رفتار امام علی با مخالفانش به روایت رهبر انقلاب

کد خبر: 824924

«یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین در مشی سیاسی‌اش این بود که با دشمنان خود و مخالفان خود با استدلال حرف می‌زد و استدلال می‌کرد.»

رفتار امام علی با مخالفانش به روایت رهبر انقلاب

خبرآنلاین: «یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین در مشی سیاسی‌اش این بود که با دشمنان خود و مخالفان خود با استدلال حرف می‌زد و استدلال می‌کرد.»

متن زیر برگزیده‌ای از مجموعه سخنرانی‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب است که در مناسبت‌های مختلف بیان شده است:

نمونه‌هایی از مدارا با مخالفان در سلوک سیاسی امام علی (ع)

سلوک سیاسی امیرالمؤمنین بر پایه‌ی معنویت است و از سلوک معنوی او جدا نیست. اولا تا حد ممکن با مخالفان خودش، حتّی با دشمنان خودش مدارا کرد. اینکه می‌بینید امیرالمؤمنین سه جنگ را در دوران حدود پنج سال حکومت خود مجبور شد و تحمل کرد، بعد از این بود که همه مدارا‌های لازم انجام گرفته بود. امیرالمؤمنین کسی نبود که بدون رعایت مدارا‌های لازم با مخالفان، اول دست به شمشیر ببرد. حالا چند تا از جملات امیرالمؤمنین را بشنوید: یک جا در اول خلافت، یک عده‌ای آمدند دور امیرالمؤمنین - اشاره می‌کردند به بعضی - آقا! تکلیف این‌ها را یکسره کن. اصرار می‌کردند. امیرالمؤمنین در جواب، این‌ها را نصیحت به صبر کرد و از جمله چیز‌هایی که فرمود، این بود: این نظری که شما دارید، یک نظر است. «فرقة تری ما ترون»؛ یک عده همین نظر شما را قبول دارند. «و فرقة تری ما لا ترون»؛ یک عده حرفی را قبول دارند که شما معتقد به آن نیستید، آن را قبول ندارید. «و فرقة لا تری هذا و لا ذاک»؛ یک عده‌ای هم نه آن‌طرفی و نه این‌طرفی، یک نظر سومی دارند. «فاصبروا»؛ صبر کنید تا امیرالمؤمنین با حکمت کار خود را انجام بدهد. «حتّی ... تؤخذ الحقوق مسمحة»؛ بگذارید با سماح، با ملاطفت، با ملایمت، حق ذی‌حق را بگیریم، احقاق حق بکنیم. «و اذا لم أجد بدّا فآخر الدّواء الکیّ»؛ تا می‌توانیم با تسامح، با سماح، با خوش‌رفتاری، حق را به حق‌دار برگردانیم، احقاق حق بکنیم. اگر دیدیم چاره‌ای نماند، زیر بار حق نمی‌روند، آن وقت «آخر الدّواء الکیّ». این یک مثل معروف عربی است؛ «آخر الدّواء الکیّ»؛ یعنی آخرین چاره را دیگر با قاطعیت انجام می‌دهیم. تا آنجایی که ممکن است، با دارو و مرهم‌گذاری عمل می‌کنیم برای اینکه این زخم را علاج کنیم و شفا بدهیم؛ مرهم می‌گذاریم؛ وقتی نشد، آخر کار داغ می‌کنیم؛ چاره‌ای نیست.

در جنگ صفین قبل از آنی که جنگ شروع بشود، یک عده‌ای همین‌طور پا به زمین می‌کوبیدند که امیرالمؤمنین چرا حمله نمی‌کنی؟ اصرار می‌کردند که حمله کن. امیرالمؤمنین فرمود: «فو الله ما دفعت الحرب یوما الّا و انا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی»؛ یعنی من دنبال جنگ نیستم، دنبال هدایتم؛ یک روز هم که درگیری و برخورد را عقب می‌اندازم، برای این است که شاید یک عده‌ای دل به حقیقت بدهند، به راه صراط مستقیم بیایند. وقتی‌که مأیوس شدیم، دیدیم نه، کسی نمی‌آید، آن وقت شمشیر را می‌کشیم و جنگ را شروع می‌کنیم.

در باره‌ی اهل جمل، در قضیه‌ی جنگ جمل - که یکی از آزمایش‌های بسیار دشوار امیرالمؤمنین بود - فرمود: «انّ هؤلاء قد تمالئوا علی سخطة امارتی»؛ این‌ها جمع شدند، دست به یکی کردند برای اینکه نسبت به این حکومتی که به امیرالمؤمنین رسیده است، خشم خود را آشکار کنند. «و سأصبر»؛ فرمود: من صبر خواهم کرد. اما تا کی؟ «ما لم أخف علی جماعتکم»؛ آن وقتی‌که ببینم حرکت این‌ها دارد بین شما مسلمان‌ها شکاف ایجاد می‌کند، اختلاف ایجاد می‌کند، برادران را در مقابل هم قرار می‌دهد، آن وقت وارد عمل خواهم شد و فتنه را علاج خواهم کرد؛ تا آن وقتی‌که ممکن است، صبر می‌کنم و با نصیحت رفتار می‌کنم.

مدارای امام علی (ع) با طلحه و زبیر

یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین در ممشای سیاسی اش این بود که با دشمنان خود و مخالفان خود با استدلال حرف می‌زد و استدلال می‌کرد. در نامه‌هایی که حتّی به معاویه نوشته است - با اینکه دشمنی بین معاویه و امیرالمؤمنین شدید بود، در عین حال او نامه می‌نوشت، اهانت می‌کرد، حرف‌های خلاف می‌گفت: - استدلال می‌کرد بر اینکه روش تو غلط است. با طلحه و زبیر که آمدند با امیرالمؤمنین بیعت کردند - این‌ها به عنوانی که می‌خواهیم عمره برویم، از مدینه خارج شدند، رفتند به طرف مکه. امیرالمؤمنین مراقب بود، از اول هم گفت که این‌ها قصدشان عمره نیست. رفتند و کار‌هایی کردند؛ حالا تفاصیلش زیاد است - حضرت اینجور می‌فرماید: «لقد نقمتما یسیرا و ارجأتما کثیرا»؛ شما یک چیز کوچک را وسیله و مایه اختلاف قرار دادید، این همه نقاط مثبت را ندیده گرفتید؛ دم از دشمنی می‌زنید، دم از مخالفت می‌زنید. با این‌ها متواضعانه امیرالمؤمنین حرف می‌زند، توضیح می‌دهد؛ می‌گوید: من دنبال دشمن نمی‌گردم. این مدارا را دارد. اما آن وقتی که این مدارا اثر نکند، آن وقت جای قاطعیت علوی است؛ آنجایی است که امیرالمؤمنین نشان می‌دهد که با کسانی مثل خوارج، آنجور رفتار می‌کند که خودش فرمود: «انا فقأت عین الفتنة»؛ چشم فتنه را من در آوردم؛ و کسی دیگر غیر از علی نمی‌توانست - به گفته خود آن بزرگوار در نهج البلاغه - این کار را بکند.

تفاوت برخورد امیرالمومنین (ع) با دشمنانش

تمام ارزش‌ها و صفاتی که انسان - چه به‌عنوان انسان مؤمن به اسلام، چه به‌عنوان انسان مؤمن به هر دینی، و چه به‌عنوان انسان بی‌اعتقاد به هر دینی؛ هرجور انسانی - به آن‌ها احترام می‌گذارد و تکریم می‌کند، در علیّ‌بن‌ابی‌طالب جمع است؛ در امیرالمؤمنین سه جور صفات هست: یکی آن صفات معنویِ الهی است که با هیچ میزانی برای ما‌ها اصلا قابل سنجش نیست؛ ایمان، آن ایمانِ متعالیِ عمیق؛ یک دسته دیگر، صفات برجسته‌ی انسانی او است؛ دسته‌ی سوّم از خصوصیّات امیرالمؤمنین، خصوصیّات حکومتی است که نتیجه‌ی همان مسئله‌ی امامت است؛ امامت یعنی این‌جور حکومت‌کردن.

البتّه شدّت و ضعف دارد که آن حدّ اعلایش در شخصیّتی مثل امیرالمؤمنین هست. خصوصیّات حکومتی مثل چه؟ مثل «عدالت»، مثل «انصاف»، مثل «برابر قراردادن همه‌ی آحاد مردم» ... [مثل]«تدبیر»؛ برای جامعه‌ی اسلامی تدبیر اندیشیدن؛ دشمن را جدا کردن، دوست را جدا کردن، دشمن را به چند طبقه تقسیم کردن. امیرالمؤمنین سه جنگ داشت؛ این سه جنگ با سه دسته دشمن بود، امّا با این‌ها مثل هم نجنگید. جنگ با معاویه و با شام یک‌جور بود، جنگ با بصره جور دیگری بود. آن‌وقتی که حضرت با طلحه و زبیر می‌جنگید، جور دیگری می‌جنگید. آنجا زبیر را می‌خواست، وسط میدان جنگ با او حرف می‌زد، نصیحت می‌کرد که «برادر سوابق ما یادت باشد؛ این همه ما با هم شمشیر زدیم، این همه با هم کار کردیم»؛ اثر هم کرد، البتّه زبیر کاری که باید می‌کرد نکرد، باید می‌پیوست به امیرالمؤمنین، این کار را نکرد، امّا میدان جنگ را رها کرد و رفت؛ رفتار او در جنگ با طلحه و زبیر این‌جوری است. امّا رفتار او با شام این‌جوری نیست؛ به معاویه حضرت چه بگوید؟ بگوید ما و تو با همدیگر بودیم؟ کِی با هم بودند؟ در جنگ بدر مقابل هم ایستادند؛ امیرالمؤمنین جدّ او و دایی او و قوم و خویش و فک‌وفامیل او را از دم تیغ گذرانده؛ سابقه‌ای با هم ندارند.

او هم از همان دشمنی‌ها دارد استفاده می‌کند و با امیرالمؤمنین می‌جنگد. امیرالمؤمنین دشمن‌ها را تقسیم‌بندی می‌کرد؛ در قضیّه‌ی نهروان که [دشمنان]ده هزار نفر بودند، حضرت گفت: از این ده هزار نفر هر کسی که بیاید این طرفِ این پرچمی که من نصب کرده‌ام، ما با او جنگ نداریم؛ آمدند، اکثر [آنها]آمدند این طرف. حضرت فرمود: بروید، رهایشان کردند. بله، آن‌هایی که ماندند و لجاج کردند و تعصّب کردند، با آن‌ها جنگید؛ بر آن‌ها هم غلبه پیدا کرد. یعنی تدبیر در اداره کشور؛ شناختن دشمن، شناختن دوست؛ همه‌ی دشمنان یک‌جور نیستند؛ از بعضی‌ها صرف‌نظر کرد. بعضی‌ها با امیرالمؤمنین همان اوّل کار بیعت نکردند؛ مالک اشتر بالاسر حضرت ایستاده بود، شمشیر هم دستش بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! اجازه بده این آدمی که با تو بیعت نمی‌کند گردنش را بزنم؛ حضرت خندیدند، گفتند نه، این جوان هم که بود، آدم بداخلاقی بود، آدم تندی بود؛ حالا هم پیر شده، تندتر شده، بگذار برود؛ ولش کردند و رفت. این تدبیر است؛ بالاترین تدبیر این است که یک کسی که در رأس قدرت است، بداند با چه کسی طرف است و با هر کسی چه‌جور باید رفتار بکند؛ از خصوصیّات حکومتی امیرالمؤمنین یکی این بود.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت