ماجرای دعای امام رضا(ع) در عرفه

کد خبر: 294399

پیش از آنکه هارون‌الرشید خلیفه وقت عباسی از نفوذ برمکی‌ها بیمناک شود و نسبت به براندازی آن‌ها اقدام کند، امام رضا(ع) این موضوع را در روز عرفه و در صحرای عرفات پیش‌بینی کرده بودند.

تسنیم: «عرفه» (نهم ذی الحجه) روزی است که حق‌تعالی بندگان را به عبادت و طاعت خویش فراخوانده و سفره‌های احسان خود را برای آن‌ها گسترانیده است. در این روز حجاج در محلی به نام عرفات توقف می‌کنند و به دعا و نیایش می‌پردازند و پس از برگزاری نماز ظهر و عصر به مکه مکرمه باز می‌گردند. درباره وجه تسمیه عرفات مواردی مطرح است: نخست اینکه جبرئیل هنگامی که مناسک را به حضرت ابراهیم(ع) می‌آموخت، وقتی به عرفه رسید، به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری. عده‌ای نیز وجه تسمیه عرفات را از آن جهت می‌دانند که مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف می‌کنند. عده‌ای نیز دلیل این نامگذاری را تحمل رنجی می‌دانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است. به مناسبت فرا رسیدن روز بزرگ عرفه، روایت از محمد بن فُضیل نقل می‌شود که مرحوم شیخ عباس قمی آن در صفحه 873 کتاب منتهی‌الآمال درج کرده است: در آن سال که هارون بر برامکه [1] غضب کرد و ابتدا عیسی بن جعفر[2] را کشت و آنگاه یحیی[3] را حبس کرد و آنچه بر سر امام هفتم آورده بودند، بر سرشان آمد؛ راوی می‌گوید: امام رضا(ع) در عرفه ایستاده بود و دعا می‌کرد. بعد از آن، سر به زیر انداخت. از ایشان دلیلش را پرسیدند. حضرت در پاسخ فرمود: «من خدا را می‌خواندم که بر برمکیان سبب آنچه با پدرم نمودند، خدای عزوجل دعای من درباره آن‌ها را اجابت کرد.» پس اندک زمانی نگذشت که جعفر و یحیی منصوب شدند و احوال ایشان برگشت. مسافر می‌گوید: من در منی با حضرت رضا(ع) بودم که یحیی بن خالد با قومی از آل برمک گذشتند. آن حضرت فرمود: «اینان مسکین هستند! نمی‌دانند که امسال چه بر سرشان می‌آید، و عجیب‌تر آنکه من و هارون مانند این دو انگشتیم!» و دو انگشت مبارک خود را کنار هم قرار دادند. مسافر گوید: به خدا قسم! من معنی سخن او را نفهمیدم و ندانستم تا روزی که آن حضرت به شهادت رسید و او را کنار هارون ملعون دفن کردیم. [4] پی‌نوشت‌ها: 1. «برمکیان» یا فرزندان بَرمَک از خاندان‌های ایرانی بودند که در دستگاه خلافت عباسیان به قدرت فراوان رسیدند. آن‌ها سرانجام به دست خود عباسیان نابود شدند. 2. پسر عموی هارون و زندان‌بان بصره که امام موسی کاظم(ع) در آن زندانی بود. 3. یحیی بن خالد، نوه برمک بود که در قرن هشتم میلادی در شهر بغداد اعتبار بسیاری داشت و تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان او بود. 4. اباصلت هروی از اصحاب امام رضا(ع) می‌گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم. به من فرمود: «ای اباصلت! داخل این قبّه‌ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور.» من رفتم و خاک‌ها را آوردم. امام خاک‌ها را بویید و فرمود: «می‌خواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می‌شود که اگر همه کلنگ‌های خراسان را بیاورند، نمی‌توانند آن را بکنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود. بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود: «این خاک، جایگاه قبر من است...» (بحار الانوار، ج 49، ص 300)
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت