زن مطلقه: شوهرم میخواست بچهام را بفروشد!
با آن که ۱۰ سال از ماجرای طلاقم میگذرد، اما از مزاحمتها و تهدیدهای همسر سابقم در امان نیستم و هر روز نقشه جدیدی برای درگیری با من و فرزندانم میکشد. گاهی پسر ۱۸ ساله ام را تهدید به مرگ میکند و گاهی دم از ربودن فرزند دیگرم میزند.
روزنامه خراسان: با آن که ۱۰ سال از ماجرای طلاقم میگذرد، اما از مزاحمتها و تهدیدهای همسر سابقم در امان نیستم و هر روز نقشه جدیدی برای درگیری با من و فرزندانم میکشد. گاهی پسر ۱۸ ساله ام را تهدید به مرگ میکند و گاهی دم از ربودن فرزند دیگرم میزند. او سالهای جوانی مرا به نابودی کشاند تا جایی که گوشوارههای دختر کوچکم را در خواب از گوشش بیرون کشید و صرف اعتیادش کرد. حالا هم ...
زن ۳۷ ساله در حالی این جملات را اشک ریزان بر زبان جاری میکرد که حتی از یادآوری روزهای تلخ زندگی اش وحشت داشت او با بیان این که فرزندانش را با مشقت و بدبختی بزرگ کرده است به کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: ۱۸ ساله بودم که پدرم را از دست دادم و مجبور به ترک تحصیل شدم. مادرم نمیتوانست هزینههای زندگی ما را تامین کند به همین خاطر به اصرار مادرم به خواستگاری پسر همسایه که راننده کامیون بود و تحصیلات ابتدایی داشت پاسخ مثبت دادم و این گونه پا در مسیر یک زندگی مستقل گذاشتم، اما همه دلخوشیهای من بیشتر از سه سال طول نکشید آن زمان در حالی که پسر دو سالهای را در آغوشم میفشردم خبر مرگ همسرم بر اثر تصادف با کامیون مسیر زندگی ام را تغییر داد.
بعد از این ماجرا به خانه مادرم بازگشتم و برای تامین هزینههای زندگی در یکی از شرکتهای بیمه مشغول به کار شدم دو سال از مرگ همسرم میگذشت که خواربار فروش محله مرا برای برادرش خواستگاری کرد قصد ازدواج نداشتم چرا که نمیخواستم پسر چهار ساله ام زیر دست ناپدری بزرگ شود، ولی به پیشنهاد اطرافیانم احترام گذاشتم تا شرایطم را برای خواستگارم بازگو کنم آن شب وقتی با «اسحاق» رودررو نشستیم به او گفتم پسرم همه سرمایه من است و نمیخواهم با ازدواج من دچار مشکل شود.
اما پاسخ اسحاق برایم قانع کننده بود او گفت: من خودم فرزند طلاقم و مهر پدری را ندیده ام بنابراین وضعیت فرزندت را درک میکنم و دست محبت پدرانه بر سرش میکشم با این جمله او لبخندی زدم و روز بعد برای آزمایشهای پزشکی رفتیم آن جا بود که متوجه اعتیاد همسرم شدم، اما شرایط طوری رقم خورده بود که دیگر راه بازگشت نداشتم از سوی دیگر هم از حرفهای مردم میترسیدم به همین خاطر این موضوع را پنهان کردم و همه تلاشم را به کار گرفتم تا او را از این منجلاب بیرون بکشم، اما چندین بار بستری شدن او در مراکز ترک اعتیاد هم کارساز نشد و اسحاق همه درآمدش را که از راه نقاشی ساختمان به دست میآورد صرف تهیه مواد مخدر میکرد.
ماجرای اعتیاد او هر روز بیشتر وضعیت زندگی ما را به هم میریخت حتی وقتی برای به دنیا آوردن دخترم در مرکز درمانی بستری شدم او نه تنها نتوانست هزینههای بیمارستان را پرداخت کند بلکه به ملاقاتم نیز نیامد اگرچه با کمک مادرم مخارج بیمارستان را پرداختم، ولی زندگی اسفبار من به جایی رسید که اسحاق مرا ترغیب به امرار معاش از راه نامشروع میکرد او حتی شبی گوشواره دخترم را از گوشش بیرون کشید و مواد مخدر تهیه کرد.
درآمد اندک من از شرکت بیمه نیز پاسخ گوی مخارج زندگی نبود او نه تنها هر روز مرا وادار به خرید سیگار میکرد بلکه مدام مرا کتک میزد تا پسرم را بفروشد و با پولش خودرویی برای مسافرکشی بخرد! اسحاق مرا پیر و عجوزه میخواند و مجبورم میکرد تا از همسایگان برایش پول قرض بگیرم.
دیگر کارد به استخوانم رسیده بود و نمیتوانستم این شرایط وحشتناک را تحمل کنم به ناچار از همه حق و حقوقم گذشتم تا با گرفتن طلاق از اسحاق فرزندانم را از این وضعیت نجات بدهم. اکنون ۱۰ سال از ماجرای طلاقم میگذرد و فرزندانم حاضر نیستند نزد پدرشان بازگردند با وجود این اسحاق همواره برای ما ایجاد مزاحمت میکند تا پولی از من بگیرد و ... شایان ذکر است به دستور سرهنگ توفیق حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه) پرونده این زن جوان در دایره مشاوره کلانتری تحت رسیدگی قانونی قرار گرفت
دیدگاه تان را بنویسید