روایت یک زن از معتادشدن توسط همسرش

کد خبر: 845741

بار‌ها به خاطر اعتیاد شوهرم قهر کردم و به منزل پدرم رفتم. روزگاری چنان از مواد مخدر وحشت داشتم که این موضوع به تنها مشکل اساسی زندگی ام تبدیل شد با غرور بالای سر شوهرم می‌ایستادم و از او می‌خواستم اعتیادش را ترک کند، اما روزی چنان ورق برگشت که من هم فراتر از شوهرم اسیر مواد افیونی شدم و ...

روایت یک زن از معتادشدن توسط همسرش

نوداد : زن ۳۸ ساله در حالی که سعی می‌کرد دستبند‌های آهنین قانون را زیر چادرش پنهان کند تا چشمان اشکبار دخترش شاهد این صحنه تلخ نباشد چشم به نامه «زندان» دوخت و با بغضی فرو خفته در گلو به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: درست ۲۱ سال قبل بود که در مراسم خواستگاری وقتی به چشمان «پرویز» نگاه کردم انگار قلبم لرزید احساس کردم او نیمه گمشده من در زندگی است یک دل نه، صد دل عاشقش شدم و همان شب پاسخ مثبت دادم. با این وجود دیگر تحقیقات محلی جایی نداشت چرا که مادرم وقتی شور و شوق مرا برای ازدواج با پرویز دید گفت: «علف باید به دهان بزی خوش بیاید» این گونه بود که در یک چشم بر هم زدن پای سفره عقد نشستم بدون آن که از وضعیت زندگی و موقعیت‌های اجتماعی خانواده پرویز چیزی بدانم.

همسرم شاگرد خودرو‌های سنگین بود و روز‌های متمادی را در جاده‌های کشور به سر می‌برد به همین خاطر خیلی از شب‌ها را تنها بودم و در منزل پدرشوهرم روزگار می‌گذراندم خیلی زود فهمیدم پدرشوهرم اعتیاد دارد، ولی اهمیتی ندادم چرا که من با پرویز ازدواج کرده بودم و رفتار‌های خانواده اش ربطی به من نداشت، اما روزگارم از زمانی رو به سیاهی گذاشت که همسرم را نیز پای بساط پدرش دیدم او هر بار که از جاده به منزل می‌آمد تا صبح در کنار پدرش مواد مخدر مصرف می‌کرد. آن روز‌ها جوان بودم و غرورم تحمل این صحنه‌ها را نداشت وقتی برای اولین بار با حالت قهر به منزل پدرم رفتم به خاطر اعتراضم کتک مفصلی خوردم.

نمی‌خواستم دیگر به آن خانه بازگردم، اما وقتی فهمیدم باردار هستم چاره‌ای جز بازگشت به زندگی ام نداشتم از آن روز به بعد مشکلات ما بیشتر شد و من چند بار دیگر قهر کردم با پرویز اتمام حجت می‌کردم که اگر اعتیادش را ترک نکند طلاق می‌گیرم، اما او باز به «جاده» می‌رفت و مدت‌های زیادی را باید کنار فرزندانم می‌ماندم. در حالی که هر روز وضعیت شوهرم بدتر از گذشته می‌شد من هم به زندگی ام پای بندتر می‌شدم تا این که پرویز آرام آرام مرا نیز درگیر اعتیاد کرد. زمانی به خودم آمدم که پا را از مصرف مواد مخدر فراتر گذاشته و به کریستال آلوده شده بودم در همین شرایط سومین فرزندم نیز به دنیا آمد و همسرم دختر بزرگم را از تحصیل منع کرد تا به وضعیت خانه و خواهر تازه به دنیا آمده اش برسد من هم همه چیز را فراموش کرده بودم و تنها به تهیه مواد مخدر می‌اندیشیدم. تا این که روز قبل در حالی که مقداری کریستال همراهم بود دستگیر شدم و قاضی نامه زندان مرا نوشت حالا که دختر ۱۷ ساله ام برای اطلاع از وضعیت من به کلانتری آمده است در حالی از او خجالت می‌کشم که هیچ وقت نمی‌توانم شوهرم را ببخشم چرا که ...

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت