گزارش تجمع امشب خیابان انقلاب
دو خانم را دنبال کردم. هرجا ناجا غایب بود حاضر و جمعیت را دور خودشان جمع میکردند. ابتدا شروع کردند به طرح مشکلات اقتصادی؛ اینکه سفره مردم هر روز کوچکتر میشود. دختر جوانتر میگفت: من دانشجوی دانشگاه دولتیام. اما بیکارم....
فارس پلاس: بعد از انتشار چند فیلم و عکس از آغاز تجمع اعتراضی در چهارراه، ولی عصر به سرعت از خبرگزاری خارج شدم و با یک موتوری به محل قرار رسیدم. ترافیک چهارراه ولیعصر تا میدان فردوسی کشیده شده است. اما روایت من از آنچه مشاهده کردم...
یکم. تا بین جمعیت رفتم از ظاهرم فهمیدند از آنها نیستم. پسرجوانی با خنده گفت: "قیافه شما که بیشتر به مامور میخوره". خلاصه اینکه از زاویه یک ادم تابلودار، صحنه را روایت میکنم.
دوم. بسیار شلوغ و فضا کاملاً ملتهب است. همه منتظر یک صدا هستند. هرکس گوشهای مترصد صدای اول است. هرجا جمعیتی شکل میگیرد به سرعت توسط ناجا متفرق میشوند. اما در برخی گوشههای خیابان انقلاب عدهای جمع شدند و منتظرند نیروی انتظامی فاصله بگیرد. جمع از حلقههای ۲۰ نفره فراتر نمیرود. البته از این ۲۰ نفرهها چندتائی قابل شمارش است.
سوم. عملکرد ناجا جالب بود. کلاً اجازه نمیدادند جمعیت شکل بگیرد. آرامش ناجا و گعدههایی که خودشان کنار پارک گرفته و خودمانی نشسته بودند پیام معناداری صادر میکرد. با این حال بدون اشکال هم نبودند. سرباز محترمی که مردم را متفرق میکرد، با صدای بلند میگفت::"من که میدانم شماها کی هستید، نمانید و رد شوید. " همین حرفها نیز اطرافیان را تحریک میکرد که جواب دهند. مهم این صحنه نبود، داشتم فکر میکردم این مأمورین زحمت کش آموزش دیده اند؟
چهارم. شاید نپذیرید؛ ولی من تصویری که دیدم را ارائه میکنم. جای جای چهارراه ادمهای میان سالی ایستاده و دست به سینه فقط تماشا میکنند. سن حدود ۵۰ تا ۶۰ سال. تا جائی شلوغ میشود به سرعت بین انها میروند. سیگار به دست قدم میزنند و با تلفن همراه صحبت و از دور صحنه را رصد میکنند. از کنار هم که رد میشدند مختصر همکلام میشدند. قیافه شان نه به جوان هیجان زده میخورد و نه مردم معترض اقتصادی. والبته چهره تلخ شان آزار دهنده بود.... بگذریم.
پنجم. دو تا خانم را دنبال کردم. هرجا ناجا غایب بود حاضر و جمعیت را دور خودشان جمع میکردند. ابتدا شروع کردند به طرح مشکلات اقتصادی؛ اینکه سفره مردم هر روز کوچکتر میشود. دختر جوانتر میگفت: من دانشجوی دانشگاه دولتیام. اما بیکارم. خانم دیگری که بالای ۵۰ سال سن داشت با هیجان مردم را ترغیب میکرد که جمع شوند. فریاد میزد: شماها غیرت ندارید که ساکتید؟
۱۰ نفر که جمع شدند دختر شروع کرد به شعار دادن. شعار اول این بود: ایرانی میمیرد، ذلت نمیپذیرد" همراهی مردم را که دید شعار دوم شد مرگ بر دیکتاتور و شعار سوم تندتر.
ششم. همین دختر جوان وقتی دید یک نفر آن سوتر در حال فیلمبرداری است از جمع خارج شد و اعتراض کرد: " چرا فیلم میگیرید؟ مردم عادی از صورت فیلم نمیگیرند. از کجا مامور شدی؟ " دقتش به سبک فیلم برداری فرد جالب بود.
هفتم. به محض اینکه جمع محدودی شکل گرفت یک جوان امروزی با شلوار چسبان و تیشرت سفید و با طرح بزرگ کارتونی، کنار لیدر جمعیت رفت و گفت: آخه این کارها برای چیست؟ یکی گفت: شما ظاهرن درد دلار ۱۰ هزار تومانی را نکشیدی. مرد جواب داد: با این کارها درست میشه؟... یکی دیگه با تندی فریاد زد مجبور نیستی بایستی. رد شو و برو.
هشتم. عابران و رانندهها حوصله تماشا هم نداشتند. از غرولندشان میشد فهمید.
نهم. دست فروشها بساط شان را جمع نکردند. ظاهرن هم خوب میفروشند. پسرک ۱۲ ساله دستفروش که حالا همه اجناسش را فروخته دنبال یک موتوری بود تا بی ترافیک فرار کند.
دهم. اما زمزمه زیر لب مردم هم شنیدی بود. غرغرشان خیلی هم آرام نبود. خانم جوان میگفت: اخه این چه وضعی است برامون ساختند؟ مرد دیگری تا به من رسید گفت: دیگه به اینجای مردم رسیده؛ اشاره اش به زیر گلو بود. روایت من تا ساعت ۲۲ امشب ۱۱ مرداد بود و فعلاً متفرق شدند.
دیدگاه تان را بنویسید