شوهرم منشی ۲۳ ساله شرکت را صیغه کرد

کد خبر: 847359

فهمیدم همسرم منشی ۲۳ ساله شرکت را به عقد موقت خودش درآورده است. دنیا روی سرم خراب شد.

شوهرم منشی ۲۳ ساله شرکت را صیغه کرد

رکنا: فهمیدم همسرم منشی ۲۳ ساله شرکت را به عقد موقت خودش درآورده است. دنیا روی سرم خراب شد. زندگی ام را دوست داشتم و سال‌ها برای آسایش و آرامش همسر و فرزندانم تلاش کرده بودم. تلخی‌ها و شیرینی‌های زیادی را تجربه کرده بودم و در کنار دخترانم احساس خوشبختی می‌کردم تا این که توفان سیاه بدبختی زندگی شیرینم را به هم ریخت...

زن ۴۲ ساله که برای اعلام گذشت از همسرش در پرونده شکایت به خاطر «ترک نفقه» به کلانتری مراجعه کرده بود، در حالی که از بازگشت به زندگی آرام گذشته اش شادمان به نظر می‌رسید با قدردانی از فرمانده کلانتری و کارشناس اجتماعی گفت: اختلافات من و «امیرعلی» از حدود یک سال و نیم قبل زمانی آغاز شد که فهمیدم همسرم منشی ۲۳ ساله شرکت را به عقد موقت خودش درآورده است. دنیا روی سرم خراب شد. زندگی ام را دوست داشتم و سال‌ها برای آسایش و آرامش همسر و فرزندانم تلاش کرده بودم. تلخی‌ها و شیرینی‌های زیادی را تجربه کرده بودم و در کنار دخترانم احساس خوشبختی می‌کردم تا این که توفان سیاه بدبختی زندگی شیرینم را به هم ریخت.

«امیرعلی» اگرچه مردی مغرور و کم حرف بود، اما قلبی بسیار مهربان و عاطفی داشت. در یک شرکت خصوصی مشغول به کار بود و من به همان حقوق اندک او قانع بودم چرا که هیچ گاه دوست نداشتم همسرم برای درآمد بیشتر دچار مشکل شود.

آن شب وقتی گریه کنان به او گفتم از ماجرای ازدواجش خبر دارم مشاجره سختی بین ما آغاز شد و او من و دخترم را کتک زد. امیرعلی مدعی بود فقط به خاطر دلسوزی با آن زن جوان که دارای یک فرزند بود ازدواج کرده است تا فرزند آن زن مطلقه سایه پدر را بر سرش احساس کند. ولی من نمی‌توانستم این حرف‌ها را قبول کنم. از شدت اضطراب و استرس یک بار سکته کردم و نیمی از بدنم توانایی معمولی را از دست داد.

درگیری‌ها و اختلافات ما هر روز بیشتر می‌شد به طوری که دختر بزرگم تحت تاثیر کشمکش‌های خانوادگی ما و با یک تصمیم احمقانه اقدام به خودکشی کرد، اما خوشبختانه من خیلی زود متوجه شدم و او را به مرکز درمانی رساندم. وقتی شرایط زندگی ما به این جا رسید تصمیم به شکایت از همسرم گرفتم تا حداقل نفقه قانونی را از او بگیرم.

در همین حال بود که مشاور کلانتری هوویم را برای برگزاری جلسه مشاوره دعوت کرد آن زن جوان وقتی وضعیت زندگی مرا شنید با چشمانی اشکبار گفت: من فقط به خاطر فرزندم حاضر به ازدواج با امیرعلی شدم و قرار بود این ماجرا پنهان بماند، اما از این که مدت هاست زندگی خانواده‌ای را آشفته کرده ام، اطلاعی نداشتم. هیچ انسان عاقلی دوست ندارد برای آسایش خودش خانواده دیگری را قربانی کند به همین خاطر از حق خودم می‌گذرم و از امیرعلی جدا می‌شوم تا همسر و فرزندان او به زندگی گذشته خود بازگردند و...

زن ۴۲ ساله ادامه داد آن زن به وعده خود عمل کرد حالا هم...

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت