رضایت مردم فقط با نفاق میسر است؟!/ کسب رضایت مردم مسلمان از رضایت خدا جدا نیست
چه کسی گفته هر آنچه از دو لب آیت الله مصباح بیرون می آید حق قطعی است؟ در نظر ایشان مردم توده ای متراکم و بی دانش هستند که باید هدایت شان کرد و کفایت این هدایت را نیز فقط ایشان دارند! این رویکرد تحقیرآمیز به مردم هیچ مناسبتی با سیره پیامیر و ائمه و فلسفه سیاسی اسلام و آراء حکما و فقهای بزرگ شیعه ندارد و بیشتردر میان برخی نحله های اهل سنت رواج دارد.
سرویس سیاسی«فردا» : درباره مواضع سیاسی آیت الله مصباح سخن گفتن بسیار سخت است. ایشان از علمایی هستند که تبحرشان در علوم اسلامی بر همه عیان است و از خوان دانش ایشان می توان بهره ها گرفت. اما میدان سیاست،میدان نقد است و حضرت ایشان و طرفداران ایشان نباید توقع داشته باشد گرد ایشان هاله قدسی ای باشد که وی را از نقد مصون کند و هر ناقد اسلام خواه و منصفی را هم با چماق بصیرت! بتوان خاموش کرد. بنابراین هنگامی که هر فردی در میدان سیاست وارد می شود از نقد مصون نیست. بالاخص آنک در جامعه اسلامی اگر احدی از آحاد مردم نکته ای را خلاف موازین شرع تشخیص دهد محق و مکلف است آن را تذکر دهد، بی آنکه منصب یا جایگاه فرد اهمیتی فراتر از تکلیف شرعی نقد داشته باشد.
ایشان در تازه ترین اظهار نظر خود درباره جایگاه مردم شبیه سازی هایی را سامان دادند که از هر حیث مایه تعجب است و انسان در حیرت می ماند که کسی که شفای ابن سینا و اسفار ملاصدرا را چنان مومی در دست تحلیل و شرح می دهد در تبیین پدیده های اجتماعی با چنین منطقی به میدان می آید.
گزیده سخنان آیت الله مصباح به این شرح است؛
* جلب رضایت همگانی جز با اظهار نفاق امکانپذیر نیست و حتی پیامبران الهی هم همواره مورد تهمت و توهین واقع میشدند و در حقیقت گریزی از زخمزبانهای دیگران وجود ندارد . مشرکان حضرت محمد(ص) را فردی شاعر و آیات الهی را شعر مینامیدند و کار را به جایی رسانده بودند که آن حضرت را مجنون معرفی میکردند؛ وقتی فردی معصوم را این چنین مورد آزار زبانی قرار میدهند دیگر افراد را هم بدتر از آن زخم زبان میزنند .
*اگر همه مردم سخنی دیگر بگویند و انسان حرف خدا را بنگرد و به آن عمل کند راه صحیح را پیموده است . ترک وظیفه دینی به خاطر حرف مردم و جلب رضایت آنها سرانجامی بد را برای انسان رقم میزند زیرا انسان ابتدا باید رضایت خداوند را در نظر بگیرد و در سایه آن میتوان رضایت مومنان و اهل ایمان و سایر مردم را هم کسب کرد .
* برخی افراد هستند که در مواقعی چون انتخابات تنها سخن از مردم میگویند و عنوان میکنند رضایت مردم شرط است در حالیکه اصل رضایت الهی و حرکت در مسیر خداست .
*شناخت حق با استفاده از عقل و دستورات شرعی را اقتضای تربیت دینی است. ارتباط با دیگران در اجتماع هم باید در راستای این مهم باشد که بتوانیم آنها را به راه راست هدایت کنیم
.
سوال مهم این است که چگونه می توان گفت رضایت عمومی فقط با نفاق به دست می آید؟ آیا صلحا و فقها و بالاتر از آن پیامبرانی که محبوب قلوب مردم بودند العیاذ بالله آلوده به نفاق شدند؟! مشخص است که به دست آوردن رضایت مردم مسلمان افضل از هر امری است. ایشان مثال از مشرکان می زنند در حالی که ما در جامعه اسلامی روزگار می گذارنیم. مردمی که وفاداری به انقلابی اسلامی و نظامی دینی را بارها و بارها اعلام کرده اند آیا حق سوال و انتقاد از حاکمان را ندارند و آیا کسب رضایت آنها امری غیر ممدوح است؟ با کدام منطق اسلامی می توان بر صحت این استدالال تاکید کرد؟
در فرازی دیگر گفته اند؛ «اگر همه مردم سخنی دیگر بگویند و انسان حرف خدا را بنگرد و به آن عمل کند راه صحیح را پیموده است... »... سخن بر سر این است که آیا نظر متباین با مردم «مسلمان و صالح» داشتن، حسن است یا قبح؟ این اختلاف نظر یا در دایره امور مباح است که بر آن حرجی نیست یا در امور حکومتی.در باب سنخ دوم با چه ادله ای می توان ثابت کرد که در جامعه اسلامی فقط همان فرد ادعایی نظر خدا و سخن الهی را درست تشخیص داده است و دیگران در گمراهی و امور غیر خدای غوطه وراند. در این باب در عهدنامه مالک اشتر ، امیر المومنین بیانی دارند که نظرات اینچنینی را صراحتا مورد تخططئه قرار می دهند؛ « بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامهای را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هر کس را که دوستش میداری، انصاف را رعایتنمای که اگر نه چنین کنی، ستم کردهای و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او بود . »
البته واضح است که شبیه سازی با وقایع تاریخی اسلام تنها کارویژه معرفتی و سیاسی طیف آیت الله مصباح است ، البته این امر بیش از انکه معرفتی باشد شبهه تاکتیکی دارد. بدین معنا که کوشش می شود با پناه بردن به تاریخ اسلام هم اذهان مومنان را به خود فرا بخوانند و هم از نقد ناقدان مصون باشند. در این باب اما یک سوال مهم بی پاسخ می ماند سوال مشخص این جامعه اسلامی تخدیر شده آن زمان را چه نسبتی است با جامعه رشید و بالغ ایران؟
آیا مردمی که پس از انقلاب صلاحیت عقیدتی خود را بارها و بارها اثبات کرده اند و در جنگ فرزندان خود را بی منت به جبهه ها فرستاده اند،بمب و موشک صدام را تحمل کرده اند، تحریم را از سر گذارنده اند، در راهپیمایی ها شرکت می کنند و با همه مشکلات در انتخابات شرکت می کنند و دیانت خود را پاس می دارند، صلاحیت عقیدتی ندارند؟ ثانیا چه کسی گفته هر آنچه از دو لب آیت الله مصباح بیرون می آید حق قطعی است؟ و ایضا بر اساس چه منطق نقلی و عقلی باید حرف کسی را پذیرفت که دست کم در امور سیاسی عمل به توصیه های مورد نظر او همواره عاقبتی نامیمون داشته اند؟ نکته دیگر این تکلیف ادعایی، با کدام مبانی شرعی و عقلی فقط بر اموری خاص استوار است و چرا باید میل شخصی ایشان و گروه متبوع شان بر مومنان تکلیف فرض شود تا جایی که برای اثبات آن از استدالاهای شاذ کمک بگیرند؟!
کسب رضایت مردم از رضایت خدا جداست؟
در فرازی دیگر ایشان گفته اند: برخی افراد هستند که در مواقعی چون انتخابات تنها سخن از مردم میگویند و عنوان میکنند رضایت مردم شرط است در حالیکه اصل رضایت الهی و حرکت در مسیر خداست .
در اینجا نیز استدالال ایشان همه ماجرا را بیان نمی کند .مشخص است که رضای الهی بر رضایت بندگان تقدم دارد. اما سوال این است که آیا در مقام حکمران جامعه اسلامی نباید به نظر مردم مسلمان و رضایت آنها توجه داشت؟ در این باب ذکر روایتی از امیر المومنین برای رد نظر جناب مصباح کفایت می کند؛
لْيَكُن أحَبَّ الاُمورِ إلَيكَ أوسَطُها في الحَقِّ ، و أعَمُّها في العَدِل ، و أجمَعُها لرِضا الرَّعِيَّةِ ؛ فإنَّ سُخطَ العامَّةِ يُجحِفُ برِضا الخاصَّةِ ، و إنَّ سُخطَ الخاصَّةِ يُغتَفَرُ مَع رِضا العامَّةَ . و لَيسَ أحَدٌ مِن الرَّعِيَّةِ أثقَلَ علَى الوالِي مَؤونَةً في الرَّخاء ، و أقَلَّ مَعونَةً لَهُ في البَلاءِ ، و أكرَهَ للإنصافِ ، و أسألَ بالإلحافِ ، و أقَلَّ شُكرا عِندَ الإعطاءِ ، و أبَطأ عُذرا عِندَ المَنعِ ، و أضعَفَ صَبرا عِندَ مُلِمّاتِ الدَّهرِ ، مِن أهلِ الخاصَّةِ . و إنّما عِمادُ الدِّينِ و جِماعُ المُسلمينَ و العُدَّةُ للأعداءِ : العامَّةُ مِن الاُمَّةِ ، فلْيَكُنْ صِغوُكَ لَهُم ، و مَيلُكَ مَعهُم .
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر : : بايد ميانه روى در حقّ و گستراندن عدالت و عمل به آنچه بيش از هر چيز رضايت ملّت را فراهم مىآورد، محبوبترين كارها در نزد تو باشد؛ زيرا نارضايى توده مردم رضايت خواصّ را بى اثر مىسازد و نارضايتى خواص، با رضايت توده مردم، بخشوده مىشود. و هيچ يك از افراد ملّت همچون طبقه خواصّ نيست؛ زيرا اين طبقه به هنگام آسايش بار سنگينترى بر دوش حكمران هستند و در گرفتارىها و مشكلات، كمتر به او كمك مىكنند، دادگرى را ناخوش مىدارند، خواستهها و توقّعات بيشترى دارند، اگر به آنها چيزى داده شود، كمتر قدردانى مىكنند و اگر دريغ شود ديرتر عذر مىپذيرند و در پيشامدهاى ناگوار روزگار ن اشكيباترند. ستون دين و جامعه مسلمانان و نيروى هميشه آماده در برابر دشمنان، در حقيقت همان توده ملت است. پس بايد گرايش تو به آنان باشد .
نگاه اشتباه به جامعه اسلامی
بدیهی است اساس نگاه آیت الله مصباح به جامعه اسلامی ایران اشتباه است. ایشان ملتی امتحان پس داده را با جامعه صدر اسلام مقایسه می کند و اساسا نگاه درجه دو به مردم دارند. در نظر ایشان مردم توده ای متراکم و بی دانش هستند که باید هدایت شان کرد و کفایت این هدایت را نیز فقط ایشان دارند! این رویکرد تحقیرآمیز به مردم هیچ مناسبتی با سیره پیامیر و ائمه و فلسفه سیاسی اسلام و آراء حکما و فقهای بزرگ شیعه ندارد و بیشتردر میان برخی نحله های اهل سنت رواج دارد. بنابراین بطلان مسئله ای که ایشان مفروض گرفته اند ماند تفاوت حکم میان آب مطلق با آب مضاف آنقدر عیان است که نیاز به بسط فقهی ندارد.
در عین حال این منطق آیت الله مصباح تفاوت های آشکاری با مشی امام و رهبری در مواجهه با جامعه ایران دارد. امام ملت ایران را برتر از مردم حجاز می دانست اما آیت الله مصباح چه میگوید ؟ از این روست که از یک فیلسوف اسلامی به جد مایه شگفتی است که در در میدان سیاست اینچنین وارد میدان شود. آیا شفای ابن سینا و اسفار ملاصدار که ایشان در استادی ممتاز هستند در میدان سیاست به کار نمی آید؟
دیدگاه تان را بنویسید