روزنامه خراسان: راز قتل داماد خاله در واژگونی عجیب یک خودرو فاش شد. پسرخاله مجرد وقتی شنید دخترخاله اش از سوی شوهرش کتک می خورد در اقدامی احساسی دست به یک جنایت هولناک در کرج زد. جسد سوخته داماد خاله در سکانسی عجیب پیدا شد تا راز این جنایت پنهانی فاش شود. اوایل بهمن ماه امسال راننده خودروی پژو 206 در جاده شور قلعه ماهدشت قصد دور زدن در مسیر دور برگردان جاده را داشت که کنترل خودرو را از دست داد و در کنار جاده واژگون شد. تیم های امدادی به محل اعزام شدند و خودروی واژگون شده را به سمت جاده منتقل کردند اما وقتی خودرو برداشته شد با جسد سوخته یک مرد در زیر خودرو روبه رو شدند.
همین کافی بود تا تیمی از ماموران پلیس آگاهی کرج برای بررسی موضوع به محل اعزام شوند و در تحقیقات ابتدایی مشخص شد مرد جوان با ضربات تبر به سرش به قتل رسیده و عامل جنایت برای پنهان ماندن صحنه جرم اقدام به سوزاندن جسد کرده است. جسد از ناحیه کمر به پایین سوخته شده بود و کارآگاهان با اقدامات فنی خیلی زود پی بردند که این جنایت دو روز قبل صورت گرفته و جسد را که متعلق به مرد جوانی به نام محمد بود شناسایی کردند. تحقیقات پلیسی کارآگاهان در گام نخست موفق به شناسایی خانواده محمد شدند و پی بردند که این مرد چند روز قبل همراه همسر و فرزندانش از یکی از شهرهای شمالی برای برگزاری مراسم سالگرد خواهرزنش به کرج آمده که در یک سناریوی هولناک به قتل رسیده است. تیم جنایی در ادامه پی بردند که خودروی محمد نیز پس از قتل در یک محل دیگر آتش زده شده و گوشی همراه وی نیز از بین برده شده است. ردیابی های پلیسی ادامه داشت و کارآگاهان در این مرحله پی بردند که محمد و همسرش دچار اختلاف بودند و به همین دلیل فرضیه قتل از سوی همسرش در دستور کار ماموران قرار گرفت. تجسس های پلیسی ادامه داشت و المیرا 34 ساله ادعا کرد که با همسرش
اختلاف داشته ولی از ماجرای قتل اطلاعی نداشته است که کارآگاهان با اقدامات فنی و پلیسی اطلاع پیدا کردند که المیرا از یک سال قبل با پسر خاله اش به نام حمید در ارتباط بوده و با توجه به سرنخ ها مشخص شد که عامل این جنایت حمید است. همین کافی بود تا کارآگاهان خانه محمد را که به تنهایی زندگی می کرد در کرج شناسایی کنند و روز پنج شنبه 24 بهمن ماه عامل جنایت در مخفیگاهش دستگیر شد و پسر جوان در همان تحقیقات ابتدایی به قتل داماد خاله اش اعتراف کرد. در حالی که حمید اصرار داشت خودش دست به این قتل زده و دخترخاله اش نقشی نداشته است ماموران پلیس آگاهی کرج صبح روز گذشته همسر محمد را دستگیر کردند. المیرا اصرار داشت که از ماجرای قتل بیاطلاع بوده و در این یک سال با حمید درد دل کرده است اما ماموران سرنخ هایی به دست آوردند که نشان از آن داشت که المیرا از ماجرای قتل اطلاع داشته است که این زن برای تحقیقات بیشتر دراختیار ماموران پلیس آگاهی کرج قرار گرفت. قتل برای دخترخاله حمید 33 ساله، جوان کوتاه قدی که در چهره اش خونسردی و سادگی زیادی دیده می شود ادعا می کند برای این که دخترخاله اش به آرامش برسد دست به این قتل
زده است. سابقه داری؟ نه، تاحالا هیچ کار خلافی نکردم. الان به چه جرمی دستگیر شدی؟ قتل. چه کسی؟ محمد، داماد خاله ام. چرا؟ یک سال قبل با دخترخاله ام صحبت کردم و شنیدم که محمد او را کتک می زند و حتی برخی اوقات نمی گذارد بچه هایشان به مدرسه بروند و آن ها را در خانه زندانی می کند و بچه ها و خودش را به شدت کتک می زند. چرا این حرف ها را به تو می زد؟ دخترخاله ام کسی را نداشت و مرا امین خودش می دانست و به همین دلیل با من درددل می کرد. چرا المیرا از همسرش جدا نشد؟ همان ابتدا از المیرا خواستم که از شوهرش جدا شود اما می گفت محمد طلاقم نمی دهد و اگر این کار را بکنم من و بچه ها را با بنزین آتش می زند. دخترخاله ات خواست او را به قتل برسانی؟ نه، من پیشنهاد دادم که دخترخاله ام نپذیرفت. چطور به فکر قتل افتادی؟ چند ماه گذشت که یک بار المیرا به من زنگ زد و گفت که شوهرش گوشی موبایلش را به او داده و اصرار کرده به دختر جوانی که پشت تلفن است بگوید خواهرش است و چون المیرا این حرف را نزده بود او
را به شدت کتک زده و به حیاط خانه شان برده و روی سرش بنزین ریخته ولی در لحظه آخر از آتش زدن دخترخاله ام پشیمان شده بود که از همان روز دیگر به دنبال فرصت بودم تا او را به قتل برسانم. روز قتل چه اتفاقی افتاد؟ دخترخاله ام در یکی از شهرهای شمالی کشور زندگی می کرد و به دنبال فرصت بودم که به کرج بیاید تا این که آخرین روزهای دی ماه بود که محمد همراه خانوادهاش برای مراسم سالگرد خواهرزنش به کرج آمدند و از دخترخاله ام شنیدم که محمد اجازه نداده در مراسم سالگرد خواهرش شرکت کند. به محمد زنگ زدم و او گفت که در پایانه مسافربری کرجم که گفتم می خواهم با دوستم به شمال بروم و خواستم او را به عنوان مسافر برساند که او به دنبال ما آمد و دوستم در صندلی جلو نشست و من در صندلی عقب بودم که در جاده شورقلعه ماهدشت از او خواستم کنار جاده توقف کند، دوستم از خودرو پیاده شد و من با تبر به سرش زدم. چند ضربه زدی؟ داخل خودرو دو ضربه به سرش زدم و سپس او را از ماشین بیرون کشیدم و چند ضربه دیگر به او زدم. پس از قتل کجا رفتی؟ دوستم نمی دانست می خواهم دست به قتل بزنم، بعد از آن سوار خودرو شدیم
و به خانه مان برگشتیم. شنیدم جسد را آتش زدی؟ بله، دو ساعت بعد به محل قتل بازگشتم و تصمیم داشتم اگر محمد زنده باشد او را به بیمارستان برسانم اما او فوت کرده بود و با بنزین جسدش را آتش زدم. خودرو را چه کردی؟ دو روز جلوی خانه مان بود تا این که خودرو و گوشی موبایل محمد را آتش زدم. دختر خاله ات چه زمان متوجه قتل محمد شد؟ بعد از قتل به او زنگ زدم و گفتم همه چی تمام شد که باور نمی کرد و می گفت نباید این کار را می کردی که گفتم دیگر کار از کار گذشته است. عذاب وجدان داشتی؟ خیلی، یک انسان را کشته بودم و خودم هم انسان هستم اما از روزی که دستگیر شدم حالم بهتر شده است. چرا فرار نکردی؟ از همان زمانی که تصمیم به قتل گرفته بودم به دستگیری و همه چی فکر کرده بودم و نمی خواستم فراری باشم. ارزشش را داشت؟ بله، چون جان دخترخاله ام و بچه هایش را نجات دادم و به آرامش رسیدند. شنیدم از قبل با محمد در تماس بودی؟ بله، محمد در گذشته با چند زن به خانه مجردی ام در کرج می آمد و با هم شیشه می کشیدند و می گفت که این
اتفاقات را برای همسرش تعریف نکنم و همان روزها به او می گفتم که این کارها آخر و عاقبت ندارد. به اعدام فکر کردی؟ نمی دانم چه می شود، همه چی را به خدا سپردم. اگر به قبل برگردیم دوباره محمد را می کشی؟ نه، از او شکایت می کردم یا به اداره پلیس می آمدم و از آن ها کمک می خواستم. چرا از محمد به خاطر بدرفتاری هایش شکایت نکردی؟ قصد داشتم شکایت کنم اما دخترخاله ام می گفت تا شکایت کنیم و پلیس به دنبال محمد بیاید او متوجه ماجرا شده و بچه ها و خودش را به قتل می رساند و می سوزاند. شغل؟ بیکار. سرکار می رفتم تا این که دیسک کمر گرفتم و بیکار شدم و هزینه هایم را پدر و مادرم می پرداختند. با دخترخاله ات رابطه احساسی داشتی؟ بله، دخترخاله ام گفته بود قبل از ازدواج مرا دوست داشته اما به من نگفته بود ولی من در این مدت دوستش داشتم و دلبسته اش شده بودم. الان با این اتفاقات شرایط بهتر شد؟ نه، بدتر شده است. خانواده ات اطلاع دارند؟ نه، پدر و مادر پیرم نمی دانند چه اتفاقی افتاده است. اطلاع داری
جسد چطور پیدا شده؟ نه، ولی می دانم که خون هیچ وقت پایمال نمی شود. (حمید وقتی فهمید جسد سوخته چطور پیدا شده است شوکه شد و گفت که خون گیرا ست.) به نظرت خانواده مقتول رضایت میدهند؟ اتفاقی است که افتاده و به وجدان خودشان ربط دارد که خون دیگری ریخته نشود و من همه ماجرا را به خدا سپردم و امیدوارم مرا ببخشند. تبر را از کجا آوردی؟ برای کارهای باغ از تبر استفاده می کردم به همین دلیل روز قتل همراه خودم بردم. حرف آخر؟ من دخترخاله ام را دوست دارم و امیدوارم بعد از بخشیده شدن با او به آرامش برسم و او نیز آرامش پیدا کند چون المیرا یک بار به من گفت که عزرائیل یک بار جان آدم را میگیرد اما شوهرش هر روز چند بار جان آنها را میگیرد و یک روز خوش در زندگی اش ندیده است.
دیدگاه تان را بنویسید