ماجراهای امدادگری با یک دست و یک پا +عکس

کد خبر: 822706

«محمد زندی‌پور» یکی از قدیمی‌ترین امدادگران جمعیت هلال‌احمر با وجود معلولیت جسمی ٢٥‌سال خدمات داوطلبانه انجام داد

ماجراهای امدادگری با یک دست و یک پا +عکس

روزنامه شهروند: حساب حادثه‌هایی که در آن شرکت کرده از دستش در رفته است. «محمد زندی‌پور گلی ملی» یکی از امدادگران پیشکسوت هلال‌احمر که فعالیت داوطلبانه‌اش در جمعیت را از کار در دبیرخانه و ماشین‌نویسی شروع کرد و بعدها با اصرار خودش به تیم‌های امدادی پیوست، ناجی حادثه‌دیدگان زیادی بوده است. او که از ٢ سالگی در اثرات فلج اطفال از ناحیه لگن دچار معلولیت بود ‌سال ٩٠ هم در یک تصادف رانندگی دستش را از دست داد.زندی پور هرگز برای کارش محدودیت ایجاد نکرد و همچنان با همین شرایط خاص به کارش ادامه داد. حالا او در بخش آنست (دوره آموزشی تیم‌های سگ‌های زنده‌یاب) کار می‌کند و ٥ ‌سال دیگر تا بازنشستگی‌اش زمان باقی مانده است از او درباره حضورش در جمعیت هلال‌احمر و حوادث مختلفی که به‌عنوان امدادگر اعزام شده پرسیدیم تا روزهای دور و نزدیک یکی از پیشکسوتان جمعیت را از زبان خودش مرور کنیم.

چند‌سال دارید و اهل کجا هستید؟ متولد تیرماه‌ سال ٤٤ هستم. پسوند گلی ملی در فامیلی من نام یکی از روستاهای اطراف اصفهان است. رشته تحصیلی‌تان چیست؟ دیپلم دارم. آشنایی شما با جمعیت هلال‌احمر از کجا شروع شد و از چه سنی وارد جمعیت شدید؟ بهمن‌ماه ٦٦ وارد جمعیت شدم. دوره امدادگری گذراندم و بعد نیروی داوطلب جمعیت هلال‌احمر شدم. چه شد که تصمیم گرفتید داوطلب جمعیت هلال احمر شوید؟ برحسب علاقه‌مندی و خدمت صادقانه تصمیم گرفتم به صورت داوطلبانه در جمعیت هلال‌احمر کار کنم. گفتید دوره امدادگری را گذراندید. از آن زمان برایمان بگویید. بله، در استان البرز دوره امدادگری را گذراندم و در همان استان هم داوطلب شدم و تا‌ سال ٧٦ به صورت مستمر به عنوان امدادگر داوطلب با جمعیت استان البرز ارتباط داشتم. در این مدت در مراسم فوت امام و سالگردشان چندین‌مرتبه به عنوان امدادگر شرکت کردم. در جریان زلزله رودبار جزو نخستین اکیپ امدادی که ساعت ٩ شب روز بعد حادثه وارد رودبار شد، بودم که از استان البرز اعزام شدیم. گروهی ١٩ نفره بودیم که با یک مینی‌بوس وارد رودبار شدیم. دو‌سال از زمانی که وارد جمعیت شدم گذشته بود که زلزله رودبار اتفاق افتاد. شما در زلزله رودبار بودید و شاید این حادثه نخستین عملیات جدی شما بوده باشد. از زلزله رودبار بگویید. از حال و هوایتان در زلزله و این‌که چه کارهایی انجام دادید. همان شب زلزله بیدار بودم و داشتم جام‌جهانی را می‌دیدم که وقوع زلزله را از طریق صداوسیما متوجه شدم. من حدود ٤٥‌سال است ساکن محله عباس‌آباد محمدشهر کرج هستم و آن زمان کرج هم لرزید. لرزش شدیدی بود. فردا که به جمعیت رفتم کارهای اولیه را انجام دادیم و بعد به منطقه اعزام شدیم. شب آن روز ما را به‌عنوان نخستین اکیپ امدادگر به منطقه اعزام کردند. ما را در خاکی پیاده کردند. امکاناتی نبود. به رودبار رسیده بودیم. همه جا تقریبا با خاک یکسان شده بود. در قدم‌هایی که برمی‌داشتیم اگر صدایی بلند می‌شد، می‌فهمیدیم کسی زنده است، اگر نه که معلوم می‌شد کسی زیر آوار نیست یا زنده نمانده است. تنها کاری که آن شب توانستیم انجام دهیم این بود که من خودم در خاکی ایستادم و باقی بچه‌ها را فرستادم به بیرون از رودبار و آنها توانستند جاده را ببندند که هر ماشینی که از جاده رد می‌شود، بتوانیم مجروحان را به مناطق دیگر انتقال دهیم. از ساعت ٦ صبح برای نگه‌داشتن ماشین‌ها و انتقال مجروحان و اجساد داد می‌زدم و صحبت می‌کردم و هر آمبولانس و وسیله نقلیه‌ای که می‌آمد را نگه می‌داشتم و دیگر صدایم از گلویم بیرون نمی‌آمد. چند دقیقه‌ای در چادر برای استراحت مستقر شده بودیم که چند نفر وارد چادر شدند و از بین مجروحان خانمی که باردار بود به داخل چادر آمد. اتفاقا نخستین زایمانش بود و قبل از موعد هم بود. من تخصصی در مورد زایمان نداشتم و فقط مقابل چادر ایستاده بودم که کسی وارد نشود؛ در عرض ٢٠ دقیقه عمل سزارین برای آن زن انجام شد که هم مادر و هم بچه زنده ماندند و بچه هم پسر بود. چند روز در رودبار مشغول عملیات و امدادرسانی بودید؟ تقریبا دو هفته در رودبار بودیم. بعد این مدت به منطقه دیگری رفتیم و بعد از ٤ هفته دوباره به رودبار بازگشتیم. به‌غیر از زلزله رودبار در چند ماموریت بزرگ با چنین ابعادی حضور داشتید و امدادرسانی کردید؟ نمی‌توانم دقیق بگویم. در حوادث خیلی زیادی بودم.

سال ٩٠ دستم از مچ قطع شد

به‌غیر از جمعیت هلال‌احمر در جای دیگری هم کار کرده‌اید؟ بله، ‌سال ٧٣ از طریق فرمانداری به اداره اتباع خارجی کرج رفتم. بهداری آن‌جا را به دلیل آشنایی که به این مسائل داشتم به من سپردند. چند‌سال آن‌جا کار کردم. در آن مدت در شهرداری و در قسمت ماشین‌نویسی مشغول کار بودم. شما چند‌سال به‌عنوان نیروی امدادگر در جمعیت هلال‌احمر فعالیت کردید؟ ٧‌سال، از ‌سال ٦٦ تا ٧٣. بعد از این سال‌ها هم با جمعیت هلال‌احمر همکاری کردید؟ همکاری‌تان به چه صورتی بوده؟ از‌ سال ٧٦ به سازمان امداد بازگشتم و ماشین‌نویس شدم. آن زمان به‌عنوان نیروی رسمی جمعیت هلال‌احمر استخدام شدم، اما با وجود این، در آن زمان هم به‌عنوان نیروی داوطلب در عملیات‌ها شرکت می‌کردم. هنوز هم در سازمان هلال‌احمر مشغول هستید یا بازنشسته شده‌اید؟ هنوز شاغل هستم و در قسمت آنست کار می‌کنم. از چه زمانی در قسمت آنست کار می‌کنید؟ من از ‌سال ٧٦ وارد سازمان شدم و در قسمت‌های بایگانی، دبیرخانه و ماشین‌نویسی مشغول بودم. بعد از آن، از ‌سال ٨٨ بر اثر اصرار خودم به استان البرز آمدم؛ دو ماه که گذشت، متوجه شدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ام. ٣٤ ماه در استان البرز بودم اما به اندازه ٣٤‌سال گذشت. بعد اعلام نارضایتی کردم که موفق شدم به سازمان برگردم. از آن روز هم در قسمت آنست مشغول به کار هستم. آنست برای خودتان هم جذاب بود؟ دوست داشتید که در آنست باشید؟ بله. از قبل آشنایی با این قسمت داشتید؟ بله، به این قسمت علاقه داشتم و از‌ سال ٩١ در این قسمت هستم. در این قسمت چه کاری انجام می‌دهید؟ ثبت ورود و خروج همکاران، امور رفاهی بچه‌های جمعیت و پیگیری مسائل همکاران به عهده من است. شما سال‌هاست که در جمعیت هلال‌احمر حضور دارید و ماموریت‌های زیادی رفته‌‌اید. چقدر مسأله کمک کردن به دیگران برایتان مهم بود؟ با استخدام شدن به‌عنوان نیروی رسمی حس کمک کردن به دیگران در شما کم‌رنگ‌تر نشد؟ به چه دلیل امدادگری را ادامه دادید؟ من از روزی که امدادگری را شروع کردم برمبنای علاقه خودم بود. وقتی هم که وارد شدم، علاقه‌ام بیشتر شد. من دوست داشتم به مردم خدمت کنم و چه کاری بهتر از فعالیت در جمعیت هلال‌احمر؟ برخورد خانواده‌تان با این مسأله چطور بود؟ موافق بودند؟ اعتراضی نداشتند؟ هیچ اعتراضی نداشتند. با این وجود که در ٧ سالی امدادگر داوطلب بودم، در طول یک ماه بیشتر از ٣ روز در خانه و کنار خانواده نبودم. فرزند هم دارید؟ بله. سه فرزند دارم. آنها هم به کار در جمعیت هلال‌احمر علاقه دارند؟ پسر بزرگم ٩ ماه است به صورت نیروی امدادگر خیرخواه وارد سازمان شده است. علاقه به سگ‌ها دارد و در آن قسمت به صورت داوطلبانه کار می‌کند. اما علاقه من به کارم باعث شد فرزندانم هم به کار داوطلبانه در هلال‌احمر علاقه پیدا کنند و هیچ اجباری برای این انتخاب‌شان در میان نبوده. خود شما با فعالیت داوطلبانه فرزندتان در هلال‌احمر مشکلی نداشتید؟ خیر، من هیچ مشکلی نداشتم، چون خودش علاقه داشت و من با انتخاب او مخالفتی نکردم. شما در ماموریت‌های مختلفی حضور داشتید. خاطره‌ای دارید که هنوز بعد سال‌ها به آن فکر کنید؟ اتفاقی که برای خودم پیش آمد خاطره‌ای بود که هنوز بعد از ٧‌سال از یادم نمی‌رود. ‌سال ٩٠ از اداره خارج شدم. آن زمان پراید اتومات داشتم. البته ناگفته نماند که من دارای معلولیت جسمی هستم. به دلیل اثرات فلج اطفال از ٢سالگی از ناحیه لگن دچار معلولیت هستم. آن روز از سازمان به خانه بازمی‌گشتم که از مسیر انحرافی مینی‌بوسی به سمت من پیچید. فاصله کمی با مینی‌بوس داشتم. مجبور شدم وارد لاین خاکی شوم و بر اثر کم‌تجربگی دوباره جلوی مینی‌بوس افتادم. تصادف بدی اتفاق افتاد و همین باعث شد دست من روی زمین کشیده شود، همین کشیدگی باعث شد دستم از ناحیه مچ قطع شود و فقط به ذره‌ای پوست بند باشد.

به معلولیتم غلبه کرده‌ام

شما چون خودتان امدادگر هستید آیا آن لحظه ‌ حواستان جمع بود که چه کاری باید بکنید؟ بله. من ساعت ١١ شب وارد اتاق عمل شدم و تا یک دقیقه قبل از این‌که وارد اتاق عمل شوم، هوشیاری‌ام سرجایش بود و روحیه خوبی داشتم. به نظرتان روحیه امدادگری در کنار آمدن با این موضوع به شما کمک کرد؟ بله. من تا ٤:٣٠ صبح در اتاق عمل بودم و وقتی دکترها بالای سر من آمدند، گفتند معجزه رخ داده و توانستیم ٩٠‌درصد دست‌تان را پیوند بدهیم، آن هم بیشتر به دلیل روحیه بالای شما بوده. من را چندین بیمارستان بردند و تمام دکترها می‌گفتند صددرصد دستم‌ باید قطع شود. اما خدا را شکر پیوند دستم به خوبی انجام شد. شما معلولیت جسمی دارید و چندین ‌سال هم به صورت امدادگر داوطلب در هلال‌احمر حضور داشتید. معلولیت حضورتان در ماموریت‌ها را سخت نکرده بود؟ چرا. شرایط سختی داشتم. کار برایم مشکل بود، اما علاقه بسیار زیادی به کارم داشتم و همین باعث می‌شد به مشکلات غلبه کنم. البته مهمتر از همه چیز این است که خدا همیشه به من کمک کرده است. در طول این سال‌ها خاطره خوبی دارید؟ سال ٨٦ بود که در امدادونجات کشیک بودم. همکارها وقتی فهرست کشیک را می‌نوشتند، با هم رقابت می‌کردند که زمان کشیک‌شان با من یکی باشد. وقتی با من در کشیک همکار بودند، خیال‌شان راحت بود. مسئولیت را به من می‌سپردند و تمام کارها را انجام می‌دادم. من آدم خودستایی نیستم، اما همیشه کارهایی که به من سپرده‌شده را به درستی انجام داده و از انجام آن شانه خالی نکرده‌‌ام. در این سال‌ها پیش آمده براساس معلولیتی که دارید، احساسی به شما دست بدهد که نتوانید کارتان را انجام دهید؟ یا همیشه به آن غلبه کنید؟ من ناتوانی‌ام را قبول دارم و همیشه به آن غلبه کردم. وظیفه‌ای که داشتم را به نحو احسنت انجام دادم. جالب است بدانید من با وجود ناتوانی که دارم، علاقه بسیار زیادی به فوتبال دارم و در تیم‌های مختلفی هم در جمعیت هلال‌احمر بازی کردم. فکر می‌کنید اگر در این سال‌ها جایی غیر از جمعیت هلال‌احمر کار می‌کردید، می‌توانستید همین اندازه احساس خوشحالی کنید؟ اصلا به این فکر کردید که شغل دیگری را انتخاب کنید؟ خیر. هیچ‌وقت فکرش را نکردم. چند سالی در شهرداری کار می‌کردم، اما رضای خدا و مردم باعث شد از شهرداری بیرون بیایم و دوباره وارد جمعیت هلال‌احمر شوم. فکر می‌کنید هنوز بخواهید در جمعیت بمانید و ادامه دهید؟ بله. من ٢٥‌سال سابقه خدمت دارم. پنج‌سال دیگر بازنشسته می‌شوم. اگر توانایی جسمی اجازه بدهد باز هم علاقه دارم به همکاری‌ام با جمعیت ادامه دهم. شما به تازگی هم در ماموریتی حضور داشتید؟ در زمان زلزله کرمانشاه آن‌جا بودید؟ خیر. من در زلزله کرمانشاه حضور نداشتم. پس دیگر در عملیات‌ها شرکت نمی‌کنید؟ در حال حاضر این‌طور است. این تصمیم هم به دلیل بالا رفتن سن و سالم است. اما قبلا با وجود داشتن سمت دیگر در سازمان به صورت داوطلبانه به عملیات‌ها هم می‌رفتم. آن زمان که به عملیات می‌رفتید، حوزه فعالیت‌تان در امدادونجات بود؟ بله. تخصص من امدادونجات بود. شما در زلزله طبس و بم هم بودید؟ بله، در زلزله طبس بودم، اما در زلزله بم در عملیات شرکت نکردم. به‌عنوان پشتیبان در سازمان بودم و به همکارانم که در عملیات شرکت می‌کردند، کمک می‌کردم. پشتیبانی در جمعیت هلال‌احمر وظیفه بسیار دشواری است و شما هم چندین ‌سال است که در این حوزه مشغول هستید. از حال‌وهوای کار در پشتیبانی برای‌مان بگویید. می‌توانید از همکارانم در این مورد سوال کنید یا رانندگانی که الان بازنشست شده‌اند. آنها دعا می‌کردند که در زمان عملیات من پشتیبان باشم. من تمام مسئولیت‌های پشتیبانی را دوستانه و با رابطه خوب انجام می‌دادم و پیش می‌بردم. تا به حال پیش نیامده که کسی در سازمان از من ناراضی باشد. همکاری است که الان نزدیک ٢٥‌سال بازنشسته شده، اما من شماره او را دارم و هنوز با او در ارتباط هستم. شما به‌عنوان یکی از قدیمی‌ترین اعضای هلال‌احمر چه انتظاری از جمعیت دارید؟ سالی که در جمعیت هلال‌احمر استان البرز مشغول بودم، یکی از همکارانی که می‌شناختم با من تماس گرفت و گفت اسمم در حج رد شده. گفت هر چه زودتر پیگیری‌ام را برای رفتن به حج شروع کنم. مدارکم را به اداره حج بردم و پیگیری کردم. متاسفانه از نقص عضو من ایراد گرفتند و اجازه ندادند به این سفر بروم. این سفر حسرتی در دل من شد. در سالی که گذشت من دوره تخصصی نسخه‌خوانی پزشکی را زیر نظر اداره بهداشت استان البرز دیدم و با درجه عالی در این رشته قبول شدم. اگر امکانش باشد در چند سالی که از خدمتم مانده، حاضرم به‌عنوان نسخه‌خوان فعالیتم را ادامه دهم. این تنها خواسته من است. و حرف آخر... حرف پایانی من این است کسانی که وارد جمعیت می‌شوند به‌عنوان امدادگر و ... برمبنای علاقه و خدمت صادقانه در راه خدا و خدمت به مردم وارد جمعیت شوند. اگر هدف‌شان غیر از این باشد، نمی‌توانند در جمعیت دوام بیاورند.

در دوران جوانی برحسب علاقه‌مندی و خدمت صادقانه تصمیم گرفتم به صورت داوطلبانه در جمعیت هلال‌احمر کار کنم

همان شب زلزله رودبار بیدار بودم و داشتم جام‌جهانی را می‌دیدم که وقوع زلزله را از طریق صداوسیما متوجه شدم.

ما را به‌عنوان نخستین اکیپ امدادگر به منطقه زلزله زده رودبار اعزام کردند

٧ سالی که امدادگر داوطلب بودم، در طول یک ماه بیشتر از ٣ روز در خانه و کنار خانواده نبودم

پسر بزرگم ٩ ماه است به صورت نیروی امدادگر خیرخواه وارد سازمان شده است. علاقه به سگ‌ها دارد و در آن قسمت به صورت داوطلبانه کار می‌کند

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت