روایت یک عکاس از ثبت لحظههای حمله تروریستی اهواز
آقای مهدی پدرامخو، عکاس خبرگزاری مهر در اهواز کسی است که در معرکه حمله تروریستی حاضر بوده و این لحظات را ثبت کرده است. در این ارتباط با وی درباره فضای حادثه و نیز شرایط عکاسی وی در آن لحظات پرتنش گفتگو کردیم.
صبح نو:روز گذشته در حین رژه نیروهای مسلح در اهواز گروهی تروریست به مراسم حمله کرده و بیش از ۳۰نفر را به شهادت رساندند و تعداد زیادی هم زخمی شدند. در همان ساعات اولیه عکسهایی از حواشی این حمله منتشر و در شبکههای اجتماعی پخش شد. چند تصویر خاص در این میان بیشتر منتشر شد. تصویری از یک خانم عکاس که دراز کشیده و در حال عکاسی است و بانوی دیگری در کنار وی پناه گرفته است. تصویر دیگری که آن هم بسیار دیده شد؛ یکی از تکاوران ارتش را نشان میدهد که نوزادی را در بغل گرفته و از معرکه دور میکند. نوزاد نیز خود را به اسلحه این ارتشی چسبانده و نگران است.
آقای مهدی پدرامخو، عکاس خبرگزاری مهر در اهواز کسی است که در معرکه حمله تروریستی حاضر بوده و این لحظات را ثبت کرده است. در این ارتباط با وی درباره فضای حادثه و نیز شرایط عکاسی وی در آن لحظات پرتنش گفتگو کردیم.
آقای پدرام خو عکسهای شما جزء نخستین عکسها از حادثه تروریستی روز گذشته بود که در شبکههای اجتماعی منتشر شد. چهطور شد که شما برای پوشش این مراسم انتخاب شدید؟
من روز قبل مراسم از طرف خبرگزاری مهر برای این مراسم آفیش شدم و صبح در محلی که برای خبرنگاران اختصاص داده بودند رفتم و مستقر شدم. گروه موسیقی سپاه و ارتش هم مستقر شدند. مراسم ساعت۸:۳۰ شروع شد و ساعت۹ حمله تروریستها شروع شد. طبق هر سال گروههای یگان ویژه تیراندازی میکنند و تیرهای مشقی برای مراسم میزنند ابتدا فکر کردیم که این هم مثل سالهای قبل است، اما وقتی محافظان در کنار شخصیتها و امیران ایستادند، حدس زدیم که اتفاقی در حال وقوع است.
فاصله شما که در حال عکاسی بودید با محل تیراندازی چقدر بود؟ تیراندازی از پشت جایگاه بوده و تروریستها از سمت پارک برای حمله آمده بودند. بعد از حمله دستور دادند که مردم و نیروهای میدان پناه بگیرند و مردم هم هجوم آوردند که پناه بگیرند و از معرکه فاصله بگیرند که سریع در پادگان مجاور باز شد و مردم به داخل پادگان رفتند، ولی برخی متاسفانه زخمی و برخی به شهادت رسیدند.
شما وقتی که تیراندازی اتفاق افتاد چه واکنشی داشتید؟ به نظرم عادیترین واکنش این بود که باید فرار میکردید، ولی شما این کار را نکردید و از حمله عکاسی کردید؟ فکر میکنم که آدرنالین خونم خیلی بالا رفته بود. سریع دوربینم را برداشتم و از افرادی که در حال فرار بودند عکاسی کردم. در این هنگام یک سرباز دژبان نیروی انتظامی که کنار من و عکاس باشگاه خبرنگاران ایستاده بود از بازو تیر خورد که عکسهای آن را هم گرفتم.
یعنی اینقدر نزدیک به واقعه بودید؟ واقعاً یک دفعه اتفاق افتاد و شلوغ بود؛ آنهایی که دستشان تفنگ بود -چون طبق روال رژهها سلاحها خالی بود- همه در کنار جویهای خیابان جانپناه میگرفتند و من اول فکر کردم که سرباز کنار من در حال پناه گرفتن است که بعداً دیدم تیر خورده است.
شما چقدر به محل تیراندازی که پارک پشت جایگاه بود، نزدیک شدید؟ بعد از اینکه تیراندازی تمام شد نیروهای امنیتی به محل آمدند و تمام محوطه را کنترل کردند و البته سعی هم میکردند که فضا را کنترل کنند و در این هنگام هم برای خبرنگاران و عکاسان حاضر در ماجرا محدودیتهایی ایجاد کردند. سه، چهار نفری که در جلوی ماجرا عکاسی میکردند برای خود بسیج بودند یا مثلاً یکی از عکاسها سرباز بود که عکسهایش را برای ایسنا هم فرستاده بود.
شما عکسهایتان را خیلی سریع ارسال کردید. چقدر این سرعت و هیجان را کنترل کردید تا به کارتان لطمه وارد نشود و عکسها را سریع ارسال کنید؟ موقعی که مشاهده کردم برای عکاسها محدودیت ایجاد میکنند، سریع از محوطه به پشت پارک رفتم و مجبور شدم که عکسها را بدون ویرایش لازم از طریق دوربین ارسال کنم و در طول مسیر عکسها را فرستادم.
چند عکس از شما را دیدم که خانمی در حال عکاسی است و یک خانم دیگر پشت ایشان پناه گرفته بود؟ ایشان خانم فاطمه رحیماویان، عکاس خبرنگار فارساند که جدیداً کارشان را شروع کردند. وقتی که تیراندازی شروع شد در یکی از پادگانها را باز کردند که مردم بتوانند به آنجا بروند و پناه بگیرند ما نزدیک در بودیم و دیدم که این خانم نزدیک این خانم عکاس پناه گرفت و دراز کشید و من هم صحنه را دیدم و عکس گرفتم که فکر کنم عکس خوبی شده است.
برخی معتقدند عکاسی که این عکس را از این خانمها گرفته است، شجاعتش بیشتر از آن افراد است. چهطور خودت را با فضا تطبیق دادی که هم عکاسی کنی هم تیر نخوری از سمت تروریستها؟ یکی از بچهها در حین عکاسی، فیلم هم میگرفت و کنار دست ایشان یک بچه هم تیر خورده بود که عکاس ایسنا این صحنه را عکس گرفته بود. وقتی که یکی از نیروهای سپاه تیر میخورد از عکاسان ایسنا خودش هم پایش پیچ میخورد. اینکه مواظب باشی هم عکس بگیری و هم تیر نخوری متاسفانه استرس کار را بیشتر کرده بود.
تو در دل ماجرا بودی که یک طرفش بحث حفظ جان است و یک طرفش کار حرفهای تو در عکاسی بود! اول این ماجرا که شروع شد حس ترس داشتم و پناه گرفته بودم، ولی عکاسی هم میکردم. حواسم بود که تیر نخورم وقتی هم به محوطه میرفتم کنار نیروهای سپاهی پناه میگرفتم و هم عکاسی میکردم. ولی وقتی تنها بودم دراز میکشیدم که تیر نخورم
دیدگاه تان را بنویسید