شکنجه مرد تاجر در اسارتگاه مخوف +تصاویر

کد خبر: 965067

با اعترافات دو متهم یک پرونده جنایی، در حالی ابعاد جدیدی از ماجرای جسد سوخته در مشهد لو رفت که ادامه تحقیقات نشان داد مرد تاجر (مقتول) در یک ویلای شخصی ساعت‌ها زیر شکنجه مرگبار قرار گرفته است.

شکنجه مرد تاجر در اسارتگاه مخوف +تصاویر

روزنامه خراسان: صبح روز گذشته، متهمان یک پرونده جنایی که در کمتر از یک ماه از وقوع جنایت هولناک در مشهد و با صدور دستورات ویژه‌ای از سوی قاضی علی اکبر احمدی نژاد و با تلاش شبانه روزی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در چنگ عدالت گرفتار شده اند، زوایای جدیدی از قتل هولناک را در بازجویی‌های تخصصی فاش کردند بنابراین آنان به دستور قاضی ویژه قتل عمد و برای تطبیق اظهارات و اعترافات تکان دهنده با صحنه جرم، به ویلایی هدایت شدند که مرد تاجر را ساعت‌ها در آن مکان شکنجه کرده بودند.

«ف-ف» زن ۳۸ ساله‌ای که متهم ردیف اول این پرونده جنایی است پس از تفهیم اتهام از سوی قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد هنوز سعی داشت برخی از رخداد‌های این حادثه وحشتناک را به دلایل نامعلومی پنهان کند، اما قاضی احمدی نژاد به نصیحت و ارشاد وی در صحنه وقوع جنایت پرداخت که ناگهان اشک‌های زن جوان سرازیر شد. این زن در حالی که آثار ندامت و پشیمانی در چهره خیس شده از اشک اش نمایان بود در میان‌های های گریه گفت: من به هیچ وجه قصد کشتن «ح-ن» را نداشتم او به من خوبی کرده بود و می‌خواست برایم تسهیلات بانکی بگیرد، اما من پاسخ محبت‌های او را این گونه دادم!

شیطان در وجودم رخنه کرده بود، عقلم کار نمی‌کرد، برای سرپوش گذاشتن روی خطای کوچکی که مرتکب شده بودم، خطا‌های پی در پی دیگری را انجام دادم تا این که در وضعیتی قرار گرفتم که دست به جنایت زدم تا اشتباهاتم لو نرود! کاش از همان لحظه‌ای که فهمیدم راه را به خطا رفته ام، از این مسیر بیراهه بازمی گشتم و طلب بخشش می‌کردم اما...

متهم این پرونده جنایی که انگیزه خود از ارتکاب این جنایت را به دست آوردن چند میلیون پول برای پرداخت حق و حقوق کارکنان درمانگاهش در شهرستان کاشمر بیان می‌کرد، با نصیحت‌های مقام قضایی تصمیم گرفت تا حقیقت ماجرا را بگوید.

او که با تفهیم مواد قانونی از سوی قاضی احمدی نژاد در برابر دوربین قوه قضاییه قرار گرفته بود در تشریح راز قتل تاجر کشمش گفت: با همسرم اختلاف داشتم در واقع طلاق عاطفی گرفته بودیم و کنار هم زندگی نمی‌کردیم. از مدتی قبل هم دچار مشکلات مالی شدیدی شده بودم به طوری که حتی توان پرداخت حق و حقوق کارکنان درمانگاه و اجاره ملک را نیز نداشتم به همین دلیل تصمیم گرفتم از «ح-ن» که با او آشنا شده بودم مبلغی پول بگیرم، ولی او پولی به من نمی‌داد و قصد داشت تسهیلات بانکی برایم بگیرد تا این که یک روز با طرح نقشه‌ای نسنجیده تصمیم گرفتم حداقل خودروی تویوتا هایلوکس او را به شکلی از چنگش بیرون بیاورم. با این نقشه او را در کاشمر و به بهانه دادن سفته برای تسهیلات بانکی به منزلم کشاندم و، چون اطلاعی از خواص دارو‌های خواب آور داشتم تعدادی قرص را در شربت به او خوراندم. این درحالی بود که قبل از اجرای نقشه، بهروز را (جوانی که از مدتی قبل با او آشنا شده بودم) نیز به خانه ام دعوت کردم و به او گفتم می‌خواهم طلبم را از مردی وصول کنم! بهروز درون اتاق مخفی شده بود که مرد تاجر به حالت بیهوش روی زمین افتاد. پیکر او را با کمک بهروز داخل خودروی تویوتا انداختیم و به سمت مشهد حرکت کردیم در بین راه وقتی احساس کردم او چشمانش را باز کرد از صندلی جلو به صندلی عقب رفتم و کنار پیکر بی رمق او نشستم تا اگر به هوش آمد دوباره به او قرص بخورانم. وقتی به مشهد رسیدیم به یک ویلای اجاره‌ای رفتیم که بهروز آن را از همسایه خاله اش اجاره کرده بود. در آن جا دست و پا‌های مرد تاجر را با غل و زنجیر بستیم و من هر بار که به هوش می‌آمد دوباره به او قرص می‌خوراندم!

زن جوان ادامه داد: به هیچ وجه قصد کشتن او را نداشتم، اما می‌دانستم که مرتکب جرم آدم ربایی شده ام و اگر مرد تاجر را رها کنم احتمال دارد سال‌ها در زندان بمانم! نقشه‌های متعددی کشیدم که وانمود کنم او دچار سکته قلبی شده است، اما درگیر مخمصه‌ای بودم که نمی‌توانستم تصمیم درستی بگیرم! در همین حال اسنادی تهیه کردم و به امضای مرد تاجر رساندم که این اسناد نشان می‌داد او خودرو را به من فروخته است یا با من مشارکت دارد، ولی زمانی به خود آمدم که مرد تاجر جان سپرد ابتدا می‌خواستم جسد او را در جایی رها کنم، اما باز دیدم آثار زنجیر روی دست و پا‌های او باقی مانده است و احتمال دارد ماجرای شکنجه او لو برود!

این بود که تصمیم به سوزاندن جسد گرفتیم. بهروز از جایگاه سوخت در کال زرکش مشهد بنزین تهیه کرد و سپس جسد «ح- ن» (تاجر ۵۴ ساله) را به انتهای توس ۹۱ بردیم و در زمین‌های منطقه کشف رود به آتش کشیدیم تا اثری از او نماند، اما حالا به این نتیجه رسیدم که قدیمی‌ها درست گفته اند: خون بی گناه پایمال نمی‌شود!

بنابر گزارش خراسان، بهروز جوان ۲۵ ساله که از طریق یکی از زنانی که با او ارتباط داشت با «ف- ف» آشنا شده بود نیز با تایید اظهارات زن جوان در حضور قاضی احمدی نژاد گفت: یک روز «ف» با من تماس گرفت و گفت: به کاشمر بیا و کمکم کن تا طلب مالی‌ام را از کسی وصول کنم، اما وقتی به منزل او در کاشمر رفتم بی اختیار درگیر ماجرایی شدم که نقشه آن را «ف - ف» از قبل کشیده بود! و به ناچار با او همکاری کردم! تا این که بعد از قتل، «ف» خودروی مقتول را نیز به یکی از روستا‌های اطراف کاشمر برد و بعد از آن ما از طریق یک سیم کارت مخفی با هم ارتباط داشتیم! گزارش خراسان حاکی است: در بازسازی صحنه قتل که سرهنگ علی بهرام زاده (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) نیز حضور داشت، ابتدا کارآگاه نجفی (افسر پرونده) به تشریح چگونگی کشف این معمای جنایی با راهنمایی‌های مقام قضایی پرداخت و سپس قاضی ویژه قتل عمد، متهمان را با صدور قرار قانونی روانه زندان کرد تا بررسی‌های بیشتری در این باره صورت گیرد.

سابقه خبر

شب نوزدهم آبان امسال، راننده یک دستگاه وانت بار هنگام عبور از زمین‌های منطقه کشف رود در انتهای توس ۹۱، سگ باغش را در اطراف بقایای جسد سوخته یک انسان، دید. راننده بلافاصله ماجرا را به پلیس گزارش داد و این گونه با حضور قاضی با تجربه ویژه قتل عمد در محل کشف جسد سوخته، تحقیقات در باره این جنایت وحشتناک آغاز شد. در بررسی‌های میدانی، دو دسته کلید و پاشنه کش فلزی در محل سوزاندن جسد توجه قاضی احمدی نژاد را به خود جلب کرد که همین موضوع با درج آن در روزنامه خراسان موجب افشای هویت مقتول شد. کارآگاهان که با نظارت مستقیم سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی آگاهی) به تحقیقات و رصد‌های اطلاعاتی خود ادامه می‌دادند به سرنخ‌هایی رسیدند که نشان می‌داد ردپای یک زن در قتل تاجر کشمش وجود دارد. با هماهنگی‌های قضایی، در نهایت زن ۳۸ ساله‌ای که متصدی یک درمانگاه بود در کاشمردستگیر شد و به مشهد انتقال یافت، اما او خود را بی خبر از جنایت نشان داد و گفت: تنها آشنایی من با مقتول این بود که خودرویی را از او خریداری کردم و قرار شد در تاریخ ۹۸.۸.۱۳ برای ثبت سند آن اقدام کند، ولی دیگر پاسخ تماس هایم را نداد! گزارش خراسان حاکی است: در ادامه این عملیات و با ریزبینی‌های قاضی ویژه قتل عمد و تلاش شبانه روزی کارآگاهان بالاخره همدست این زن جوان نیز که بهروز نام دارد شناسایی شد و هر دو نفر مورد بازجویی‌های تخصصی قرار گرفتند چرا که کارآگاهان در بازرسی از جیب‌های بهروز به کارت تبلیغی یکی از وکلای دادگستری رسیدند که «ف- ف» چند بار از او به عنوان وکیل خود در پرونده‌های قبلی نام برده بود! بنابراین مشخص شد که بهروز و زن جوان با یکدیگر آشنا هستند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت