حجر الاسود دست خدا در زمین است/ کعبه نماد دل آدمی است که بیرونی شده

کد خبر: 274752

حجرالاسود امانت الهی در زمین است. یعنی در عالم میثاق که خدا با ما عهد بست و پیمان گرفت که «الست بربکم» و همه گفتیم بلی، خدا این عهد را به شکل امانت سپرد به فرشته ای که آن فرشته هم در طبیعت به شکل حجرالاسود ظاهر شد لذا مستحب است انسان به آن دست بکشد، وقتی که دست کشیدی مثل این است که آن پیمان را تجدید می کنی.

حجر الاسود دست خدا در زمین است/ کعبه نماد دل آدمی است که بیرونی شده

دکتر عماد افروغ: خدای مهربان را شاکرم که در ماه شعبان و رمضان توفیق انجام عمرۀ مفرده را نصیب بنده کمترینش نمود و خدای رئوف و رحیم را شاکرم که در زمانی بخشی از سفر نامه خود با عنوان شراب ناب را تقدیم عزیزان مخاطب می کنم که در ماه مبارک رمضان، ماه دعا و نیایش و تقوا قرار داریم .

***************

امروز یکشنبه 9 /4/ 92 است. نیمه های شب و به تنهایی به قصد مسجد النبی (ص) از محل اقامت خارج شدم. قرار شد بعد از نماز صبح، از جلوی درب ورودی باب السلام به اتفاق فرزندم که با محیط اینجا آشنا نیست برگردم. بعد از قرائت نماز صبح و نماز میّت که معمولاً بعد از انجام هر نماز جماعتی برگزار می شود و قرائت صفحاتی دیگر از قرآن کریم، مسجد را به سمت قرار ملاقات ترک کردم. موقع قرارهم تأکید کرده بودم که زیاد مرا چشم انتظار نگذارد. اما هرچه منتظر شدم، خبری از او نبود. پیش خود گفتم شاید تصور کرده است قرار ملاقات درب ورودی صحن مسجد است. رجوعی به درب شماره 7 که فاصله ای قابل توجه است داشتم، اما اثری از ایشان نبود. مجدداً به محل قبلی باز گشتم. تقریباً دو سه بار بین باب السلام و درب ورودی در رفت و آمد(سعی بین صفا و مروه!) بودم، اما خبری از او نبود، مدتی روی سکویی چشم انتظار نشستم، اما بی فایده بود و خبری از او نشد. در مسیر رفت و آمد بودم که زایری گیلانی بنده را شناخت و دقایقی به احوالپرسی سپری شد. مجدداً به جستجو و انتظار خود ادامه دادم، ساعت یک ربع به 6 بود و هوا کاملاً روشن شده بود. تصمیم گرفتم به محل اقامت بازگردم. به متصدی پذیرش گفتم: لطف کنید به شماره اتاق ما زنگی بزنید. زنگ که به صدا در آمد، پسرم گوشی را برداشت. به او گفتم: پس قرارمان چه شد؟ گفت: پنج دقیقه منتظر شدم شما نیامدید، برگشتم. احساس کردم یا گوش بنده دچار مشکل شده است و یا دست عامل سومی در کار است. ظاهراً پس از اینکه بنده اتاق را ترک کرده بودم مادر ایشان که بلافاصله پس از من راهی حرم شده بود به فرزندم گفته بود اگر پنج دقیقه منتظر شدید و دیگری را پیدا نکردید به محل اقامت بازگردید. چه بگویم! با لبخند گفتم: حیف که در این سفر به رغم مهیا بودن همه چیز برای نزاع و آویخته و دوخته شدن منشأ نزاع با آدمی، نزاع نباید کرد!...

بگذریم در اینجا و در شرایط حضور جمعی از باب تقیه باید مراقب خیلی چیزها باشی و در حد امکان مطابق با بقیه عمل کنی. رعایت این کار که خلاف روال معمول است مثل عبور از میدان مینی است که نقشه اش نیز نزد تو نیست و هر آن ممکن است زیر پایت منفجر شود.

**********************

بعد از ظهر توفیق یافتم به مسجد النبی (ص) بروم و بخشی از وقتم در آنجا صرف مطالعه مطالبی شد که در خصوص حج تهیه کرده بودم. این مطالب تا حدودی ذوقی هم هستند. از نظر بنده، به دلیل رمزآلود بودن این مناسک، این امر اجتناب ناپذیر و تاحدودی مطلوب هم هست. حضرت آیت الله جوادی آملی در خصوص عبادات می فرمایند که هر عبادتی سه وجه راز و حکمت و ادب دارد. ادب یا آداب آن مربوط به همان شرایط صحت و قبولی است که نسبتاً روشن است. حکمت آن مربوط به غایت اعمال عبادی است که آنهم تاحدودی روشن است، اما وجه رازآلودگی آن که با تأویل همراه است به این آسانی ها نیست و تأویلش در قیامت آشکار می شود. همین وجه است که جنبه برداشت های ذوقی را دامن می زند. امری که در مورد مراسم حج نیز صادق است. واقعاً از یک زاویه مراسم و مناسک حج چیزی جز حیرت و حیرانی بشر نیست. آدمی می ماند که این مناسک به ظاهر روشن و آسان با انسان چه می کند. اشاره کردم باید آن را چشید و به خواندنش اکتفا نکرد.

در یکی از یادداشت ها با عنوان «گفتاری در فلسفه حج و اسرار معنوی آن»، نوشته امین فتحی که در اینجا تنها به گزیده ای از آن بسنده می کنم و ارزیابی آن را به بعد موکول می کنم، آمده است: وقتی که خدا خواست در زمین خلیفه قرار دهد، فرشتگان اعتراض کردند. برای جبران این اعتراض مقرر شد که فرشتگان بر بیت المعمور(خانه آباد) که در آسمان هست طواف کنند و فرشتگان مأمور بر سجده آدمی شدند. همین آدم خودش در جنّت خطا کرد و برای جبران آن خطا[پس از هبوط] مقرر شد که بر کعبه طواف کند.

ظاهراً نویسنده محترم این مطلب را از روایتی از امام رضا (ع) الهام گرفته باشد. امام رضا (ع) می فرمایند: فرشتگانی که به خلقت آدم اعتراض داشتند، پشیمان شدند و به عرش الهی پناه بردند و استغفار کردند. خدا دوست داشت بندگان نیز این گونه پرستش کنند، در آسمان چهارم خانه ای محاذی عرش قرار داد به نام ضراح. کعبه را هم در زمین محاذی بیت المعمور قرار داد و از آدم خواست که آن را طواف کند و توبه نماید و این سنت تا قیامت جاری گشت.

نویسنده محترم هبوط انسان را با بیرونی کردن اسرار درونی انسان که طبیعت باشد، همراه می داند و آسمان ها و زمین را تجلی درون انسان می داند. آدم خطا کرد چون نتوانست آنچه در درونش بود را بشناسد و خودش را نشناخت و هبوط کرد. اینها که بیرونی شد کار ما شد توجه به بیرون، نه توجه به درون. از توجه به درون و در نتیجه از دشمن درونی غافل شدیم. از مهم ترین و آشکارترین دشمن که در نفس انسان و در وراء آن شیطان است غافل شدیم. انسان باید به درونش توجه کند و مشکلات درونی اش را پیدا کند، درونش را شناخته و پاک کند تا به حج برود، لذا آنجا امر می شود که باید خانه را پاک کنی. خداوند می فرماید با ابراهیم و اسماعیل عهد کردیم که بروند و خانه مرا پاک کنند. خانه خدا کجاست؟ کعبه. کعبه تمثیلی از آن خانه درونی است. در واقع، کعبه نماد دل آدمی است که بیرونی شده. فرمود که بروید آنجا را پاک کنید، آنجا جای خداست. دل حرم خداست. لذا گفته می شود «بیت الله». بروید آنجا را پاک کنید، برای چه پاک کنی؟ در معنای ساده اش یعنی هیچ وقت آنجا آلوده نباشد.

ابراهیم (ع) با اسماعیل کعبه را پاک کرد، سپس آلوده شد، پیامبر اکرم (ص) با امیرالمؤمنین (ع) کعبه را پاک کرد و هر چه بت بود را شکست و بر زمین ریخت. و اذ جعلنا البیت مثابهً للناس، کعبه را بازگشتگاه برای مردم قرار دادیم و «امنا»، محل امنیت و مایه امنیت. ایمان از امنیت است. کسی که هیچ اظطرابی ندارد، کسی که هیچ افسردگی و ترسی ندارد مؤمن کامل است.

مقام ابراهیم هم ، یعنی نماز ابراهیم گونه. حجر الاسود هم دست خدا در زمین است[ فرمایش پیامبر اکرم (ص) ] و به عبارت دیگر حجرالاسود امانت الهی در زمین است. یعنی در عالم میثاق که خدا با ما عهد بست و پیمان گرفت که «الست بربکم» و همه گفتیم بلی، خدا این عهد را به شکل امانت سپرد به فرشته ای که آن فرشته هم در طبیعت به شکل حجرالاسود ظاهر شد. همه عهد و پیمان ها و امانت ها پیش اوست. لذا مستحب است انسان به آن دست بکشد، وقتی که دست کشیدی مثل این است که آن پیمان را تجدید می کنی. لذا گواه روز قیامت هم خواهد شد که چه کسانی و به این سفر معنوی مشرف شده اند و چه کسانی چه مقدار به آن عهدی که بسته بودند پایبند شدند.

در ادامه و پس از تلاوت آیاتی دیگر از جزء ششم و قرائت نماز مغرب به جماعت در مسجد النبی (ص) و ادای نماز عشای فرادی، فرزندم تلفنی خبر داد که روبروی باب السلام منتظر من است. لبخندی زدم و گفتم: باز هم سعی دیگر بین صفا و مروه؟! اما این دفعه به خیر گذشت، پسرم آنجا ایستاده بود.

امروز دوشنبه 10/4/92 است...

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت