حکایت ولادت پیامبر خدا (ص)
آمنه ميگويد كه در وقت تولد فرزندش، همراه او نوري آمد كه كاخها و بازارهاي شام را روشن كرد و من گردن شتران را در بُصْري ميديدم. او گفت: در وقت ولادت فرزندم، گويي شهابي از من سر زد كه تمام زمين را روشن كرد.
مروری است بر چند خبر در منابع قدیم در باره ولادت رسول اکرم (ص) تولد رسول خدا (ص) در روايت ابن اسحاق، روز دوشنبه 12 ربيع الاول «عام الفيل»دانسته شده است. اين در حالي است كه بر اساس محاسبه محمد حميدالله سالروز دقيق تولد آن حضرت، 17 ربيع الاول دانسته شده است. محمد رسول خدا (ص)، شيمل، ص 11 ) قيس بن مَخْرمه گويد: من و رسولخدا عام الفيل به دنيا آمديم و (كه اصطلاحا به اين قبيل موارد) براي همين جهت به ما لِدان» گفته ميشود السيرة النبويه: 142.1) بعدها خود پيامبر (ص) فرمود كه روز دوشنبه روزي است كه من درآن متولد شدم و در آن روز مبعوث گشتم.( سبل الهدي:226.2) محل تولد پيامبر در شعبي قرار داشت كه به شعب ابيطالب مشهور بود و در پايين ابطح در فاصله يك صد تا يك صد و پنجاه متري كعبه قرار داشت. محل فعلي آنكتابخانه و مشهور به مولد النبي (ص) است و مردمان بعدها در آنجا نماز ميگذاردند.( اخبار مكه فاكهي: 269.3 ) امروز اين شعب را شعب علي مينامند، جایی که روبروی صفا و مروه قرار دارد. همين جا بود كه بني هاشم زندگي ميكردند و درسالهاي فشار قريش نميتوانستند از اين محل خارج شوند. ( اخبار مكه: 264.3) فاكهي ميگويد مردم مكه براين باورند كه اين شعب از آن بني هاشم بود كه سپس به فرزندش عبدالمطلب رسيد و اوميان فرزندانش تقسيم كرد و محمد (ص) هم حق پدرش را از آنجا داشت.( فاكهي: 265.3 ) گفتهاند كهآن حضرت حق خود را بخشيد و بيشتر يا همه شعب زماني از عقيل بن ابيطالب بود.گفتهاند كه معراج پيامبر هم از شعب ابيطالب بوده است. (همان) واقدي از امام باقر (ع) روايت كرده است كه محمد (ص) روز دوشنبه دهم ربيع الاولتولد يافته و اصحاب فيل در محرم آن سال بود كه به مكه آمدند و ميان آمدن اصحاب فيل و تولد حضرت 55 شب فاصله بوده است. ابومعشر مدني، سيره نويس ديگر مدني، روز تولد پيامبر را دوشنبه دوم ربيع الاول دانسته است. برخي از منابع دوازده ربيع الاول و برخي هفدهم آن ماه را روز تولد محمد (ص)دانستهاند. در حال حاضر، اهل سنت روز دوازدهم و شیعیان هفدهم را جشن ميگيرند. همه منابع متفق هستند كه محمد (ص) در عام الفيل به دنيا آمده است. آمنه ميگويد كه در وقت تولد فرزندش، همراه او نوري آمد كه كاخها و بازارهاي شام را روشن كرد و من گردن شتران را در بُصْري ميديدم. او گفت: در وقت ولادت فرزندم، گويي شهابي از من سر زد كه تمام زمين را روشن كرد. همچنين نقل شده است كه بعد از ولادت، سرپوشي بر او گذاشتم، سرپوش به يكطرف افتاد. نگاه كردم، ديدم چشم گشوده و به آسمان مينگرد. ابن اسحاق ميگويد: وقتي آمنه وضع حمل كرد، به عبدالمطلب كه همراه برخي ازبزرگان قريش در حِجْر اسماعيل نشسته بود، پيغام فرستاد كه فرزندي براي تو متولد شده، بيا و او را بنگر. او آمد و به غلام نگاه كرد و آمنه آنچه را كه در وقت حمل ديده بود و بهاو گفته شده بود و آنچه به او در باره نامگذاري فرزندش به او دستور داده شده بود كه نامش را احمد بگذار، براي عبدالمطلب بيان كرد. براي نوزاد، نام محمد و احمد و كنيه ابوالقاسم برگزيده شد. بعدها كه فرزندي براي يكي از انصار به دنيا آمد، نامش را محمد گذاشت. ديگران گفتند كه بايد از پيامبر (ص)بپرسيم. وقتي پرسيدند، فرمود گذاشتن نام من بر ديگران رواست. ابن اسحاق ميگويد: ]راويان[ چنين ميپندارند كه عبدالمطلب او را گرفت، به داخل كعبه برد و در آنجا ايستاده دعا كرد و به خاطر آنچه به او اعطا گشته شكر گزاري نمود. پس از آن بچه را نزد مادرش آورد و به او داد و به دنبال دايه براي رسول خدا (ص) گشت. خرگوشي در شرف النبي (متن فارسي، ص 28) نوشته است: در آن وقت (وقت تولد محمد (ص)) قريش در قحطهاي بسيار بودند، چون آمنه حامله شد به رسول (ص)، آن سال را سال فتح خواندند و زمين سبز شد و درختان بارور گشتند و عبدالمطلب هر روزميرفتي و طواف خانه ميكردي و ابن عباس گفت از دليل حمل رسول (ص) آن بود كههر چهارپايي كه قريش را بود در آن سال به آواز آمد و گفتند كه بار گرفتند به رسول(ص) و به خداي كعبه سوگند ميخوردند و ميگفتند كه رسول (ص) امان اهل دنياست وروشنايي دنيا. در روايات تاريخي آمده است كه در هنگام تولد محمد (ص) آثاري در اوضاع واحوال كواكب پديدار شد. اين اخبار هرچند به لحاظ تاريخي قابل اثبات نيست، اما ميان مورخان بعدي اسلامي شهرت دارد. يكي از علائم آن است كه ايوان كسري تكان شديدي خورده و سيزده كنگره آنفروريخت. دومين حادثه آن بود كه آتشكده فارس كه براي هزار سال روشن مانده بود خاموش گشت. سومين حادثه خشك شدن درياچه ساوه در ايران يا سماوه در جنوب عراق (بعضي بهدرياچه طبريه اشاره كردهاند). چهارمين رخداد خواب ديدن موبد موبدان بود. ابوسعيد خرگوشي نوشته است: روايت كردهاند كه آن شب كه رسول عليه السلام بزاد از مادر، ايوان كسري بيفتاد وچهارده كنگره ويران شد و آتش فارس بمرد و پيش از آن به هزار سال نمرده بود و دريايساوه به زمين فرو شد، و موبد موبدان به خواب ديد كه شتري چند ميرفتند و اسبان تازيرا به قود ميبردند. چون كسري از بامداد آمد از آن خواب بهراسيد و تجلد مينمود و برآن صبر ميكرد و فرا نمينمود. پس با وزير در ميان نهاد. چون از حد برفت بزرگان لشكررا جمع كرد و تاج بر سر نهاد و بر تخت نشست و گفت: ميدانيد كه شما را از بهرِ چه جمعكردهام؟ گفتند: تا ملك بفرمايد و تا ايشان در اين سخن بودند نامهاي برسيد كه آتش فارس بمرد. كسري را غم زيادت گشت و ايشان را خبر داد از آنچه در خواب ديده بود واز آن هراسيده (شرف النبي (ص): 236 ) وي در خواب چنين ديد كه شتران عربي، اسبان سختكوشي را چندانكشيدند تا از دجله گذشته و در سرزمين ايران پراكنده شدند. اين زمان، زمان حكومت انوشيروان بود. وي در پي تعبير اين خواب شگفت برآمد.كاهني با نام سطيح در شام بود. انوشيروان از نعمان بن منذر حاكم عراق خواست تا كسيرا نزد او بفرستد تا كاهن مزبور خواب موبذ موبذان را تعبير كند. واسطهاي كه فرستادهشده يك مسيحي با نام عبدالمسيح بود. وقتي عبدالمسيح به شام و شهر جابيه كه محل زندگي كاهن بود رسيد، سطيح در بستر مرگ افتاده بود. بلند در گوش او گفت كه براي شاه مشكلي پيش آمده است. سطيح با نثر مسجع كه معمول كاهنان بود به او گفت: تو ازطرف كسري آمدهاي و در باره خرابي ايوان كسري، خاموشي آتشكدهها و خواب موبدموبدان ميخواهي پرسش كني. سپس گفت: ويراني سيزده كنگره اشاره به حكومتسيزده پادشاه و تمام شدن كار ساسانيهاست. او همچنين گفت كه درياچه ساوه هم خشك خواهد شد و تلاوت قرآن در تهامه آشكار خواهد گرديد. پس از آن از دنيا رفت. به نوشته ابن سعد، سالها بعد كه محمد (ص) در مدينه حكومت اسلامي تأسيس كرد، مردي نزد وي آمد در حالي كه لرزان بود. حضرت به او فرمودند: آرام گير و آسوده باش.من پادشاه نيستم، كسي از قريشم كه گوشت در آفتاب خشك كرده ميخورد. به نقل ابن سعد، از امام باقر (ع) نقل شده است كه پيامبر (ص) فرمود: از زمان آدم من همواره از نسلي كه ازدواج شرعي ميكردهاند، متولد شدهام و هيچ از زنا و سنتهاي جاهلي نسب مرا مخدوش نساخته و با طهارت مرا زاييدهاند. منبع: ویژه نامه فرهنگی روزنامه قدس: بهمن 1391
دیدگاه تان را بنویسید