آی پرس:حلقه انحرافی طی سه سال گذشته به یکی از چالشیترین موضوعات سیاسی در کشور بدل شده است. از همان سه سال قبل و با طرح مساله «مدل پوتین - مدودوف» در افکار عمومی جامعه، روشن بود که جریان مزبور با نفوذ گستردهای که در دولت کسب کرده بود، تمام امکانات خود را برای انتخابات ریاستجمهوری 92 جزم کرده است.
جریانهای سیاسی برای کسب مقبولیت در عرصه انتخابات نیازمند «سرمایه اجتماعی» هستند. این سرمایه یا به شکل هویتی وجود دارد یا باید با تبلیغ «برساخته» شود. انتخابات دوره قبل مجلس شورای اسلامی نشان داد که جریان موسوم به انحرافی دارای سرمایه اجتماعی چندان قابل اعتمادی نیست و از این رو نمیتواند رایی را که مردم در انتخابات 84 و 88 به محمود احمدینژاد دادند، به حساب خود گذارد.
این حلقه که میخواهد در انتخابات پیروز شود، چارهای ندارد جز «هویتسازی»! ارکان این هویتسازی از بیخ و بن کاذب را در یک نگاه کلان میتوان بدین شرح خلاصه کرد:
1- پرداخت یارانه مستقیم که در بین طیفهای ضعیف اقتصادی که سطح توانایی اقتصادی آنها زیر متوسط است، نوعی وابستگی ایجاد کرده و ضمنا طبقه متوسط کشور را که عموما دل خوشی از جریان انحرافی ندارند، تضعیف میکند. این طبقه متوسط شامل دو دسته عمده است، اول، قشر معمول مذهبی که عمدتا در انتخابات ریاستجمهوری قبل به احمدی نژاد رای دادهاند اما جریان انحرافی را تایید نمیکنند و دوم، گروهی از جامعه که از ابتدا به احمدینژاد رای ندادهاند و عموما در شهرهای بزرگ بهسر میبرند؛
2- گرتهبرداری از نوعی گفتمان ملایم غربگرایانه که میتوان آن را تقلیدی ناشیانه از جریان اصلاحات دانست، هرچند که ادبیات غربگرایانه اصلاحات تندتر از ادبیات تقلیدی جریان انحرافی است. طیف تندروی اصلاحطلبان در این ادبیات بهمراتب چیرهدستتر از جریان انحرافی است چرا که اصلاحطلبان دستکم مسلح به چهرههای آکادمیکی هستند که ادبیات غربگرایانه را میشناسند در حالی که جریان انحرافی تنها برخی کلمات نظیر «آزادی انسان»، «بیداری انسان» و «حقوق انسان» را طوطیوار تکرار میکند، بدون اینکه سواد لازم برای درک این کلمات را داشته باشد؛
3- ابداع شعارهای جدید که شاخصترین آنها «بهار میآید» و « زنده باد بهار» است. تلاش برای گره زدن این مفاهیم با مقدسات مذهبی مردم هم در سطحی گسترده ادامه دارد. هرچند این تلاش اصیل نیست و نمیتواند در درازمدت ادامه یابد اما برای سه ماه مانده به انتخابات، میتواند موثر باشد؛
4- بسیج سایبری افراد طرفدار جریان منحرف در شبکههای اجتماعی و وبلاگها آخرین تیر ترکش منحرفین برای هویتسازی کاذب است. بهخصوص در شبکههای فیسبوک و گوگل پلاس، صفحات متعددی به حمایت از کاندیداتوری سرکرده جریان انحرافی اختصاص یافته است و تعداد وبلاگهای حامی این جریان نیز رو به افزایش بهنظر میرسد. اینها حتی در فیسبوک برای خود نظرسنجی انتخاباتی هم برگزار کردهاند که البته حتی در آن هم حایز اکثریت مطلق نشدهاند!
به نظر میرسد که مدیریت این تحرکات سایبری از سامانهای متشکل برخوردار باشد یا حداقل می توان گفت که احتمال آن بعید نیست. در فیسبوک، نظرات کاربرانی که در صفحات جریان انحرافی از این جریان انتقاد می کنند، از سوی مدیریت این صفحات مدعی آزادی بیان و انسانگرایی در مدتزمانی نسبتا کوتاه حذف میشود.
بهنظر میرسد جریان انحرافی برای هویتسازی تلاش دارد ازمسیر گفتمانسازی عبور کند یعنی منظومهای از معانی مشترک بهوجود آورده و آن را در سطح جامعه تثبیت کند. این مسیری پرسنگلاخ است و بعید است این جریان بتواند برای خود گفتمانی پاینده ایجاد کرده و از طریق آن به سرمایه اجتماعی دست پیدا کند؛ چرا که:
اولا، تدابیر اقتصادی پیشتر مذکور، جنبه موقتی دارند و با ضرباتی که بهشاکله اقتصاد کشور میزنند، در بلندمدت حتی منجر به نارضایتی عمومی از این جریان خواهند شد؛
ثانیا، ادبیات بهکار گرفته شده از سوی این جریان فاقد پیشزمینههای علمی لازم است. چه از منظر آکادمیک و چه از منظر مذهبی،جریان انحرافی کمسوادتر از آن است که بتواند برای خود آبرویی دست و پا کند؛
ثالثا، سرمایه اجتماعی در کف اجتماع شکل میگیرد نه در فضای سایبری. تجربه ثابت کرده است که فضای سایبری افکار عمومی جامعه ایران را نمایندگی نمیکند؛
رابعا، جریان انحرافی دارای رقبایی است که در جامعه ایران دارای سرمایه اجتماعی مسبوق به سابقه طولانی هستند. آن جریانها که ریشه دارند، فضا را بهراحتی برای منحرفین خالی نمیکنند.
هویتهای کاذب اجتماعی و سیاسی زیادی در صد ساله اخیر در ایران شکل گرفتهاند و سپس منحل شدهاند. مدرنیته رضاخانی، ایرانگرایی کسروی، اسلام التقاطی مارکسیستی و ... همه از این جملهاند. جا دارد جاعلان منحرف هویت، پیش از جریانسازیهای بیریشه، تاریخ را مطالعه کنند.
دیدگاه تان را بنویسید