فاضل به زینب می‌گفت: بدنت را تکه تکه خواهم کرد!

کد خبر: 846877

نمی‌خواهم در آستانه میان سالی برچسب زن مطلقه بر پیشانی ام نمایان شود، اما دیگر چاره‌ای ندارم، فرزندانم را با هزار بدبختی و فلاکت به خانه بخت فرستادم و حالا خودم مانده ام و همسر معتاد و مفت خورم که درتمام مدت ۳۶ سال زندگی مشترکم از فحاشی‌ها و کتک‌های بی‌رحمانه و حشیانه او بی نصیب نبودم و ...

فاضل به زینب می‌گفت: بدنت را تکه تکه خواهم کرد!

رکنا: نمی‌خواهم در آستانه میان سالی برچسب زن مطلقه بر پیشانی ام نمایان شود، اما دیگر چاره‌ای ندارم، فرزندانم را با هزار بدبختی و فلاکت به خانه بخت فرستادم و حالا خودم مانده ام و همسر معتاد و مفت خورم که درتمام مدت ۳۶ سال زندگی مشترکم از فحاشی‌ها و کتک‌های بی‌رحمانه و حشیانه او بی نصیب نبودم و ...

زن ۵۰ ساله‌ای به نام زینب که غبار غم بر چهره چین و چروک خورده اش نشسته بود، خسته از کار و سختی‌های روزگار به مشاور اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: کودکی شش ساله بودم که پدر و مادرم را در یک سانحه رانندگی از دست دادم و به ناچار به منزل برادرم رفتم تا با آن‌ها زندگی کنم. ۱۴ سال بیشتر نداشتم که پای سفره عقد نشستم و با هزار امید و آرزو پا به خانه فاضل گذاشتم. فاضل با درشکه اسبی خود مشغول کار بود و درآمد اندکی داشت. پدر و مادر او نیز از یکدیگر جدا شده بودند و فاضل نزد مادرش بزرگ شده بود. بعد از عروسی، ما هم در خانه مادرشوهرم ماندیم و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. خیلی زود متوجه اعتیاد فاضل شدم، اما چاره‌ای جز سکوت نداشتم چرا که بی کس و تنها بودم. این بود که برای تامین هزینه‌های زندگی مجبور شدم در خانه‌های مردم کارگری کنم تا بتوانم خرج و مخارج خود و دو فرزندم را تامین کنم. زمانی که همسرم به منزل باز می‌گشت با شنیدن صدای شیهه اسب اش بدنم به لرزه می‌افتاد و خیلی زود بساط استعمال مواد مخدرش را آماده می‌کردم وگرنه باید با همان شلاقی که بر بدن اسب اش می‌نواخت من هم کتک می‌خوردم و دم برنمی آوردم. سال‌ها بعد فاضل شاگرد راننده تانکر فاضلاب شد، ولی مدت زیادی از کارش نگذشته بود که پشت میله‌های زندان Prison افتاد چرا که او به خاطر مصرف مشروبات الکلی کنترلش را از دست داده و پس از برخورد با یک دستگاه موتورسیکلت و مرگ راکب آن، از محل گریخته بود. ولی باز هم، چون حالت طبیعی نداشت، کامیون را به دیوار کوبیده بود که توسط پلیس Police دستگیر و روانه زندان شد. «فاضل» محکوم به پرداخت دیه شد و به همین دلیل حدود پنج سال در زندان ماند تا این که مادرش منزل مسکونی اش را فروخت و بعد از پرداخت دیه، با بقیه آن خانه‌ای نقلی در کوچه بن بست حاشیه شهر خرید تا در آن زندگی کنیم. او بعد از آزادی Freedom گستاخ‌تر از گذشته شده بود و مرا تهدید می‌کرد که دیگر نمی‌ترسم و همه نوع کار خلاف انجام می‌دهم. من با کارگری و آبروداری توانستم چهار فرزندم را بزرگ کنم و آن‌ها را به سر و سامان برسانم. هنوز هم صدای فاضل در گوشم می‌پیچد که می‌گفت: تو را می‌کشم و بدنت را تکه تکه می‌کنم و برای برادرت می‌فرستم یا با خودرو تو را زیر می‌گیرم! او با این تهدید‌ها هر روز پول کارگری ام را می‌گرفت تا مواد مخدر Drugs تهیه کند. او حالا مواد مصرفی اش شیشه شده و دیگر امنیت جانی ندارم. این همه سال را به خاطر فرزندانم تحمل کردم، ولی حالا با داشتن چهار نوه نمی‌توانم رفتار‌های خشن و وحشتناک او را نادیده بگیرم و به زندگی ام با او زیر یک سقف ادامه بدهم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت