اي جهان افروز،اي جهان انديش اي مهندس!

کد خبر: 234694

از منظر ديني- و حتي عقلي و منطقي- هر سخن نويي مشروع و مقبول نيست و به عنوان مثال برخي حرف هاي ظاهراً نو، از منظر ديني «بدعت» محسوب مي شود و به تعبير حضرت امير(ع) مصداق دزدي و راهزني است.

کیهان در ستون ویژه های خود نوشت: اي جهان افروز... اي جهان انديش اي مهندس! نامزد رد صلاحيت شده انتخابات مجلس نهم درباره حكم جديد اسفنديار رحيم مشايي گفت: رئيس جمهور مشعل جهان افروزي را به مهندس مشايي سپرده است! بهمن شريف زاده از حاميان خاص مشايي است كه چند ماه پيش در مصاحبه با روزنامه زنجيره اي شرق به ستايش هاي غلوآميز از وي پرداخت. وي در جريان انتخابات مجلس نهم(اسفند سال گذشته) رد صلاحيت شد اما با اين حال سخنگوي ائتلافي موسوم به «جبهه توحيد و عدالت» بود. شماري از نامزدها كه اسامي شان در اين فهرست درج شده بود، همراهي خود با گروه ياد شده را تكذيب كردند. وي در مصاحبه با شبكه ايران (سايت روزنامه ايران) گفته است: انتصاب مهندس مشايي در جايگاهي مثل دبيرخانه جنبش عدم تعهد، حكايت از ژرف نگري دارد. مهندس مشايي از نادر شخصيت هايي است كه انديشه هاي فرهنگي، اجتماعي، و سياسي در مقياس جهاني دارد. او مدت هاست كه ساحت تفكر خويش را وسعت جهاني بخشيده و جهاني انديشيدن را تمرين كرده است. وي همچنين مي گويد: بنده اين انتصاب را مانند دادن مشعل المپيك از دونده اي به دونده بعدي مي دانم! دكتر مشعل جهان افروزي را به دونده تازه نفسي همچون مهندس سپرد تا با الطاف خداوند، جنبش عدم تعهد را براي روشنايي جهان شعله ور سازد و صد البته كه بهترين انتخاب بود. شريف زاده در ادامه گفته است: جهاني شدن در انديشه مهندس مشايي تصويري از مقدمه جهان تابناكي است كه انسان كامل، مديريت محسوس آن را برعهده دارد. اگرچه از نگاه او، مديريت نامحسوس ولي خداست كه جهان را به سوي همين يكپارچگي پيش مي برد؛ چنان كه در روايات از آن به روشنايي از پشت ابر تعبير شده است. نايبان ولي عصر(عج) كارگزاران صديق حضرتند كه مردمان را در اين مسير، راهبري و ارشاد مي كنند. جناب مشايي زندگي در سايه ولايت فقيه را تمريني براي زندگي در دوره ولي و حجت خدا مي داند؛ بنابراين انديشه هاي جهاني مهندس مشايي، جهاني شدن به معناي پاك الهي- انساني را نويد مي دهد. وي توضيح نمي دهد كه اولا باور به مهدويت و ولايت فقيه چگونه با دوستي مردم اسرائيل (اشغالگران سرزمين فلسطين) يا ادعاي پايان عصر اسلام قابل جمع است؟! و اگر زيستن در سايه ولايت فقيه تمرين براي زندگي در دوره حجت خداست- كه قطعا چنين است- دور زدن مصلحت مورد اشاره رهبري در ماجراي تصدي معاون اولي رئيس جمهور چه مي شود؟! آيا قرار بود نام موقعيت شغلي آقاي مشايي عوض اما اصل موقعيت- با اختيارات بيشتر- برقرار بماند؟! همچنين محل سؤال است كه چگونه مي توان مشعل جهان افروزي را در جنبش عدم تعهد سر دست گرفت حال آن كه تكليف مشعل دار با آمريكا و رژيم صهيونيستي (نقاط اصلي تقابل جنبش) مشخص نيست؟ يادآور مي شود شريف زاده در مصاحبه ديگري ادعاي مشايي مبني بر اينكه «دوره اسلامگرايي به پايان رسيده همان طور كه اسب هست اما دوره اسب سواري به پايان رسيده!» را اين گونه توجيه كرد: اسلام گرايي در ادبيات سياسي بين الملل براي توصيف القاعده و طالبان به كار مي رود و كد اختصاصي آنهاست[!] تداعي كننده آنهاست.» وي در پاسخ اين سؤال كه «آيا لفظي به جز پايان اسلامگرايي نمي شد، برايش پيدا كرد؟» اسلامگرايي را معادل بنيادگرايي قلمداد كرد و گفت: شايد بشود واژه بهتري پيدا كرد. اما بايد توجه داشت كه يك سري واژگان معناي تثبيت شده اي در ذهن مردم جهان دارد. مثل بنيادگرايي. ما نبايد از واژگان سياسي جهان تخطي كنيم و براي خودمان يك كتابچه اصطلاحات ديگر بسازيم. خب چه نيازي هست؟ درباره اين اظهارات شايسته يادآوري است كه؛ 1- از منظر ديني- و حتي عقلي و منطقي- هر سخن نويي مشروع و مقبول نيست و به عنوان مثال برخي حرف هاي ظاهراً نو، از منظر ديني «بدعت» محسوب مي شود و به تعبير حضرت امير(ع) مصداق دزدي و راهزني است. 2- ادعاي اينكه دوره اسلامگرايي به پايان رسيده اتفاقاً نه تنها حرف نو و برخاسته از افق بلند فكري(!) نيست بلكه بازتوليد حرف كهنه ماركسيست هايي است كه قريب يكصد سال چنين ادعايي را مطرح كردند و به موزه تاريخ رفتند و قبل و بعد از آنها نيز صدها سال است كه روشنفكران غرب جديد ادعا مي كنند دوره دين سپري شده است. بنابراين سخنان امثال مشايي مطلقاً تازگي ندارد و آنچه تعجب برانگيز است، حضور وي در دولت اسلامي است. 3- آيا صرف اينكه غرب مي كوشد اسلام و اسلام گرايي را منفي و خشن و طالباني معرفي كند، مي تواند مجوزي باشد كه ما نام اسلامگرا را از روي خود برداريم؟ آن وقت تكليف عباراتي نظير «اسلام» و «مسلمان» هم كه از سوي شبكه تبليغاتي غرب مورد هجمه قرار دارند چه مي شود؟ آيا اينها را هم بايد انكار كنيم؟ يا مثلاً درباره اتهاماتي كه غربي ها به پيامبر اعظم(ص) و اولياي دين عليهم السلام وارد مي كنند، ما بايد نام اين بزرگان را هم نبريم، چون ممكن است ما را به القاعده بچسبانند؟! 4- اما مشكل آقاي مشايي اين نيست كه احياناً از عنوان اسلامگرايي برداشت طالبان و القاعده هم ممكن است بشود. او به صراحت مي گويد دوره اسلامگرايي گذشته همان طور كه دوره اسب سواري گذشته و دوره هواپيما شده است. از اين عبارت نخ نما، مشخصاً تخطئه اسلام و القاي تاريخ گذشتگي و عقب ماندگي اسلام برمي آيد و سخن اين است كه گوينده اين مطلب با اين وصف چه تفاوتي با امثال كسروي و تقي زاده و سروش يا ادبيات ماركس و ديگران دارد جز آن كه او صرفاً نشخوار كننده دست چندم همان ادبيات است؟! 5- اين تعبير كه «ما نبايد از واژگان سياسي جهان تخطي كنيم» و «يك سري واژگان معناي تثبيت شده اي در ذهن مردم جهان دارد» يعني چه؟! يعني اگر پروپاگانداي غرب سعي كرد جا بيندازد مسلمان يعني تروريست يا اسلام يعني تروريسم و ايران يعني ترور، ما بايد اسلام و مسلماني و ايران را انكار كنيم؟! اگر چنين است كه آقاي شريف زاده چه اصراري دارد لباس روحانيت اسلامي را به تن داشته باشد يا تيم آقاي مشايي از انسان كامل در جهان سخن بگويند؟!
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت