مهر: انسان مي تواند صفات خداوند متعال را به قدر توان خويش بشناسد. صفات خدا از جهات مختلفي به انواع و اقسامي تقسيم مي شوند. از تقسيمات صفات الهي، تقسيم به ثبوتي و سلبي است. صفات ثبوتي، آن دسته از صفات اند كه كمالي از كمالات خدا را بيان مي كنند و جنبه ثبوتي و وجودي دارند و نبود آنها به گونه اي نقص محسوب مي گردد، مانند علم، قدرت و حيات. اين نوع صفات، با واقعيت ثبوتي و كمالي خود مايه جمال و زيبايي موصوف اند و هر گونه نقص و كاستي را از او نفي مي كنند. به اين لحاظ ،اين صفات را" صفات جماليه" نيز مي گويند. صفات سلبي آن دسته از صفات اند كه نقص و كاستي مانند جهل را از خدا نفي مي كنند. از آنجا كه نقص نوعي سلب كمال است. بنابراين سلب سلب كمال خود به نوعي به اثبات و كمال بر مي گردد، مثلا جهل به معناي سلب علم است و سلب آن اثبات علم است. هدف صفات سلبي، اين است كه نسبت نقص و كاستي را از خدا سلب كنند كه در نهايت آنچه مي ماند، كمالات است. چون انسانها با نقص و محدوديت بيشتر آشنا هستند، صفات سلبيه برايشان مفهوم تر و روشن تر از صفات كماليه است و آنها را بيشتر به تعالي خدا راه مي نمايد. برخي متكلمان، صفات ثبوتي و كمالي خدا را
هشت صفت دانسته اند كه عبارتند از عالم، قادر، حي، سميع، بصير، مريد، متكلم و غني. دليل،آنان اين آيه قرآني است كه مي فرمايد؛ و فرشتگان در اطراف آسمان اند و عرش پروردگارت را آن روز، هشت فرشته بر سر خود بر مي دارند. همچنين آيات سلبيه الهي را هفت صفت دانسته اند، اینکه جسم نيست، جوهر نيست، عرض نيست، مرئي نيست، در مكان نيست، حال در چيزي نيست و حد ندارد. البته صفات كمالي خدا را نمي توان به شماري خاص محدود كرد، زيرا او هر كمالي را داراست. صفات سلبي نيز شمار خاصي ندارد، بلكه هرگونه نقصي و كاستي را بايد از خدا سلب كرد و اگر متكلمان از برخي صفات ثبوتي و سلبي بيشتر ياد مي كنند، از قبيل بيان مصداق و نمونه است. صفات ثبوتي خدا را مي توان به صفات ذاتي و فعلي نيز تقسيم كرد. صفات ذاتی را بدان رو "ذاتي"ناميده اند كه همواره با ذات الهي اند و در انتزاع آنها نيازبه تصور موجودات ديگر نيست و ذات همواره متصف به آنها است، مانند علم، قدرت و حيات. صفات فعلي خدا آن دسته از صفات اند كه از ارتباط ذات الهي با مخلوقات انتزاع مي شوند، مانند صفت خالقيت كه از وابستگي وجودي مخلوقات به ذات الهي انتزاع مي گردند، يعني آن گاه خدا به صفت خالقيت
متصف مي شود كه او و مخلوقات و رابطه وجودي ميان آنها را در نظر بگيريم. در اين صورت است كه صفت خالقيت انتزاع مي شود و مي گوييم خدا خالق موجودات است. همچنين است صفت رازقيت كه چون خدا و مخلوقات را در نظر بگيريم و نشان دهيم كه خدا امكان حيات آنها را فراهم مي سازد، اين صفت انتزاع مي يابد. به عبارت ديگر، تا از خدا، فعلي به نام خلقت و رزق صادرنشود، او را خالق و رازق بالفعل نمي توان خواند، هر چند بر خلقت و رزق، قدرت ذاتي دارد. بدين سان، اگر خدا را بدون مخلوقات در نظر بگيريم، متصف به خالق و رازق بودن نمي شود، ولي در مقابل براي انتزاع صفات ذاتي نيازي به فرض مخلوقات و موجودي غير از خداوند نيست. صفات نفسي، آن دسته از صفات اند كه ذات الهي بدون لحاظ نسبت و اضافه به غير ذات، به آنها متصف مي شود،مانند حيات الهي كه نيازمند نسبتي خارج از ذات نيست، ولي صفت اضافي به لحاظ مفهومي،مشتمل بر نوعي اضافه به غير است، مانند علم و قدرت كه مشتمل بر اضافه و نسبت به شي ديگر يعني"معلوم"و "مقدور" است. يعني علم به چيزي و قدرت بر چيزي تعلق مي گيرد و به طور مطلق به كار نمي رود.
دیدگاه تان را بنویسید