انشقاق در فولکسیها
گرچه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بیش از 10سال است که منحل اعلام شده اما نیروهای این مجموعه هم دیگر حتی میان خود وفاق و انسجامی نمیبینند و برخی از ایشان عملا به اپوزیسیونهای داخلی تبدیل شدهاند و برخی چپگراها مانند نبوی آنقدر با لیبرالها احساس نزدیکی میکنند که گویا سالها در کارگزاران و نه مجاهدین انقلاب عضو بودهاند.
گروه سیاست فردا: سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ۱۶فروردین۱۳۵۸ با به هم پیوستن 7گروه اسلامگرای مخالف نظام پهلوی شکل گرفت. این گروهها تا قبل از پیروزی انقلاب ارتباط تشکیلاتی چندانی با هم نداشتند اما به دلیل اهداف مشترک بعد از انقلاب آنها را به اتحاد با یکدیگر سوق داد. مخالفت سخت و صریح با اعضای این تشکل با سازمان «مجاهدین خلق» باعث شد که آنها بر گروه خود نام سازمان «مجاهدین انقلاب اسلامی» را بگذارند و با این نامگذاری آشکارا تضاد خود با اعضای آن سازمان را نشان دهند. در ابتدای کار اهدافی چون گسترش و تداوم تفکر انقلابی و اعتقاد به ولایت فقیه و رهبری امام خمینی وجوه اشتراک آن هفت گروه بود که در یک سازمان واحد جمع شده بودند.
جدایی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامیبا فرمان امام درباره عدم حضور افراد نظامی در گروههای سیاسی برخی از اعضای اصلی سازمان مانند محمدباقر ذوالقدر و محسن رضایی از سازمان خارج شدند و عدهای دیگر مانند محسن آرمین از فعالیت در سپاه انصراف دادند. با پدید آمدن اختلافات میان اعضای این سازمان در همان ابتدای پیدایش سازمان بر سر مسائلی چون صدور بیانیه در مناسبتهایی همچون روز کارگر، ترور شهید مطهری یا سالمرگ دکتر شریعتی و بهویژه مخالفت جناح راستگرای سازمان و گروه «منصورون» با سیاستهای اقتصادی محمد سلامتی و بهزاد نبوی در دولت میرحسین موسوی، مجاهدین انقلاب پس از مدتی به دو و بعد به سه جناح تقسیم شدند.
سازمان مجاهدین انقلاب به تریج کوچک و کوچکتر شد تا حدی که روزگاری سعید حجاریان به مزاح میگفت: «کل اعضایمان در یک فولکس جا میشود». منظور او از یک فولکس خودش، بهزاد نبوی، محسن آرمین، مصطفی تاجزاده و محمد سلامتی بود اما همین تعداد اندک در دهه هفتاد تأثیرات مهمی بر روند سیاسی کشور گذاشتند و حتی حلقه کیان که متشکل از جمعی از نیروهای چپ بودند تقریبا با محوریت اعضای مجاهدین انقلاب و خاصه سعید حجاریان فعالیت میکرد و این جمع که در ابتدا یک نحله فکری شناخته میشد اما با پایان کار دولت هاشمی رفسنجانی تأثیر مهمی درآوردن محمد خاتمی به عنوان نامزد انتخابات ریاستجمهوری دوره هفتم ایفا کردند؛ بهنحوی که حجاریان در آن مقطع میگفت هدف اصلاحات «فتح سنگربهسنگر» تا رسیدن به «سرفرماندهی» است. نقش حجاریان در پیشبرد نظریات سیاسی جریان اصلاحات آنقدر چشمگیر بود که در همان دوران او به تئوریسین اصلاحات مشهور شد. پس از روی کار آمدن خاتمی، سنگر بعدی اصلاحطلبان مجلس ششم بود که البته توانستند آن را هم به دست بگیرند.
نقشآفرینی در مجلس ششمشاید اغراق نباشد اگر بگوییم مجلس ششم مهمترین پایگاه سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب بود زیرا علاوه بر آنکه افرادی مانند آرمین و بهزاد نبوی در آن مجلس حضور داشتند، نمایندگان وابسته به جبهه مشارکت هم در مجلس ششم کم نقشآفرینی نکردند و جبهه مشارکت هم متشکل از گروههای چپ اسلامی به خصوص سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود تا حدی که میگفتند جبهه مشارکت فرزند سازمان انقلاب اسلامی است؛ علاوه بر این اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در جبهه مشارکت هم حضور داشتند.
مقابله آشکار با هاشمیاعضای سازمان مجاهدین انقلاب در جلس ششم تندترین مواضع را علیه جناح راست اتخاذ میکردند تا حدی که برخی آنها را اپوزیسیونهای داخلی مینامیدند. علاوه بر این مجاهدین انقلاب در آن سالها یکی از اهداف خود را حذف اکبر هاشمی رفسنجانی قرار داده بود و دو تشکیلا مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت با انتقادهای تند از هاشمی سعی میکردند که فضا را به نفع خود یکدست کنند و شاید هیچ فرد آگاه به مسائل سیاسی کتابهایی مانند عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری یا تاریکخانه اشباح و پدرخوانده را فراموش نکند که سراسر حمله به رئیس دولت سازندگی بود.
تحصن در مجلسیکی از مهمترین مقاطع سیاسی در تاریخ سازمان مجاهدین انقلاب رویکرد اعضای این تشکلات به نتیجه بررسی صلاحیتهای مجلس هفتم بود. اعضای سازمان با انتقاد شدید نسبت به شورای نگهبان یکی از پایههای اصلی تحصن نمایندگان در مجلس بود؛ تحصنی که صدای رهبری را هم درآورد و ایشان در دیدار با دیدار با نمایندگان مجلس هفتم در هشتم خرداد سال86 گفتند: «شرایطی که قبل از پدیدآمدن این مجلس به وسیله بعضی اشخاصی که از روی غفلت، کارهایی انجام میدادند به وجود آمده بود -رفتن به سمت تحریم انتخابات، رفتن به سمت استعفای نمایندگان، اعتصاب در مجلس، مقابله مجلس- چیزهای بد و عجیبی بود و صدای عمومی مجلس، با خیلی از مبانی و اصول نظام مغایرت داشت. کسانی هستند که با هماهنگی دولت و مجلس مخالفند. از اول هم همینطور شعار دادند که اینها یکدست کردند؛ با این که کسی در این یکدستی تأثیری نداشت. ملت این کار را کرده بود و اینطور انتخاب کرده بود؛ رئیسجمهور را آنطور، نمایندگان را هم اینطور». رهبر انقلاب در یک سخنرانی دیگر درباره این رویداد گفته بودند: «در بعضی از دورهها اینجور بوده است که رادیوی مجلس را که آدم باز میکرد، انگار از این بلندگو دارد دعوا میریزد بیرون؛ همینطور سرریز میشد میریخت توی جامعه دعوا و تشنج و جنگ اعصاب».
عبور از خاتمیسازمان مجاهدین انقلاب در کنار تحرکات تندی که در مجلس انجام میداد زاویهای جدی با بخشی از اصلاحطلبان یعنی کارگزاران سازندگی که از ابتدا به هاشمی رفسنجانی نزدیک بود، داشتند اما در اواخر دوره نخست اصلاحات، اعضای مجاهدین انقلاب و مشارکت طرح عبور از خاتمی را مطرح کردند. البته آن طرح لزروما به معنای گذشتن از شخص خاتمی نبود، بلکه خاتمی بهعنوان «نماد اصلاحات در ایران» موضوع عبور بود و به عبارت دقیقتر، «عبور از خاتمی» اسم مستعار «عبور از اصلاحات» بود. متعاقب چنین دیدگاهی بحثهایی درباره «رفراندوم نظام سیاسی» و تشکیل کمپین در این راستا هم نشان میداد ایدهپردازان «عبور از خاتمی» از منظر استراتژیک در واقع، صرفا با شخص خاتمی مشکل نداشتند؛ بلکه راهبرد اصلاحات را نفی میکردند. در آن زمان تقریبا همه اصلاحطلبان ضمن آنکه برخوردی محترمانه با خاتمی داشتند اما به صراحت یا کنایه میگفتند وجهه فرهنگی خاتمی برای پیشبرد اصلاحات کافی نیست و باید طرحی نو درانداخت. اصلاحطلبان سنتی که از کروبی حمایت میکردند؛ مدعی بودند رفتارهای مبتنی بر ریشسفیدی و درعین حال ایستادگی میتواند جایگزین گفتمان و رفتارهای روشنفکرانه و فرهنگی خاتمی شود. تکنوکراتهای اصلاحطلب با محوریت حزب کارگزاران و در قالب حمایت از نامزدی هاشمیرفسنجانی اعتقاد داشتند باید به گفتمان «اولویت توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی» و رییسجمهوری مقتدر چون سردار سازندگی بازگشت و از رویکردهای فرهنگی و حتی سیاسی خاتمی عبور کرد و اصلاحطلبان پیشرو با محوریت جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب نیز که از نامزدی مصطفی معین حمایت میکردند؛ اعتقاد داشتند باید استراتژیهایی از قبیل «بازدارندگی فعال»، «ایستادگی فعال» و «دموکراسی خواهی مستمر» را پیش برد و در این جهت، به چهرههایی سیاسیتر و تشکیلاتیتر از خاتمی نیاز است؛ بنابراین عبور از خاتمی که با حمایت سفت و سخت سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت پی گرفته میشد از یک سو سطح مطالبات را به شدت تند کرد و از سوی دیگر باعث انشقاق میان اصلاحطلبان شد.
حمایت از اغتشاشات 88فعالیتهای سازمان اما محدود همینها نشد و در دهه هشتاد و خاصه در انتخابات سال88 بهشدت پررنگ عمل کرد. سازمان مجاهدین انقلاب در سال88 از میرحسین موسوی دفاع و او را نامزد مورد تأییدش معرفی کرد. تا اینجای کار مشکلی وجود نداشت اما بعد از انتخابات و با اعلام نتایج که متعاقبش اعتراضاتی در جامعه شکل گرفت و البته به ناآرامیهایی منجر شد، سران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یکی از بازوان تحریک معترضات به شمار میآمدند تا در نهایت بعد از این رویدادها به حکم دادگاه این مجموعه منحل شد و اجازه فعالیتش لغو شد.
اختلاف شدید نبوی با همراهان سابقدر ادامه مسیر گرچه دیگر تشکیلاتی وجود نداشت اما اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی همچنان در عالم سیاست حضور داشتند. آنها به همراه دیگراصلاحطلبان در سال92 از نامزدی حسن روحانی حمایت کردند و در موضعگیریهایشان فرقی میان بهزاد سعید حجاریان، بهزاد نبوی و مصطفی تاجزاده وجود نداشت؛ بهطوری که حجاریان در سال92 در گفتوگو با روزنامه «بهار» میگفت که حاضریم دندانه کلید روحانی باشیم: « اگر آقای روحانی محذوراتی دارد ما از ایشان مطالبهای نداریم، بلکه به عنوان مشاورانی امین تجربیات خود را در اختیارشان قرار میدهیم. به قول معروف مفتاح را دندانه شو، حاضریم دندانه کلید ایشان باشیم» یا بهزاد نبوی میگفت که باید همهجانبه از دولت روحانی حمایت کنیم. البته چنین روندی دیری نپایید که تغییر کرد و بدنه اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به خاستگاههای اصلی خود یعنی مخالفت با وضع موجود و انتقادهای تند روی آوردند اما در این میان در تعجب همگان بهزاد نبوی که روزگاری مدافع تحصن نمایندگان مجلس بود، به یکی از حامیان سرسخت عملکرد دولت حسن روحانی تبدیل شد. تاجزاده عملا به مبانی اصلی نظام مانند ولایت فقیه نقد میکرد و حجاریان بازهم طرح تحریم انتخابات، حالا اینبار با عنوان تازه «مشارکت مشروط» را مطرح میکرد اما نبوی، یار دیرینِ فولکس سازمان مجاهدین انقلاب قدری با همراهان سابقش فاصله گرفت و آن قدر به تعریف و تمجید از روحانی و دولتش پرداخت که نظر نیروهای حزب کارگزاران سازندگی را جلب کرد؛ بهنحوی که اخیرا حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران نبوی را نیرویی شایسته برای ریاست شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان معرفی کرده است و در مقابل سعید حجاریان آشکارا و به تندی علیه نبوی میتازد که او «کندرو» است.
در هر حال اکنون و بعد از عبور از فراز و نشیبهای متعدد به نظر میرسد که گرچه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بیش از 10سال است که منحل اعلام شده اما نیروهای این مجموعه هم دیگر حتی میان خود وفاق و انسجامی نمیبینند و برخی از ایشان عملا به اپوزیسیونهای داخلی تبدیل شدهاند و برخی چپگراها مانند نبوی آنقدر با لیبرالها احساس نزدیکی میکنند که گویا سالها در کارگزاران و نه مجاهدین انقلاب عضو بودهاند.
دیدگاه تان را بنویسید