فرشاد مهدیپور: تازهترین اظهارنظرهای مشاور ارشد دولت درباره تحملکردن مجلس، فقدان عقلانیت در مخالفان و افزایش تنش دولت-مجلس، بار دیگر این رابطه را در کانون توجه قرار داده است؛ البته این یادداشت، از پایگاه یک هوادار دولتِ جدید یا مخالف سینهچاک دولت پیشین نوشته نشده و بیش از آنکه درصدد نقد رویه دولتیها باشد، تحلیلی کوتاه است بر عملکرد مجلس اصولگرا در ۲-۳ ماهه اخیر که یادآور روابط میان مجلس پنجم و دولت دوم خرداد است و فرآیندی که در مجلس ششم، نتیجه داد. مجلس، فاقد سکان و سکویی هدایتگرانه است؛ این اتفاق از همان روزی افتاد که واسطهها در دولت نهم، بازی تغییر ریاست مجلس را کلید زدند و در بهار ۸۷، کار را یکسره کردند. از آن روزها رفتهرفته معلوم شد که مجلس از بهارستان اداره نمیشود و ساز و کارهای خطمشیدهی به آن، در پاستور تدارک میشود. این روند افتان و خیزان تا اواخر مجلس هشتم ادامه پیدا کرد و نهایتا در ورودی انتخابات مجلس نهم، اختلافات بالا گرفت و نهایتا رقابت بر سر ریاست نیز، نتیجهای مشابه دوره قبل برجای گذارد، با این تفاوت که اینبار، بیش از فراکسیون اصولگرایان، این مستقلها و اقلیتیها بودند که
از رئیسِ جدید مجلس، حمایت میکردند. نزاع بینتیجه در انتخابات ریاستجمهوری هم بر این تکه و پاره شدن یکدستی مجلس افزود و کار را به جایی رسانده که امروز، اقلیتیها میگویند تاکنون برای حفظ احترام رئیس، انشعاب نکردهاند و بهزودی دست به چنین اقدامی خواهند زد. در صورت وقوع این رویداد، فراکسیون حامیان ولایت، دستِ بالا را در مجلس از دست داده و عملا خانه ملت به سه گروه ۹۰-۱۰۰ نفره تقسیم خواهد شد و هیچ کس، اکثریت را در مجلس به دست نمیآورد. این جریانشناسیِ درونی، تشتت، غیرهمسویی و فقدان تمرکز نمایندگان را دوچندان میکند که جلوه عملیاش را میتوان در پراکندگی سوالات و ایرادها و خردهگیریها به دولت و کابینه دید؛ مجلسْ روزی درگیر صنعت و نیرو و اقتصاد است و روز دیگر درگیر علوم و آموزش و فرهنگ و روز سوم به سراغ دیپلماسی و سیاست خارجی میرود و گاهی هم ورزش و برخی مواقع نیز تک و توک، حوزههای باقیمانده. به فهرست کارتهای زردِ دادهشده در ۲-۳ ماهه اخیر بنگرید: مجلس دقیقا چه خطی را خطاب به دولت تعقیب میکند؟ جدای از گلایههای متعدد و مکرر رئیسجمهور از نمایندگان و پاسخهای رئیس مجلس، در همین هفته گذشته در روزی که
وزیر ارشاد از مجلس کارت زرد گرفت، پرونده روزنامه و هفتهنامه دو نماینده منتقد، از سوی هیات نظارت بر مطبوعات راهی قوه قضاییه شد؛ یا وقتی افشاگریهای یک نماینده عدالتخواه علنی شد، معاون اول و سخنگو و رئیسکل بانک مرکزی و... همه به میدان درآمدند و نه تنها، عذر تقصیری در میان نبود، بلکه نماینده افشاگر به زیر سوال رفت؛ و یا در هنگامه طرح اما و اگرها درباره کرسنت، نظارت بر مذاکرات هستهای و... این مجلس بود که ناگزیر از کوتاهآمدن در قبال دولت شد. اینها نشاندهنده لااقل دو گزاره است: اولی فقدان مرکزیت و محوریت در تصمیمگیریها و جهتگیریها و خطمشیگذاریهای مجلس نسبت به دولت و دومی برتر بودن نظر و توان دولت در کسب نتیجه نهایی. اما آنچه با اهمیتتر مینماید، پس از اینهاست: مجلس تقریبا با اندکی تغییر و تحول، بههمان راهی میرود که مجلس پنجم در نسبت با دولت دومخرداد میرفت؛ مسیری که نهایتا نه به برکناری وزرای مدنظرش میانجامد و نه تغییر خطمشی و روشهای دولت و مضافا جلب توجه و همراهی ملت. چرا که به مرور احساس نوعی «چوب لای چرخ گذاشتن»، ممکن است بهوجود آید و این یعنی از دست دادن انتخابات اسفند ۹۳.
اینکه اصولگرایان مجلس نمیتوانند دورِ هم بنشینند و با هم به تفاهمی برسند، ریشه در دوره دولت گذشته و برخی تفاوتهای تاریخی دیگر دارد، اما اینها، به مثابه از دست دادن امروز و فرداست و به نظر میرسد که وزن این دو، بسیار بیشتر از بقیه چیزهاست و افسوس که زیر پا گذاشتن «من»ها، کمی سخت شده.
دیدگاه تان را بنویسید