۳ کاربرد موتورسیکلت برای خانم نویسنده!

کد خبر: 844150

هنوز و هرلحظه، تلاش می‌کنم خودم را تربیت کنم و در کنار این رشد دسته‌جمعی، به هم کمک می‌کنیم تا از اتفاقات جدید نترسیم. شاید «موتور» برای ما نماد خطر کردن است؛ نمی‌دانم.

۳ کاربرد موتورسیکلت برای خانم نویسنده!

روزنامه فرهیختگان:سارا عرفانی، نویسنده به مناسبت روز دختر یادداشتی را منتشر کرده که متن کامل آن چنین است:موتور، یکی به کار نماز عید فطر می‌آید که بپری رویش بروی مصلی که مجبور نباشی ۴۵ دقیقه، یک ساعت در خیابان شهید بهشتی با دو تا بچه پیاده بروی، مدام بگویند خسته شدیم. پس کی می‌رسیم؟ مدام نگران باشی که الان آقا می‌آید و نماز شروع می‌شود. یکی به کار شب‌های قدر و عاشورا تاسوعا می‌آید که ترک همسر سوار شوی بروی بازار ارک و حاج آقا جاودان و قبل‌تر‌ها حاج آقا مجتبی. یک کاربرد جدید هم برای ما داشت؛ همین چندوقت پیش. وقتی دیگر رنگ و تیم و قومیت مهم نبود. همه ایرانی بودیم و هستیم. همه خوشحال... وقتی بعد از آن همه حرص خوردن و نگرانی، سرانجام مراکش را بردیم و از خوشحالی آنقدر فریاد زدیم که صدای‌مان درنمی‌آمد... وقتی دخترک‌مان را که با عشق یک برد شیرین و گردشِ بعدش چشم روی هم گذاشته بود، از خواب بیدار کردیم و زدیم بیرون.

من و همسرم گاهی خیلی راحت و در لحظه، تصمیم می‌گیریم. مثل آن شب که حسابی حوصله‌مان سررفته بود و رفیق و آشنا را جمع کردیم رفتیم پینت‌بال و حسابی تیراندازی کردیم. مثل تمام وقت‌هایی که دو تا کوله انداختیم روی شانه‌مان و رفتیم سفر، رفتیم کوه و رفتیم پیاده‌روی اربعین.

فکر می‌کنم این «رفتن» خیلی مهم باشد. اینکه عادت نکنیم به نشستن. برایمان بلند شدن سخت نباشد و در این میان، به بچه‌ها یاد بدهیم خوب ببینند، خراب کنند، تجربه کنند و دوباره بسازند. چند سال پیش، تقریبا سال‌های اول زندگی مشترک‌مان، یک کلاس زن و خانواده می‌رفتیم. وقتی بعد از چند ماه، آن دوره تمام شد، خیلی از شرکت‌کنندگان کلاس مثل من و همسر، دور استاد حلقه زدیم و گفتیم: «اگر می‌شود دوره بعد را در مورد تربیت فرزند بگذارید.» استاد حرف خوبی زد و گفت: «شما خودتان را تربیت کنید، بچه‌ها درست تربیت می‌شوند.»

استاد، یک شاه کلید به ما داد. در مقابل انواع و اقسام کلاس‌ها و کارگاه‌هایی که بچه‌ها را موش آزمایشگاهی می‌کنند، پدر و مادر و روش‌های عجیب و غریب و بعضا غیربومی را روی بچه‌های طفل معصوم پیاده می‌کنند، فقط به ما گفت: خودتان را تربیت کنید.

حالا بعد از ۱۰ سال که از آن حرف می‌گذرد، نمی‌گویم خودم را خیلی تربیت کرده‌ام و بهترین مادر دنیا هستم. اما می‌توانم به جرات بگویم تا به حال حتی یک دروغ هم به دخترانم نگفته‌ام. حتی در چند ماهگی‌شان که شاید ظاهرا اصلا اهمیتی نداشت (که داشت) و آن‌ها نمی‌فهمیدند. (که البته خوب می‌فهمیدند) اصلا این‌طوری بگویم؛ اگر آن‌ها هم نفهمند، دروغ ما یک اثری در کائنات می‌گذارد و یک نقطه تاریکی روی قلب ما. ‌ نمی‌گویم مهربان‌ترین مادر دنیا هستم. اما تلاش می‌کنم کمتر از دست بچه‌ها عصبانی شوم. شاید دلیلش این باشد که معمولا اسم کشف و شهود بچه‌ها را خرابکاری و ریخت‌وپاش نمی‌گذارم. طبیعتا دیرتر هم عصبانی می‌شوم. طبیعتا کمتر هم داد می‌زنم و بچه‌ها، آرام‌تر رشد می‌کنند و مدام با یک مادر اخموی عصبانی مواجه نیستند. نشان به آن نشان که خیلی وقت‌ها قیچی و کاغذ دست‌شان است و در حال بریدن و چسباندن هستند.

شاید بعضی از مادر‌ها اصرار داشته باشند بچه‌هایشان را کلاس‌های کودک نابغه و چیز‌هایی شبیه این بگذارند که حتما دلایل خودشان را دارند. اما من تلاش کردم با بچه‌ها بازی کنم، برایشان کتاب بخوانم، با هم بافتنی ببافیم، خوشنویسی کنیم، نخ و کاغذ و پارچه را قیچی کنیم و بچسبانیم. اصلا قیچی، چسب، مهره‌های رنگی، نمد و کاموا چیز‌هایی هستند که در خانه ما خیلی استفاده می‌شوند.

این روز‌ها خیلی پیش می‌آید که از من می‌پرسند برای تربیت بچه‌ها چه کتاب‌هایی خوانده‌ای؟ و منتظرند یک فهرست بلند بالا بدهم از کتاب‌هایی که خوانده‌ام. اما من فقط به آن‌ها می‌گویم: «خودتان را تربیت کنید!» و هنوز و هرلحظه، تلاش می‌کنم خودم را تربیت کنم و در کنار این رشد دسته‌جمعی، به هم کمک می‌کنیم تا از اتفاقات جدید نترسیم. شاید «موتور» برای ما نماد خطر کردن است؛ نمی‌دانم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت