چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟+تصاویر
بعد از انقلاب اسلامی و به محض اینکه امام خمینی (ره) فرمان تشکیل جهاد سازندگی را صادر کردند، تصمیم گرفت ادامه عمر خود را راه خدمت به محرومان و مستضعفان سپری کند.
خبرگزاری تسنیم: میثم مطیعی از مداحان جوان و پر طرفدار کشورمان و فارغ التحصیل دکترای تخصصی رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه امام صادق (ع) و اکنون عضو هیئت علمی این دانشگاه است. او از شاگردان مرحوم آیتالله آقا مجتبی تهرانی است. وی در سال ۸۹ در دوره دکتری دانشگاه امام صادق ورودی بهمن ماه پذیرفته شد و در سال ۹۴ از رساله دکتری تخصصی خود با عنوان "مبانی و راهکارهای قرآنی و روایی در رویارویی با اهانت به معصومان (علیهمالسلام) " دفاع کرد و با نمره عالی قبول شد و ...، چنین پسر انقلابی باید از پدری تلاشگر، جهادی و انقلابی باشد، اما پدر او کیست؟
در ۲۶ اسفند ۱۳۳۷ در سمنان متولد شد، از کودکی به واسطهی پدرش حاج کریم، با مسجد و روضه مأنوس شد و با آن زیست. حاج کریم پدرش مداح اهلبیت (ع) بود، از آن پیرمردهای باصفا و انقلابی، از آنهایی که جوانها در مسجد مثل پروانه دورشان جمع شدند و دوست داشتند با او همشنین باشند. بسیار درس خوان بود، حیتی باید بگویم که او یکی از نخبگان ریاضی بود و به این درس علاقه زیادی داشت، این علاقه را میتوان در کارنامههای تحصیلی او که هنوز نزد خانوادهشان باقی است، دید.
او دغدغهمند بود، دغدغه انقلاب و آرمانهای آن را داشت، او نیز مانند برادر و سایر دوستان انقلابیاش، عمرش را در راه انقلاب اسلامی و آرمانهای حضرت امام خمینی (ره) سپری کرد؛ از پخش اعلامیههای امام (ره) بگیرید تا شرکت در تظاهرات و جلسات مخفیانه با جوانان انقلابی، اره یادمان هست، پخش اعلامیه و محافظت آنها از چنگال شیطان صفتان شاهنشاهی، اقدامی که بسیاری از مردم کشورمان از پیر و جوان تا کوچک و بزرگ در آن دوران با اهتمام به آن جانشان را کف دست گرفتند و استاوار و بدون هیچ ترسی در مقابل دشمن ایستادند. او حاج محسن مطیعی، برارد شهید عباس مطیعی و پدر میثم مطیعی است.
قبل از انقلاب در رشته ریاضی آن هم در دانشگاه گیلان تحصیل میکرد و مسئولیت انجمن اسلامی آن دانشگاه را برعهده داشت. جهاد سازندگی از جمله دستگاههایی است که بیش از همه، ما را به یاد امام عزیزمان میاندازد. چه قدر ایشان به این مجموعه جوان و انقلابی و با اخلاص و کارآمد اهمیت میدادند، چه قدر لذت میبردند وقتی میشنیدند جهاد سازندگی موفقیتهایی را در جبهه جنگ و مناطق دور افتاده روستایی به دست آورده است. آن دل بزرگ، از دیدن این همه تلاش، پُر از امید و شادی میشد. سخن از جهاد سازندگی شد تا بگویم بعد از انقلاب اسلامی و به محض اینکه امام خمینی (ره) فرمان تشکیل جهاد سازندگی را صادر کردند، حاج محسن تصمیم گرفت ادامه عمر خود را راه خدمت به محرومان و مستضعفان سپری کند.
با رفقایش نشسته بودند به مشورت؛ گفته بودند فرقی نمیکند به چه عنوانی برویم. رفت جهاد و شد آبدارچی و نظافتچی جهاد گیلان. طوری شد که اندکی بعد به او میگفتند: محسن آبدارچی.
نگفته بود دانشجو هستم. میگفت: چایی که میبُردم، هر وقت کارم تمام میشد در جهت پیشبرد امور، نظراتی هم میدادم. طولی نکشید که بروبچههای جهاد سازندگی گیلان به نبوغ و توانمدیریتیاش پی بردند. فهمیدند مسئول انجمن اسلامی دانشگاه است، کم کم آن جوان آبدارچی به عضو شورای مرکزی جهاد استان گیلان تبدیل شد، بعد از چند ماه اطرافیان نام او را در لیست ترور منافقین دیدند و در نتیجه او را مخفیانه به سمنان فرستادند.
مدتی در سمنان ماند و بعد از مدتی به همراه خانواده به سیستان و بلوچستان رفت و تا سال ۶۸ آنجا ماند، همانجایی که روزی مردمانش یکی از پایههای اصلی مبارزه با استعمارگران در منطقه بود و در این زمینه بارها تا پای جان ایستادگی کردهاند، همان مردمی که همواره نشان دادند تحت هیچ شرایطی در دفاع از کشور اسیر زر و زور نمیشوند و همواره مدافع کشور بودند، همانجایی که امروز هم بعد از گذشت سالها، چشم به راه مسئولی است که خودش را وقف مردم کند.
او پیوسته دغدغه خدمت به مردم در حریم امام زمان (عج) داشت، او سنگرساز بی سنگری بود که بارها به جبهه و مناطق مختلف اعزام میشد. بعد از مدتی اقامت در سیستان و بلوچستان به تهران آمد و باز هم کاری دیگر برعهده گرفت و شد مسئول آموزش روستائیان در جهاد، اما انگار دلش هنوز در سیستان و بلوچستان و در میان مردم بود، سرانجام تصمیم گرفت در سال ۷۶ بار دیگر به زاهدان یعنی یکی از توابع استان سیستان و بلوچستان برود و چهار سال آنجا ماند و در نتیجه به تهران بازگشت.
در این سالها خدمت به مردم در مناطق محروم کشور، چشیدن سختیهای مردم با تمام وجود و هم دردی با آنها به جزئی جدا نشده از شخصیت او تبدیل شده بود. او از خدمت به مردم دست نکشید، چراکه امام خمینی (ره) فرمانده او و بسیاری دیگر از رزمندگان، وظیفه خودشان را خدمت به مردم عنوان کرده بودند. سرانجام او عروجی شهادت گونه داشت. او سرانجام در اثر سانحهای که در حین بازگشت از مأموریت در ۸ دی سال ۱۳۸۳ برایش رخ داد، دفتر خدمتش را بست و او را بعد از سالها انجام وظیفه و ادای دین به انقلاب، به آرامش ابدی دعوت کرد. امروز ۸ دی ۹۸ سالروز درگذشت اوست.
دیدگاه تان را بنویسید