین المللی به ایران ارتباط دارد. هدف اصلی از این سخنرانی دقیقا بر خلاف آنچه اوباما گفت نه بیان ابعاد قدرت امریکا یا چگونگی ابرقدرت ماندن امریکا در دنیای جدید، بلکه بیان «محدودیت های قدرت امریکا» و پاسخ دادن به این سوال بود که چرا امریکا دیگر نمی تواند یک ابرقدرت به معنای سنتی کلمه باشد.

مهم ترین پیام های راهبردی این سخنرانی که می تواند در خط مشی گذاری امنیت ملی ایران -و به تبع آن در راهبرد مذاکراتی اش- عمیقا موثر باشد، نکات زیر است:

1- قبل از هر چیز اوباما سعی کرد این نکته را روشن کند که منشا اصلی آنچه به طور سنتی قدرت جهانی امریکا نامیده می شود اقتصاد این کشور بوده نه نیروی نظامی آن و اگر هم نظامی ها توان جولان در جهان را داشته اند، علت، وجود اقتصادی بوده که خرج این جولاندهی را می داده است. نتیجه ای که اوباما از این سخن گرفت این نبود که هنوز هم پولی هست پس نظامی گری می تواند ادامه پیدا کند، بلکه برعکس به زبانی مملو از اشارت فهماند که امریکا دیگر پولی برای برای نگاه کردن به همه مسائل به عنوان یک میخ ندارد و ترجیح می دهد برای مدتی چکشش را غلاف کند. این سخن، در واقع حاوی پیام جدیدی نیست. ماه ها وبلکه سال هاست که دولت امریکا در مقام عمل همین مسئله را بیان کرده است. آنچه روز چهارشنبه در وست پوینت اتفاق افتاد فقط رسمیت دادن به این چیزی بود که تا کنون «به زبان عمل» بیان شده است. به یاد بیاورید که وقتی دولت امریکا تصمیم گرفت بدون استفاده از نیوری زمینی و صرفا با تکیه بر توان هوایی به معارضه لیبی در مقابل قذافی کمک کند، رابرت گیتس به کنگره رفت و به صراحت گفت این ایرادی ندارد که کنگره خواهان جنگ های بیشتر باشد فقط یک زحمت کوچک لازم است و آن هم اینکه خرج این جنگ ها را بدهد. معنای این امر اولویت اقتصاد بر نظامی گری نیست بلکه شکست اقتصاد توسط نظامی گری است. زمانی جنگ کمک کار اقتصاد امریکا بود. سربازان امریکایی در بیرون می جنگیدند تا سرمایه دارها -به قول خودشان- در داخل امریکا رفاه ایجاد کنند. حالا سخن جامعه امریکایی این است که ظاهرا جنگ دیگر آن تجازت سودآور پیشین نیست و هزینه هایش بر منافعش غلبه کرده است. جنگ اکنون دیگر نه فقط برای امریکا رفاه تولید نمی کند بلکه اصرار بر آن به معنای بلعیدن آن اندک منابعی است که باید صرف بهداشت، ایجاد اشتغال، فقر زدایی و توسازی زیرساخت های جهان سومیزه شده امریکا بشود. اوباما در وست پوینت به صراحت اعتراف کرد جنگ دیگر منطقه اقتصادی خود را از دست داده است. پیام واضح چنین اعلام شکستی برای ایران این است که به زاه انداختن یک جنگ بزرگ با هدف اشغال سرزمینی که به عنوان یک پدیده به شدت هزینه بر، دیگر برای جامعه و دولت امریکا یک گزینه نیست. نوسازی ساختار ارتش امریکا هم در سال های گذشته نشان می دهد که ارتش به سمت کوچگتر شدن و تلفیق عملیات های نظامی با عملیات های اطلاعاتی پیش رفته و به شدت از ورود به درگیری های بزرگ پرهیز دارد. نمونه سوریه این مسئله را کاملا روشن کرد. تا وقتی امریکایی ها تصور می کردند که همه چیز به یک حمله از راه دور ختم خواهد شد، در آغاز حمله مصمم بودند ولی وقتی برخی پیام ها آنها را متقاعد کرد که «شامت خط قرمز است» و ابعاد جنگ در سوریه بسیار فراتر از برآوردهای آنها خواهد رفت بی سر و. صدا گزینه جنگ را کنار گذاشتند و به دست کاری کردن زرادخانه سلاح های شیمایی سوریه بسنده کردند. در خلاصه ترین بیان ممکن پیام اصلی سخنرانی اوباما برای کشوری مانند ایران این بود: «تهدیدها را خیلی جدی نگیرید. گزینه نظامی روی میز نیست».

2- در گام دوم اوباما سعی کرد مشخصات یک جهان جدید را توصیف کند که ادعای ابرقدرتی امریکا را به معنای سنتی کلمه بی معنا کرده است. رییس جمهور ظاهرا گفت که «مسئله پیشتاز بودن یا نبودن نیست، بلکه چگونه پیشتاز بودن است» ولی وقتی وارد جزئیات شد در واقع این پیام را منتقل کرد که دوران پیشتازی امریکا به سر آمده است. دنیای جدیدی که اوباما از آن حرف زد، دارای ویژگی های زیر است:

الف- در این دنیای جدید قدرت به همان میزان که در دست دولت هاست، و بلکه بیشتر از آن، در دست افراد و گروه های غیر دولتی است.

ب- در این دنیای جدید دولت های قوی ظهور کرده اند و می خواهند در جهان نقش بیشتری داشته باشندو امریکا دیگر در موقعیتی نیست که به همگان امر و نهی کند

ج- در این دنیای جدید فضای مجازی به اندازه فضای حقیقی اهمیت دارد.

د- دنیای جدید مملو از منازعات فرقه ای و ... است که امریکا نه درکی دقیق از آنها دارد و نه می تواند ادعا کند که راه حل و فصل آنها را یافته است.

این یک توصیف ضعیف و خلاصه از مشخصات فضای جهانی در قرن بیست و یکم است که صورت کامل تر و دقیق تر آن در جاهایی دیگر از جمله دز برخی از اسناد دولتی امریکا بیان شده است. باز هم آنچه مهم است این است که از لفاظی های اوباما فراتر برویم و ببینیم پیام اصلی او برای مخاطبی مانندایران چیست. وقتی اوباما جهان را به گونه ای تصویر می کند که نتیجه آن قدرتمند نشان دادن معارضان امریکا در صحنه جهانی است در واقع یک حرف بیشتر نمی خواهد بزند و آن هم این است که امریکا به کار گیری قدرت نظامی را محدود کرده چرا که باور دارد پیروزی نظامی بر حریفانی مصمم، قدرتمند و مجهز دیگر به سادگی گذشته نیست و بالاتر از این، دورانی آغاز شده و کشورهایی ظهور کرده اند که می توانند ورود به هر نوع درگیری نظامی را برای امریکا بدل به یک شکست فاحش و آبروریزی تاریخی کنند. این پیامی بی نهایت مهم است. اوباما می خواهد بگوید نمی جنگیم چون ممکن است شکست بخوریم و تحقیر شویم و ملتمسانه از دست راستی ها می خواهد این موضوع را بفهمند که اگر می خواهند همچنان تصویر امریکا به عنوان یک ابرقدرت حفظ وشد راهش این است که دیگر تا اطلاع ثانوی وارد هیچ جنگی نشوند.

3- مسئله سوم مشخصات راهبرد جدیدی است که امریکا با شناخت این محدودیت ها و ناتوانی ها برای پیش برد منافع و اهدافش در پیش گرفته است. بحث تفصیلی در این باره بسیار پیچیده است و در این نوشته مقدور نخواهد بود. به طور بسیار خلاصه این استراتژی عمدتا مبتنی بر تکیه بر عملیات های اطلاعاتی، کنترل از راه دور، اجتناب از مداخله مستقیم، دادن نقش بیشتر به بازیگران محلی، مشارکت دادن نهادهای بین المللی، چند جانبه گرایی تاکتیکی و استراتژیک، گذاشتن بار پروژه های براندازانه بر دوش مخالفان داخلی، تکیه بیشتر بر ابزار تحریم های اقتصادی و صرف انرژی مضاعف در حوزه دیپلماسی عمومی است. باید پذیرفت معنی این استراتژی جدید این است که امریکا پیچیده تر شده است ولی معنای مهم تر آن این است که امریکا ضعیف شده است. بی گمان اگر امریکایی ها می توانستند -و در این باره تفاوتی میان بوش و اوباما وجود ندارد- مسائلشان را از طریق فشار مستقیم نظامی حل کنند هرگز زحمت درگیر شدن در چنین فرآیندهای پیچیده ای را به خود نمی دادند. امریکا با در پیش گرفتن این راهبرد جدید اعتراف می کند که می خواهد با قدرت کمتری همان اهداف پیشین را تعقیب کند پس ضرورت دارد سختی های بیشتری را تحمل کند، کمتر دشمن بتراشد و متواضع تر باشد.

اینها فقط برخی پیام های سخنرانی اوباما در وست پوینت است. سرجمع، این سخنرانی را باید به منزله یک اعتراف رسمی به کاهش عمیق و شدید در قدرت ملی امریکا در نظر گرفت که نتیجه طبیعی آن آغاز دورانی از محافظه کاری در رفتار بین المللی امریکاست. این محافظه کاری همانقدر که یک فرصت است می تواند تهدید هم باشد چرا که امریکایی ها در سودای بازیابی قدرت پیشین، کینه توز تر خواهند شد و به طراحی توطئه های خطرناک تر متمایل می شوند؛ ولی هیچ کدام از اینها حقیقت را عوض نمی کند: حقیقت این است که امریکا عتراف می کند دوران افولش آغاز شده است.

دولت آقای روحانی در ایران بی نهایت نیازمند یک دوره امریکا شناسی جدید است. آقای روحانی و تیمش اگر خواهان یک روابط خارجی موفق هستند باید محدودیت های قدرت امریکا را درک کنند و درباره توان امریکا دچار سوء تفاهم نباشند. سخنرانی وست پوینت شروع خوبی است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت