مواضع برخی مانند تکفیریها است/ مدرسهاى با یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر، متعصب چه ارزشى دارد؟
جناب آقای مصباح در بحثی که با ایشان کردم فرمودند من به عنوان اتمام حجت میگویم. گفتم برادر، اتمام حجت چیست؟! قبل از اتمام حجت، هدایت مطرح است. اگر هدایت آسیب دید چه اتمام حجّتی؟ این خطرناک است. “اتمام حجت” چیست؟!چه کسی گفته است اگر ما با بیان روشنگر ، نقطههای انحرافی را بیان کنیم کافی نیست؟ طول میکشد؟ طول بکشد. کار مفیدِ طولانی بهتر است یا کار پر خطر فوری؟ کدام یک؟
امید حسینی : در مواجهه با مرحوم دکتر شریعتی، دو روش انتقادی در میان بزرگان انقلاب و شخصیتهای حوزوی وجود داشته است. عدهای برخورد ملایم، دوستانه و خوشبینانه را میپسندیدند مانند شهید بهشتی و آیت الله خامنهای؛ و گروهی هم بنا را گذاشتند بر انتقاد و مخالفت تند با شریعتی، مثل شهید مطهری و آقای مصباح.
چیزی که در این اختلاف نظر مهم است، این است که حتی در موضوعات دینی و مذهبی هم فقط یک راه و یک شیوه و یک نظر برای پاسخ به شبهات وجود ندارد. به عنوان مثال در همین قضیه دکتر شریعتی، میبینیم که شهید مطهری یا آقای مصباح با حساسیت زیادی به شریعتی و آثار او نگاه میکردند (گاهی به دیدهی انحراف) در حالی که شهید بهشتی این دیدگاه را قبول نداشت. حال اگر ملاک ما برای قضاوت درباره شریعتی، حساسیت شهید مطهری باشد، آیا معنایش این است که شهید بهشتی، حساسیت دینی و مذهبی نداشته؟!
خود شهید بهشتی درباره این مساله میگوید: «مرحوم آقاى مطهرى، که مکرر با ایشان بر سر کارهاى دکتر بحث کرده بودیم … گاهى هم از روى تعهد دینى واقعاً ناراحت و عصبانى مىشد. گاهى هم کار ایشان با من به اینجا مىرسید که مىگفت تو آسانگیرى مىکنى؛ چرا در معیارهاى مکتبى سختگیر نیستى؟ در حالى که من در معیارهاى مکتبى بسى سختگیرم .»
پس نمیشود نگاه ملایم شهید بهشتی و آیت الله خامنهای را ناشی از عدم تعهد و عدم حساسیت مذهبی آنها دانست. به نظرم اینجا مسائل دیگری دخیلند، مثل روحیهی مدارا و انعطافپذیری، اعتدال و بلندنظری آنها. درباره جریان مقابل هم شاید حساسیت بیش از اندازه و اغراق در انحرافبینی، دلیل لحن تند انتقادی آنها باشد.
این عین عبارات رهبر انقلاب درباره شیوه برخورد شهید مطهری با شریعتی است که در آن به طور ضمنی به این نکته اشاره شده است: « نظرات مرحوم شهید مطهری درباره شریعتی - چه در آغاز آشنائیشان که تا دو سه سال از وی به نحو شگفتآوری ستایش می کرد و چه در سالهای بعد که از او به نحو شگفتآوری مذمت میفرمود - غالبا مبالغه آمیز … بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته، نشانههای بزرگنمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را درباره اظهارات شهید مطهری داشتند. »
از این عبارات معلوم میشود که آیت الله خامنهای هم شیوه و روش شهید مطهری را در برخورد با دکتر شریعتی نمیپسندیدند. البته منظور این نیست که شهید بهشتی و آیت الله خامنهای هیچ انتقادی به شریعتی نداشتند. چرا، انتقاد داشتند منتهی شیوه و روش آنها کاملا دوستانه و در جهت رفع معایب بود؛ و نیز استفاده درست از ظرفیت و امتیازات شریعتی برای جذب جوانان. به همین دلیل، منتقد شیوههای شهید مطهری و آیت الله مصباح بودند و آنها را هم نقد میکردند (و گاه حتی شیوه آنها را انحرافی میخواندند!)
به هرحال من فکر میکنم که شیوه شهید بهشتی و آیت الله خامنهای در مواجهه با دکتر شریعتی میتواند در مسائل و موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی، برای ما آموزنده باشد. آنجا که عدهای معتقد بودند یک انحراف دینی در حالی شکلگیری است، بنای شهید بهشتی بر اعتدال و تعامل سازنده بود. آنهم در حوزه اندیشه و موضوعات مذهبی. حال در نظر بگیرید که در حوزه سیاست، ما چه اندازه به اعتدال و انعطاف و تعامل بیشتر احتیاج داریم؟
اشاره به شیوه مدبرانه شهید بهشتی و آیت الله خامنهای در مواجهه با افراد مختلف، به این خاطر است که امروز به شدت به این سیره و روش محتاجیم. مخصوصا در تربیت صحیح سیاسی، در نقد منصفانه و درست آدمها، در انگ نزدن به آنها، در منحرف نخواندنشان، در برچسب نزدن، در سیاه و سفید ندیدن، در افراط و تفریط نکردن، در مطلق ندیدن و…
*****
عباراتی از شهید بهشتی درباره شریعتی و نیز در نقد آراء آیت الله مصباح
دکتر شریعتى از استعدادها و قریحه هاى سرشار، پرارزش و پرخروش زمان ماست. اجازه دهید نگویم بود چون او زنده است . همه این فعل ها را متناسب با زنده بودن او، با زمان حال بیان خواهیم کرد. شریعتى خود را ساخته و پرداخته رنج مىدانست.
پیرامون دکتر و کار او و افکار او و کتابهاى او و سخنرانىهاى او و حسینیه ارشاد جنجالى بود. خوب، این جنجال بر سر ما هم مىریخت. مدام از ما مى پرسیدند درباره دکتر چه نظرى دارى؟ درباره کتابهاى او چه مى گویى؟ درباره طرز تفکرش چه مىگویى؟ من هم معمولاً با صراحت بیان مىکردم که دکتر یک قریحه سرشار سازنده و آموزنده است؛ خطا، اشتباه و لغزش در کار او هست و نمىتواند نباشد. اما هیچ کس حق ندارد به خاطر این اشتباهها و لغزشها، ارزشهاى عالى و سازنده او را نادیده بگیرد، چه رسد به اینکه به او حمله کند. مکرر گفته بودم آن چیز که قطعاً از اسلام منحرف است روشى است که این آقایان در برخورد با دکتر در پیش گرفتهاند. این قطعاً ضد اسلام است. این قطعاً با آن چیزى که قرآن به ما یاد مىدهد که «فبشر عبادی الذین یستَمِعون القول فیتّبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب» ناسازگار است.
ما به خاطر این جریان حتى با بعضى از دوستان پر دانش قدیمى خود نیز به هم زدیم. یکى از دوستان واقعاً اهل مطالعه من (آیت الله مصباح) که او نیز کمالاتى دارد و من بخاطر کمالات و مطالعه فراوانش همواره او را دوست مىداشتهام، بر سر این موضع گیرى که نسبت به دکتر داشتم اوقاتش با بنده تلخ شد و حتى درس خود را در مؤسسهاى که تدریس مىکرد (مدرس ارزنده اى است) ترک کرد و دیگر نیامد و قهر کرد. گفت من دیگر به اینجا نمىآیم و آرام آرام رابطهاش را نیز با من کم کرد!
تقدیر و ستایش من از دکتر به خاطر این است که او را جستجوگرى یافتم که اگر با زبان روشن و منطق بىغرضانه با او صحبت مىکردى آماده آن بود که در نظراتش، در ساختههاى پیشینش، تجدیدنظر کند و این خود یک بعد زیبا و متعالى در هر انسانى است؛ زیرا حق و حق پرستى هم از نکتههاى بارز اسلام است. چرا جامعه ما، به جاى استفاده مثبت از چهرهها و سرمایه هایش، سراغ انگ زدنهایى مىرود که به این استفاده مثبت ضرر مىزند؟ این شیوه، شیوهاى که من از اسلام آموختهام نیست و آن را نمىپسندم. من معتقدم از دکتر و بسیارى سرمایههاى علمى دیگر مىتوان استفاده مثبتِ سازنده کرد و این نکتههاى ابهام را مانع استفاده سازنده قرار نداد .
موضع من در برابر دکتر شریعتى و کارهاى او موضع بهره بردارى صحیح است؛ نه لگدکوب کردن، نه لجن مال کردن و نه ستایش کردن و بالا بردن؛ بلکه حسن استفاده از سرمایهاى در خدمت هدفى، با روشنگرىِ بدون کمترین محافظهکارى براى تمام نقطههاى ضعف او که من در این زمینه تاکنون محافظهکارى نکردهام و آن را روا نمىدارم. هر نقطه ضعفى در هر نوشتهاى از دکتر مطرح شده و دوستان نشان دادهاند، در جایى که سخن خوبى بوده گفتهام خوب است و در جایى که حرف بدى بوده گفتهام خطاست، غلط است، خام است و مکرر گفتهام و به خود ایشان هم گفتم که دکتر اصولاً روشت خطاست؛ روشت نقص دارد؛ روشت را کامل کن. ولى موضعم این موضع است که باید از مجموعه کار او بهرهبردارى کرد؛ چون انصافاً در نوشتههاى دکتر تنبهات جالب، زیبا، خوب و مؤثر فراوان است در کنار خطاهاى بسیار و هیچ ضرورت و دلیلى در یک موضع گیرى حاد به جاى یک موضع گیرى نقاد نمىبینم. من با صراحت به جناب آقاى مصباح اعلام کردم، جناب آقاى مصباح! اجمالاً به شما بگویم، من در برابر دکتر شریعتى نقد سالم خواهم داشت چنانکه داشتهام و بعد از این هم خواهم داشت.
من مکرر به جانب آقاى مصباح هم گفتهام. گفتهام برادر عزیز، چرا این بحثهایى که احتیاج به رسیدگى بیشتر دارد باید این طور مطرح شود؟ شما اگر محبت و عنایت کنید، بگویید مبادا کسى از این نوشته این معنى غلط را بفهمد، خیلى راحت از شما قبول مىکنند؛ جنجالى هم به وجود نمىآید؛ هدایت هم کردهاید؛ کارتان را هم انجام دادهاید. بگویید آقا، در این نوشته این عبارت هست؛ ممکن است - (یا نه اصلا « واقع است» نه «ممکن است») - عدهاى از این نوشته این برداشت غلط را کردهاند که بشر امروز به آوردههاى وحى نیازى ندارد؛ و این برداشت غلط است. خوب، این طور بگویید؛ مگر اشکالى پیدا مىکند؟ آیا چنین تعبیرى نمىتواند مردم را هدایت کند؟ نمىتواند مردم را از اشتباه در بیاورد؟ آیا این گونه مسئله را بیان کردن، کمتر تعصبات را تحریک نمىکند؟
بحث من در اینجا بحث جناب آقاى مصباح نیست. بحث من در اینجا با شما طلاب مدرسه است. به ایشان هم در این دیدار ده پانزده روز قبل عرض کردم. گفتم آقا، بحث، بحث روش تربیتى مدرسه است. چون ما با ایشان دوستی هستیم که با هم صریح حرف مىزنیم؛ همین حالا هم همین طور است. همین حالا هم که دارم حرف مى زنم، حرفى است که دوست با دوست مىزند. مىگویم شما طلاب مدرسه نمىتوانید با این اسلوب بار بیایید، وگرنه لااقل بنده نمىتوانم در چنین مدرسهاى ذرهاى در کارها سهیم باشم. مدرسهاى که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر بىجا، متعصب تربیت کند که نتوانند با همه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشى دارد؟ در این صورت چه خدمتى به اسلام و به حق کردهاند؟ به چه انگیزهاى؟
موضعگیرى جنجالى و جنجال آفرین و تحریکات دار، که با شدت و حدت همراه است، به نظر من با توجه به مجموع جوانب مختلف مربوط به این بحث و این شخص و این عصر، نتیجه عکس دارد. این نوع موضع گیرىها بسیارى از افراد را به یاد چماقهاى تکفیرى مىاندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطى خواندهاند و موجب مىشود که زمینههاى مثبت و ارزنده هدایت نسل جوان که امروز در دسترس دوستان علاقهمند قرار گرفته تباه شود و به زمینههاى ضد تبدیل شود ، و باز به تدریج - (فکر نکنید که این کار کارى است که در ظرف یک روز یا دو روز مى شود)- شریعتی با تبلیغات مسموم دیگرى که نهضتهاى مادى الحادى و قدرتهاى خودکامه سوءاستفاده کننده از همه چیز (از جمله مذهب ) دارند، بار دیگر میان همه مردم جوان درس خواندهی مطالعهکن و اهل علم، همان جدایى شوم که بنده در شهر قم ناظر آن بودم (ناظر یعنى دیگر خبر نیست که کسى بخواهد براى من نقل کند) به وجود مىآید.
جناب آقای مصباح در بحثی که با ایشان کردم فرمودند من به عنوان اتمام حجت میگویم. گفتم برادر، اتمام حجت چیست؟! قبل از اتمام حجت، هدایت مطرح است. اگر هدایت آسیب دید چه اتمام حجّتی؟ من به عنوان یک فرد کارشناس این فن میگویم. اگر قرار است در روحانیت کسی به عنوان صاحب نظر در مسائل مربوط به نسل جوانِ درس خوانده در ارتباط با مذهب نام برده شود، لااقل من که یکی از آنها هستم. عمرم را در این راه گذراندم. من به عنوان کارشناس صاحبنظر این فن می گویم این خطرناک است. "اتمام حجت" چیست؟! میگویم این، تمام رشته های این سی- چهل سال را پنبه میکند. اتمام حجّت یعنی چه؟ چه کسی گفته است اگر ما با بیان روشنگر ، نقطههای انحرافی را بیان کنیم کافی نیست؟ طول میکشد؟ طول بکشد. کار مفیدِ طولانی بهتر است یا کار پر خطر فوری؟ کدام یک؟
*****
همه عبارات بالا از کتاب «شریعتی؛ جستجوگری در مسیر شدن» آورده شده که حاوی سخنرانیها و مصاحبههای شهید بهشتی درباره دکتر شریعتی است. بخشهایی از این کتاب هم پاسخهای شهید بهشتی به انتقادهای آیت الله مصباح است از شریعتی. پیشنهاد میکنم حتما آن را بخوانید. چون هم شیوه درست نقد منصفانه را به ما آموزش میدهد و هم حاوی مطالب ارزشمندی درباره اختلاف نظر شخصیت های انقلاب است. لینک دانلود
دیدگاه تان را بنویسید