طلاق از مردی که مبتلا به دو اعتیاد عجیب است!
شاید با اعتیادش میساختم و دوام میآوردم، اما هیچ وقت با رفیق بازی هایش نتوانستم کنار بیایم.
نوداد: شوهرم به دوستان نابابش بیشتر از من و زندگی مشترک مان اهمیت میداد. زن جوان غمگین که طفل خردسالش را در آغوش گرفته است در راهروی دادگاه خانواده ادامه میدهد: به خاطر همسرم جلوی خانواده ام ایستادم، چون عاشقش بودم و فکر میکردم مرد رویاهایم است. با وجود مخالفتهای شدید پدرم با همسرم پای سفره عقد نشستم و روی تصمیم ام ماندم و چشم ام را روی واقعیتها بستم. قبل از ازدواج از کارها و اعتیاد همسرم خبر نداشتم، اما بعد از زندگی زیر یک سقف ورق برگشت و نقاب از چهره همسر بی مسئولیت ام برداشته شد. اوایل ازدواج مان کج دار و مریز سر کارش حاضر میشد و من از علت آن بی خبر بودم.
مدتی گذشت که متوجه رفتارهای عجیب و غریبش شدم و بعد از پیگیری از چند مطلع، پی به اعتیادش به شیشه بردم.
چون مواد صنعتی که استفاده میکرد اصلاً بو نداشت از اعتیاد همسرم بی خبر بودم. بعد از اطلاع از این ماجرای خانمان سوز به نوعی غافلگیر شدم و نمیدانستم چه تصمیمی بگیرم، آیا به خانواده ام بگویم یا نه؟
چون خیلی خوب عاقبت ماجرا را میدانستم و پدرم منتظر گرفتن نقطه ضعف از همسرم بود و اگر از اعتیاد او باخبر میشد با سرزنش هایش مرا آزار میداد. خودم دست به کار شدم و همسرم را چند بار در کمپ بستری کردم و هر بار به خانواده خودم و همسرم میگفتم او به خاطر شغل اش مدتی به اجبار به شهر دیگری رفته است. هر چه تلاش میکردم شوهرم را از مواد و دود دور کنم و پاک نگه دارم، اما فایدهای نداشت، چون او قبل از این که به شیشه اعتیاد پیدا کند به دوستان نابابش معتاد بود و از طریق آنها در این لجنزار غوطه ور شد.
بعد از به دنیا آمدن فرزندمان فکر میکردم همسرم به خاطر بچه هم که شده به زندگی اش برمی گردد و دست از رفیق بازی و اعتیادش برمی دارد، اما هیچ تغییری در رفتار او ندیدم. مانده بودم حیران و سرگردان که چه تصمیمی بگیرم. هر چقدر سعی میکردم شوهرم را نجات دهم، اما دوستانش مثل کنه به او چسبیده بودند و او را به سمت مواد سوق میدادند. پشت و پناهی نداشتم، چون خانوادههای مان به دلایلی با ازدواج مان مخالف بودند و به خاطر همین روی بازگشت و صحبت از این اتفاق را نداشتم.
خیلی تحمل کردم تا در این جنگ از دود و دم شکست نخورم و همسرم را از باتلاق اعتیاد نجات دهم، اما دوستانش هر بار مانع میشدند. چندین بار سر این موضوع با دوستان ناباب و معتاد همسرم درگیر شدم، اما شوهرم به جای این که طرف من را بگیرد با آنها ابراز همدردی میکرد. وقتی دیدم شوهرم حاضر است اعتیادش را ترک کند، اما حاضر نیست از دوستان سمج و نابابش دست بردارد دل به دریا زدم و به دادگاه خانواده آمدم تا تکلیف ام را با او و دوستانش روشن کنم.
دیدگاه تان را بنویسید