روزنامه خراسان: ۱۶ اسفند سال ۹۵ عابرانی که از حاشیه اتوبان حکیم میگذشتند با صحنه وحشتناکی روبه رو شدند. جنازه یک دختر جوان حاشیه ورودی خط جنوب بزرگراه حکیم به بزرگراه شهید باکری قرار گرفته بود. عابران بلافاصله با ۱۱۰ تماس گرفتند و ماموران کلانتری ۱۳۳ شهر زیبا در محل حاضر شدند.
شواهد نشان میداد جنازه متعلق به یک زن ۳۰ ساله است که با ضربات چاقو کشته شده است. جنازه به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس به بررسی پرداخت.
در بررسیها روشن شد یک روز قبل مرد میان سالی ناپدید شدن دختر ۳۰ ساله اش به نام لیلا را به پلیس گزارش کرده بود. وی گفت: دخترم ۱۵ اسفند ماه از خانه مان در حوالی میدان تجریش بیرون رفت و دیگر بازنگشت. نشانیهایی که مرد میانسال از دختر گمشده اش به پلیس ارائه داد با نشانیهای جنازه مطابقت داشت. به این ترتیب مرد میان سال به پزشکی قانونی رفت و جنازه دخترش را تحویل گرفت.
پلیس در نخستین گام به پرس و جو از خانواده لیلا پرداخت و دریافت دختر جوان مدتی قبل از طریق شبکههای مجازی با پسرجوانی به نام حسین آشنا شده و با وجود مخالفت خانوادهاش در مرداد سال ۹۵ با وی ازدواج کرده بود. ولی پس از مدت کوتاهی متوجه دروغگوییهای همسرش شده و فهمیده بود حسین یک سال قبل با دختر جوانی ازدواج و این موضوع را از وی پنهان کرده بود.
مادر لیلا در تشریح این ماجرا به ماموران گفت: دخترم وقتی متوجه این ماجرا شد از همسرش جدا شد، ولی پس از مدت کوتاهی به خاطر علاقهای که به او داشت تصمیم گرفت دوباره به زندگی برگردد. به همین علت از دوستش سحر و همسر وی به نام مهدی برای میانجیگری کمک خواسته بود. دخترم چند روزی بود که مدام به دیدن سحر و همسرش میرفت تا این که کشته شد. با اطلاعاتی که این زن به پلیس داد سحر و مهدی شناسایی و بازداشت شدند. مهدی با دروغگویی سعی داشت پلیس را گمراه کند، ولی وقتی در بن بست اطلاعاتی گرفتار شد به قتل دختر جوان اعتراف کرد. وی گفت: من و همسرم سعی کردیم برای آشتی دادن لیلا و حسین میانجیگری کنیم، ولی نشد. آن زمان یک ماه بود ازدواج کرده بودم و شغل مناسبی نداشتم.
حتی مجبور شده بودم برای زندگی به خانه همسرم بروم. همان روزها پای سگ همسرم هم شکسته بود و من پولی برای درمان آن نداشتم. به همین دلیل تصمیم گرفتم از لیلا پول بگیرم. من به دروغ به او گفتم رمالی را میشناسم که میتواند در مدت ۲۹ روز در عوض دریافت ۲ میلیون تومان با دادن نسخهای سحر آمیز زندگی ات را سر و سامان دهد. لیلا که از شنیدن این حرف خوشحال شده بود ۲ میلیون تومان را به من داد. اما وقتی دید با گذشت بیش از یک ماه از این ماجرا هیچ تغییری در زندگی اش ایجاد نشده و نسخهای هم دریافت نکرده است چند بار با من تماس گرفت و پولش را خواست.
این مرد ادامه داد: لیلا مدام تهدیدم میکرد اگر پول را به او پس ندهم ماجرا را به سحر میگوید. به همین خاطر با او قرار گذاشتم. لیلا با آژانس به زیر پل حکیم آمد و سوار ماشینم شد. از او خواستم تا برای برگرداندن پولش به من فرصت دهد، اما قبول نکرد. به همین خاطر با هم درگیر شدیم. من او را به داخل شمشادها هل دادم و چند ضربه چاقو به او زدم. سپس کیفش را که حاوی ٢٥٠ هزار تومان پول بود برداشتم و فرار کردم.
به دنبال این اعتراف ها، وی پس از بازسازی صحنه جرم، روز چهارشنبه در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران به دفاع پرداخت. در ابتدای این جلسه پدر و مادر لیلا برای مهدی حکم قصاص خواستند. سپس مهدی به دفاع پرداخت و گفت: من قتل را قبول ندارم. وقتی با لیلا درگیر شدم چند ضربه چاقو به او زدم. ولی ضربهها کشنده نبود. من او را در حاشیه اتوبان رها کردم و چند روز بعد متوجه شدم کشته شده است. باور کنید من او را نکشته ام.
دیدگاه تان را بنویسید