ماجرای زنده ماندن بچه ٢ ساله که تیر به مغزش شلیک شد! +عکس

کد خبر: 977646

پسربچه ٢ ساله لارستانی که با شلیک تیری از سلاح ساچمه‌ای برادرش راهی بیمارستان شده بود به طرز معجزه‌آسایی زنده ماند. چراکه تیر به مغزش شلیک شده بود و خانواده و پزشک جراح او امیدی به موفقیت نتیجه عمل نداشتند.

ماجرای زنده ماندن بچه ٢ ساله که تیر به مغزش شلیک شد! +عکس

روزنامه شهروند: تیر درست به وسط پیشانی‌اش اصابت کرده بود؛ گلوله‌ای که هر لحظه امکان داشت جان پسربچه دوساله لارستانی (لارستان، یکی از شهرستان‌های استان فارس است) را بگیرد. پدر و مادرش امیدی به زنده ماندن پسر کوچک‌شان نداشتند. برادر نوجوانش اشتباهی او را زده بود.

علی دوساله را به اتاق عمل بردند؛ با آن گلوله‌ای که در مغزش جا خوش کرده بود. دکتر شاهین نیک‌منظر عمل سخت را شروع کرد. خانواده «راهی» پشت در‌های بسته اتاق عمل دست به دعا برداشته بودند. بعد از ٦ ساعت همان معجزه‌ای که هیچ‌کس امیدی به آن نداشت، رخ داد؛ جراحی موفقیت‌آمیز بود و «علی راهی» توانست به زندگی برگردد. پسربچه کوچکی که حالا می‌تواند بخندد، راه برود و زندگی کند. کودکی که هرگز کسی تصورش را نمی‌کرد طلوع آفتاب را دوباره ببیند، اما گلوله موفقیت‌آمیز از مغزش خارج شد و زنده مانده است.

ماجرای زنده ماندن پسربچه ٢ ساله که تیر به مغزش شلیک شد

این ماجرا ظهر دوشنبه گذشته رخ داد. خانواده راهی در خانه‌باغ خانوادگی جمع شده بودند. مهمانی‌ای که بیشتر اعضای فامیل در آن حضور داشتند. علی و برادرش به همراه دیگر بچه‌ها در حیاط مشغول بازی بودند. ناگهان صدای شلیک تیری همه را غافلگیر کرد. پدر و مادر علی در حیاط خانه با جسم نیمه‌جان و غرق در خون پسرشان مواجه شدند و دستان یخ‌زده پسر بزرگ‌ترشان که از این شوک بزرگ نمی‌توانست حرکت کند.

همه چیز از یک تمرین شکار شروع شده بود. برادر ۱۵ساله علی با پسرخاله‌اش داشتند تمرین می‌کردند. در دست‌شان یک اسلحه ساچمه‌ای بود. قوطی را نشانه گرفته بودند و می‌خواستند شلیک کنند. برادر علی نشانه‌گیری کرد و دستش را روی ماشه گذاشت. اما درست در عرض یک ثانیه وقتی ماشه را کشید، علی را روبه‌روی خود دید، ولی دیگر دیر شده بود. پسربچه بازیگوش در یک لحظه خودش را به هدف نزدیک کرد و تیر به جای قوطی به پیشانی بچه برخورد کرد.

شلیک گلوله و ...

از صدای شلیک گلوله و بعد از آن هم جیغ و فریاد بچه‌ها، اعضای خانواده خود را به حیاط پشت خانه رساندند و با صحنه دلخراش مواجه شدند. علی را در حالی به بیمارستان رساندند که اصلا امیدی به زندن ماندنش نداشتند. پسربچه خونریزی داشت و باید هر چه زودتر عمل می‌شد. برای همین دکتر شاهین نیک‌منظر، جراح مغز، این عمل را به عهده گرفت. عملی سخت، ولی معجزه‌آسا: «وقتی بچه را به مرکز درمانی امام‌رضا (ع) در لارستان آوردند، بلافاصله از سرش عکس گرفتیم. تیر از وسط پیشانی رد شده، در مغزش مسیری را طی کرده و درنهایت داخل بافت عمقی مغز گیر کرده بود. تنها شانسی که این بچه آورد، این بود که تیر از قسمت‌های حیاتی مغزش رد نشده بود وگرنه درجا جان می‌باخت. من خودم تجربه جراحی مغز زیاد داشتم، اما هیچ‌وقت عمل خارج‌کردن گلوله را انجام نداده بودم. این اولین‌بار بود. از طرفی در مراکز درمانی شهرستان‌ها امکانات کافی نیست. مثلا بیمارستان‌های مجهز، دستگاه Neuro navigation دارند. این دستگاه با قابلیت سیستم راهبری هوشمند، آناتومی عضو مورد جراحی را با تصاویر سی‌تی‌اسکن و ام‌آرآی تطبیق داده و دقیق‌ترین مسیر را برای رسیدن به عضو آسیب‌دیده مشخص می‌کند. در صورتی که در بیمارستان ما این امکان وجود نداشت. با این حال امکان انتقال بیمار هم نبود. چون خونریزی داشت و باید عجله می‌کردیم. برای همین ساعت ٧ و٣٠ دقیقه عمل را به همراه دکتر محبی، متخصص بیهوشی، شروع کردیم. در بررسی‌ها تشخیص شکستگی استخوان پیشانی و آسیب مغزی در ناحیه پیشانی هم داده شده بود. برای همین عمل جراحی در دو مرحله انجام شد. ابتدا ناحیه پیشانی باز و بافت آسیب‌دیده مغزی و استخوان‌های فرورفته در مغز خارج شد و سپس با برش متفاوت نواحی پشتی مغز و به کمک عکس‌برداری متعدد محل گلوله مشخص و این گلوله با موفقیت از سر بیمار خارج شد. با توجه به درگیربودن عصب بیمار و حساسیت آن این عمل سخت و طاقت‌فرسا ٦ ساعت طول کشید. ساعت یک‌ونیم بود که جراحی به پایان رسید. حالا حال علی بسیار خوب است و هیچ خطر مرگی او را تهدید نمی‌کند. فقط در بیمارستان بستری شده تا برای جلوگیری از عفونت تحت نظر باشد.»

ناباوری پدر و مادر علی

پدر و مادر علی هنوز هم باور ندارند که فرزندشان جان سالم به در برده است. علی در بیمارستان با بازیگوشی‌هایش دل همه را برده است. خانواده‌اش نمی‌دانند چطور باید از پزشک معالجش تشکر کنند. پدر علی می‌گوید: «آن روز در خانه مادرزنم بودیم. ما خودمان در روستای دهکویه در ٢٥ کیلومتری شهرستان لار زندگی می‌کنیم. پسر بزرگ‌ترم با اسلحه اشتباهی برادرش را زده بود. من امیدم فقط به خدا و بعد از آن به دکتر بود. تا اینکه خبر خوش را به ما دادند. هنوز هم باورم نمی‌شود. هر چه از پزشک علی تشکر کنم، باز هم کم است. او بعد از خدا پسرمان را دوباره به ما برگرداند. من سه پسر و یک دختر دارم. علی برایم خیلی عزیز است. امیدوارم هیچ پدر و مادری فرزندشان را در آن شرایط نبینند. لحظه‌های واقعا عذاب‌آوری بود. هنوز هم علی در بیمارستان است و نمی‌دانم هزینه عمل چقدر می‌شود. هنوز در مورد پول صحبت نکرده‌ایم. من یک تاکسی دارم و مسافرکشم. درآمد زیادی ندارم. با این حال این چیز‌ها اهمیتی ندارد. فعلا به پول فکر نمی‌کنم. می‌خواهم فقط پسرم را ببینم و از وجودش لذت ببرم.»

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت