نگاهي به انديشه هاي دمارتيني

کد خبر: 245556
رسول حسن زاده : تكاپوي انسان ها جهت رسيدن به سعادتمندي وخلق بهترين زندگي باعث مي شود كه آدمي در پي كسب مهارت هايي جهت بهبود روابط اجنماعي ، رسيدن به موفقيت هاي مالي ، تحصيلي و شغلي ، تقويت روحي و نشاط خود برآيد.

جامعه غربي به بهانه فراهم آوردن زمينه هاي سعادتمندي و تحقق آرزوهاي دست نيافتني بشر ، دين را از عرصه زندگي كنار گذاشت .ولي ناكامي هاي مكاتب مادي در به سعادت رساندن بشر علاوه بر اينكه بهشت موعود در زمين را براي انسان فراهم نساخت بلكه انساني خمود و به دور از هويت خويش که متحيرانه در پي معناي زندگي می دودرا پديد آورد.ولي با اين حال هوس قدرت و تداوم سلطه در جهان غرب باعث شدخلأ دين را با معنويت هاي ساختگي كه از جنس مادي بود جبران كنند و فرهنگ مضمحل شده و شكست خورده خود را احياء و بازسازي نمايند و براي كل جهانيان الگوسازي كنند.ترجمه و چاپ انبوه كتاب هايي با موضوع موفقيت ، راه هاي ثروتمند شدن ، شادكامي و...در دهه هاي اخير بارویکرد به مسائل معنوی نوشته شده، نشان از اين امر دارد.توزيع گسترده اين آثار در كشورهاي مختلف به خصوص در كشور عزيزمان علاوه بر اينكه توازن توزيع فرهنگي كشور را به هم زده است از يك جريان گسترده و طراحي شده حكايت می کند. كه تغيير نگرشمردم به ارزش هاي فرهنگي خود و در نتيجه تغيير باورها رادر پي خواهد داشت. اين ادعا زماني ثابت مي شود كه نام نويسنده هاي اين آثار رادر صدر ليست رهبران جنبش هاي معنوي جهان مي بينيم [1]

پشتيباني عظيم رسانه اي و هياهوي تبليغاتي باعث شده كه فرصت درنگ و تأمل در محتواي اين آثار را از هر فرد خردمندي بگيرد و آدمي در يك فضاي هيجاني خود را در مقام مخاطبي مي بيند كه حتي طرز فكر كردن و آرزوهايش القائاتي است كه در يك فضاي انگيزشي ايجاد مي شود.با نيم نگاهي به محتواياين كتابها متوجه خواهيم شد كه اكثر آموزه ها،فرضيه هايي هستند كه در بيشتر آكادمي هاي معتبر دنيا مورد چالش جدي هستند.اثبات امور متافيزيكي و مباحث روانشناختي از طريق فيزيك كوانتوم ، ارائه نظريات الهياتي بر اساس ادعاهاي اشراق و تجربه عرفاني و همچنين معرفي خود به عنوان الگوي نجات يافته از سخت ترين بحران ها به سبب خودشيفتگي، هرگونه فرصت داوري و نقد علمي را از سوي مخاطبان و حتی گاهی نخبگان جامعه مي گيرد.

ارتباطات سازماني و شبكه اي نويسندگان اين آثار و پشتيباني سازمان هاي سياسي ازيك سو و هماهنگي آموزه ها كه در راستاي اهداف جنبشهاي نوپديد معنويالقا مي شود از سوي ديگر ، هويت فرقه اي اين جريان را روشن مي كند كساني با شعار نجات بشر از بحران ها و ‍ژستي منجي گرايانه مأموريت خويش را در جهت تبليغ جنبش هاي نوپديد معنوي به خوبي ايفاء مي كنند.

همزمان با ترجمه و نشر آثار اين نويسندگان در كشور مؤسساتي با دعوت از آنها و برگزاري سمينارهايي خواسته یا ناخواسته زمينه توفيق اين جريان خطرناك را فراهم مي سازند . پس از دعوت ازبرايان تريسي علي رغم تذكرهاي پژوهشگران و اساتيد مؤسسه بهداشت معنوي به مؤسسه همايش فرازان نسبت به ايرادهاي اساسي آموزه ها بار ديگر شاهد دعوت شخصيت ديگري به نام جان دمارتيني هستيم

دمارتينيبه دليل حضورش در فيلم راز توانسته اسم و رسمي براي خود كسب كندو به عنوان استادي كه محور سخنانش درباره موفقيت و كاميابي است و همچنينبه عنوان يكي از شخصيت هاي موفق در جهان شناخته شود كه نمود موفقيتش در موفقيت هاي مالي مي باشد. و با يك تبليغ عجيب ادعا شده كه صاحب 72 كشتي مي باشد جداي از صحت و دروغ اين ادعاها، باید توجه داشت که معرفي الگوهاي موفق و الگو سازي اين افراد در كشور اسلامي نياز به بررسی سازگاری یا ناسازگاری آنهابا فرهنگ و ارزش ها و سبك زندگي ما دارد.

دمارتینی كه خود را مروج ايده هاي نويني در مباحث موفقيت مي داندمنشأ انديشه هاي خود را در گام اول يك تجربه معنوي دروني بيان مي كند كه در پي آن آشنايي با يك استاد معنوي به نام سي پل برگ است كه درباره وي مي گويد : «پل سی برگ آموزگار الهام بخش و استثنایی بود . او به من کمک کرد تا نگاهم را به زندگی عوض کنم و بذر این آرزو را در قلب من کاشت که خودم هم یک معلم با نفوذ شوم . در رؤیاهایم می دیدم که فیلسوفی هستم که آرامش را برای دیگران به ارمغان می آورم و به همه کشورهای جهان سر می زنم تا نتیجه ی تحقیقاتم را در اختیار کسانی قرار دهم که مشتاق اند زندگی پربارتری داشته باشند.» (قلب عشق.ص76)

آشنايي با فيريك كوانتوم و اثبات گزاره هاي اخلاقي و الهياتي بر اساس اين علم يكي ديگر از ريشه هاي فكري ايشان مي باشددمارتینی با بیان اینکه نخستین کتابهایی که مطاله کرده پیرامون متافیزیک بوده ادعا می کند که از طریق فیزیک کوانتوم با رمزگشائی هستی به بصیرت رسیده است.با درنگي در كتاب ها و آموزه هاي آقاي دماريتيني كه تعدادي از اين آثار نيز به فارسي ترجمه شده است نه تنها با ارزش هاي ديني و اخلاقي در تقابل جدي است بنيادي ترين باورهاي ديني نيز به بهانه موفقيت هاي مالي و اجتماعي زير سؤال مي رود.

دمارتینی در کتاب قلب عشقدر ظاهر محور بحث را در مورد یک پدیده اجتماعی قرار داده و در مورد بهبود روابط عاطفي بحث مي كند .ولی اين مباحث روانشناختي كه مبتلابه اكثر افراد جامعه است بهانه اي شده تا دمارتيني همسو با جنبش هاي نوپديد معنوي در گام اول الهيات توحيدي و ارزشهاي اخلاقي را زير سؤال ببرد و درنتيجه الهيات الحادي را به عنوان عوامل موفقيت القا كند. تطبيق وي‍ژگي هاي روانشناختي انسان با قوانين فيزيك و اثبات گزاره های اخلاقی و حتی نظریات الهیاتی از پدیده های مادی و طبیعی یکی از بارزترین خطاهای دمارتینی می باشد، که او را به باورهای مادی و الاهیاتی مادی گرایانه و الحادی می رساند. به همين جهت وي صراحتا بيان مي كند كه علوم فیزیک و الهیات یکی هستند (دمارتيني ، قلب عشق ص 87)

دمارتینی با برداشت نابجايي از تضاد در پديده هاي فیزیکياز تضاد فیزیک کوانتوم، تضاد عاطفي را اثبات مي كند و از تضاد عاطفي تضاد اخلاقي را نتيجه مي گيرد و در نهايت تضاد الهياتي را مطرح مي كند.و با نگاهی کل نگر همه تضادها را با عنوان تناسب معرفی می کند.

وي در ايده تضاد عاطفي بيش از آنكه دنبال اصلاح و حل روابط عاطفي باشد سعي مي كند ارزش هاي پديد آمده در روابط اجتماعي را زيرسؤل ببرد و درنتيجه انساني بي مسئوليت نسبت به اطرافيانش شكل مي گيرد « اگر ذرات باردار با بار مخالف با یکدیگر برخورد کنند، نور ساطع می شود وقتی عمیق تر به این مطلب فکر کردم با خودم گفتم پس اگر دو احساس عاطفی متضاد و مکمل کنار هم قرار بگیرند حتما به روشنگری می انجامد.»(دمارتيني ، قلب عشق ص 87)

يكي از نكات قابل توجه در كتاب قلب عشق كه محوري ترين بحث آن بر عوامل بهبود روابط عاطفي با شريك عاطفي است بهروشن ترين مصداق آن يعني ازدواج اشاره اي نكرده و بنياد خانواده امر بي مفهومي در نزد وي است چنانچه در خاطرات خويش هيچ ابائي نسبت به حفظ حريم خانوادگي خود ندارد و به راحتي اجازه مي دهد همسرش با مرد ديگري ارتباط داشته باشد. (قلب عشق.ص8-10)او حتي فرزندان كه موهبت هاي الهي براي يك خانواده است را ناديده مي گيرد و به عنوان خرافه اي ازپيشينيان مي پندارد كه بايد از افكار ما زدوده شود به همين جهت سعي دارد فرزندان را وصله ناجوري در تعادل اجتماعي بيان كند« بچه ها نمود احساسات سرخورده و جنبه های ناشناخته شخصیتی والدین خود هستند مثلا اگر پدر یا مادری همیشه خشم خود را فروکش می کند فرزندش با ابراز خشونت واکنش نشان می دهند که هر چه فرهنگ جامعه غنی تر باشد رشد جامعه کندتر است این یک قاعده ی کلی است که یک جامعه هر قدر از نظر شرایط اقتصادی و اجتماعی محدودتر باشد آمار تولید مثل در آن بالاتر است به همان میزان که سطح آگاهی مردم افزایش پیدا می کند فهم این قضیه ساده تر می شود که در جستجوی هرچه باشیم آن را در وجود خودمان می یابیم و لازم نیست که فرزندی به دنیا بیاید تا خلأ احساسی ما را پر کند اگر تعداد فرزندان کمتر باشد امکانات مالی خانواده افزایش پیدا می کند از آنجا که سطح زندگی خانواده های تحصیلکرده بالاتر است دغده فکری اعضای آن به جای بقای نسل رشد توانایی های فردی است.» (قلب عشق.ص17)

جاي بس تأسف است كه در سالي كه سبك زندگي اسلامي از جانب مقام معظم رهبري مورد تأكيد قرار گرفته است مروجين سبك زندگي غربي كه هيچ گونه ارزشي به نهاد خانواده قائل نيستند به راحتي دعوت مي شوند تا الگوهاي پوسيده خود را براي فرهنگ غني اسلامي بومي ما عرضه كنند

نهايت معرفت شناسي دمارتيني بينش مادي اوست به پديده هاي فيزيكي ، وي انسان بي خاصيتي را تصويرسازي مي كند كه هيچ واكنشي در مقابل بدي ها نمي تواند انجام دهد و بايد منتظر جبران اين بدي ها از جانب شخص ديگري باشد كه دمارتيني نام اين قانون راقانون تعادل مي گذارد« اگر کسی به شما بدی می کند در جای دیگر کسی به شما خوبی خواهد کرد»دمارتيني بيان مي كند كه چون قوانین جهانی حاکم بر روابط انسان ها است مثل قانون پایستگی تبدیل انرژی به ماده و بالعکس نقصان و کاستی در روابط عاطفی وجود ندارد . روابط میان انسان ها دائما در حال تغییرند پس نمی توان راه حل مشخصی برای حل تک تک مشکلات ارائه کرد» . عجز جامعه غربي نسبت به حل مشكلات پدیده تازه ای نيست ولي با اين سخنان صريح دمارتيني ، تبليغات مبالغه آميز نسبت به تحول در سمينارهاي وينشانۀ چیست؟

پس از بيان تضاد عاطفي دمارتيني سعي مي كند تضاد اخلاقي را به عنون يك پديده روانشناختي مطرح كند كه كمال هركسي در گرو قبول عيب هايش مي باشد، البته به پذیرشی که مقدمه تغییر و حذف آن عیوب است بلکه پذیرشی که مقدمه همزیستی و کنار آمدن با آن عیب هاست. دمارتيني در اين مورد مي گويد:«سفيدي در خود سياهي هم دارد در قانون تضاد نمی توان گفت فردی خوب یا بد است اگر قلب خود را به روی درک همه جانبه مسائل بگشائید کمال هستی در شما متجلی خواهد شد (همان ص 144)دمارتيني براي نهادينه كردن اين باور تمرين هايي را جهت تلقين و عبارت پردازي بيان مي كند«عیب هایی در خود میبینیم که آن ها هم جزئی از کمال من هستند.» (همان ص 35)

دمارتيني ريشه اين سخن را در انديشه هاي يونگ با عنوان سايه مطرح مي كنددر اين ديدگاه تلاش آدمي جهت كسب فضائل و زدودن رذائل امر بيهوده ايست چون كمال تعريف ديگري پيدا مي كند كمال يعني پذيرش بدي به همراه خوبي.دمارتيني با القائات عبارات تأكيدي سعي دارد نور فطرت كمال خواه انسان را كم سو كند و انسان رهرو مسير الهي را به انسان خمود زمينگير دنيا تبديل كند.«هیچ کاستی و نقصانی در من نیست من به خودی خود کاملم جوهره همه انسان ها کاملند فقط در ظاهر با یکدیگر متفاوتیم تنها چیزی که مرا از بقیه متمایز می کند ارزش هایی است که برای خود قائلم هیچ چیز این جهان خوب یا بد مطلق نیست این مائیم که بر اساس سیستم ارزشی خود همه چیز را از حالت خنثی در می آوریم خوبی و بدی زائیده ی تصویر ذهنی ماست » (همان ص21)

دمارتيني به صراحت ارزش فکریرا تعبير به گوش دادن به ندای قلبی - تماشای من درون - احساسات رضایت در مورد تمایلات نفسانی معنا مي كند (همان ص 55)

نسبي گرايي و انكار ارزش هاي ثابت يكي از روشن ترين انحرافات دمارتيني است. او ملاك ارزش را در تمايلات فردي مي داند اين سخن در تقابل جدي با نظام اخلاقي و ميراث توحيدي انبياء در جهت نهادينه كردن ارزش ها و هدايت مردم خواهد بود در اينصورتمرز بين انسانيت با حيوانيت نيز از بين خواهد رفت.گرايش لذت گرايانه و اومانيستي دمارتيني در تقابل مستقيم با ارزش هاي انسانی مي باشد تا حدي كه براي اثبات تمايلات نفساني به مقابله با وجدان اخلاقی و تعالیم ادیان مي رود.

«اگر چه در بعضی ادیان اعمالی که رنگ و بوی از خودگذشتگی دارند با ارزش تلقی می شوند ولی باید از آنها دوری کرد چون در نهایت تلاشی که هیچ نفعی برای خود شخص در بر ندارد بی نتیجه می ماند به عبارت دیگر هر وقت دست به کاری بزنیم که تمایلی به انجام دادن آن نداریم و بدانیم سودی عایدمان نمی شود دچار احساس نفرت می شویم.» (همان ص 11)

دمارتيني نه تنها آموزه هاي اخلاقي اديان را زير سؤال مي برد بلكه دين را عامل بازدارندگي پيشرفت انسان مطرح مي كند. وي با برشمردن عوامل ايجاد ترس در انسان به عنوان بازدارنده اي كه نمي گذارد افراد مطابق ميلشان زندگي كنند اولين ترس راترس از بی کفایتی در یک نظام اعتقادی مطرح مي كند ( نمی خواهم گناهکار باشم و به جهنم بروم ) تأثیر باورهای اعتقادی برای همیشه در ذهن کسانی که با افکار مذهبی تربیت شده اند باقی می ماند بنابراین گاهی افراد جرئت نمی کنند که به آنچه از نظر شخصی برایشان ارزشمند است ولی در نظام اعتقادی مقبول نیست بها دهند و اين همان ترس از عدم كفايت است ..مهم اين است كه بدانيم احساس ترس ، نتيجه داشتن يك ديدگاه نامتعادل است(همانص42)

خطرناك ترين انديشه دمارتيني را در نظام باوري وي مي توان مشاهده كرد دمارتيني ارزش هاي متضاد را مكمل هم ديگر مي داند و از آن به عنوان نظم الهي ياد مي كند عقيده اي كه اگر خوبي ريشه در الهيات دارد بدي نيز از خدا نشأت مي گيرد.دمارتيني راهرسيدن به روشن بيني را در احساس ها و ارزش هاي متضاد بيان مي كند و از اين وحدت تعبير به«تناسب الهی»(همان87) اين باور شرك آلود ريشه در آئين كابالا دارد كه خدا نه تنها منشأ خوبي هاست بلكه شرها و بدي هاي هستي نيز از او جاري است در اين ديدگاه ملحدانه انسان ديگر مسئول رفتارهاي خويش نيست بلكه تاريك درون خود را به خدا نسبت مي دهد و انعکاسی از تاریکی الاهی یا عالم سیترا احرا می داند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت