تلگرام سرنوشت من و خانوادهام را تباه کرد +عکس
مرد بوکسوری که از طریق تلگرام با زن ماساژوری آشنا شده بود به خاطر هزینه ۳۰۰هزار تومانی ماساژ او را با مشت به قتل رساند.
روزنامه جوان: مرد بوکسوری که از طریق تلگرام با زن ماساژوری آشنا شده بود به خاطر هزینه ۳۰۰هزار تومانی ماساژ او را با مشت به قتل رساند.
صبح روز پنجشنبه نهم شهریورسال قبل بود که مأموران کلانتری۱۲۰ سیدخندان با تماس تلفنی مردی از کشف جسد زن ناشناسی در رودخانهای حوالی پل سیدخندان با خبر و راهی محل شدند. مأموران در پایین کانال آب با جسد زن جوانی که پتو پیچ شده بود روبهرو شدند و موضوع را به قاضی سید سجاد منافیآذر، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران خبر دادند. بدین ترتیب بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل به تحقیق پرداختند. بررسیها حکایت از این داشت زن جوان چند روز قبل در مکان دیگری به قتل رسیده است و عامل یا عاملان حادثه جسد وی را داخل رودخانه رها کردهاند. همزمان با ادامه تحقیقات جسد برای شناسایی به پزشکی قانونی منتقل شد تا اینکه مدتی بعد زن شهرستانی به تهران آمد و گفت: دخترش به نام مهرنوش ۳۱ساله که دارای مدرک کارشناسیارشد رشته فیزیک برای کار به تهران آمده بود به طرزمرموزی ناپدید شده است. زن میانسال در پزشکی قانونی جسد دخترش را شناسایی کرد و گفت که دخترش قرار بوده مدتی در تهران کار کند و پس از اینکه پولش را پسانداز کرد برای زندگی به خارج از کشور برود.
با شناسایی مقتول تحقیقات برای دستگیری قاتل یا قاتلان از سوی کارآگاهان آغاز شد. مأموران در تحقیقات فنی به رد پای مرد میانسالی به نام کمال رسیدند که برای آخرین بار با مقتول ارتباط داشته است. بنابراین مأموران به کمال مظنون شدند و وی را بازداشت کردند. متهم ابتدا در بازجوییها قتل زن جوان را انکار کرد، اما در نهایت پس از ۴۰روز به جرم خود اقرار کرد. سرهنگ حمیدرضا مکرم، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی تهران گفت: تحقیقات از متهم در اداره دهم پلیس آگاهی تهران در جریان است.
گفتگو با متهم خودت را معرفی کن؟ کمال هستم. چه کارهای؟ کارمند دولتی هستم. چقدر درس خواندی؟ فوقدیپلم دارم. به چه جرمی دستگیر شدی؟ قتل. چرا مرتکب قتل شدی؟ اشتباه کردم. میخواستم ابرویش را درست کنم، چشمش و کور کردم. چرا؟ سوار ماشین من بود سر و صدا میکرد از ترس آبرو حدود ۱۰ تا مشت به او زدم. ورزشکاری؟ بله، از دوران کودکی بوکس میرفتم و الان هم بوکس حرفهای کار میکنم. مدال طلای استانی هم دارم. خانوادهام همه بوکسور هستند. چطوری با مقتول آشنا شدی؟ مدتی قبل از حادثه عضو کانال تلگرامی شدم که مدیر کانال ماساژور زن معرفی میکرد که مدیر کانال مقتول را به عنوان ماساژور به من معرفی کرد. شب قبل از حادثه با او تماس گرفتم و روز حادثه درنزدیکی خانهمان با هم قرار گذاشتیم. ساعت۱۵ عصر او سر قرار آمد و سوار خودروی سمندم شد. چند دقیقه با هم حرف زدیم و با خودرو به کوچه پشتی خانهمان رفتیم که مقتول گفت: هزینه ماساژ ۳۰۰هزار تومان است. همان لحظه پشیمان شدم و از او خواستم پیاده شود که گفت: باید ۳۰۰هزار تومان به او بدهم وگرنه آبروی مرا میریزد. وقتی اصرار کردم شروع به داد و فریاد کرد. به خاطر ترس از آبرویم چند مشت به او زدم که بیهوش داخل خودرو افتاد. تلگرام سرنوشت من و خانوادهام را تباه کرد. شما به غیر از مقتول با چند زن دیگر ارتباط داشتی؟ با هیچ کسی ارتباط نداشتهام. اما بررسیهای تلفن شما نشان داد در همان کانال با تعدادی زن ماساژور دیگر ارتباط داشتی؟ مدیر کانال زنان مختلفی را به من معرفی میکرد و من هم تلفنی با آن حرف میزدم، اما آنها را سر کار میگذاشتم و سر قرار نمیرفتم. آنقدر تماسهای سرکاری من زیاد شد که مدیر کانال مرا بلاک کرد. چرا وقتی بیهوش شد او را به بیمارستان نرساندی؟ معمولاً در مسابقات بوکس وقتی کسی بیهوش میشد دقایقی بعد به هوش میآمد و من هم فکر کردم دوباره به هوش میآید. به همین خاطر آینه ماشینم را کندم و جلو دهانش گرفتم تا ببینم بخار میکند یا نه که فهمیدم فوت کرده است. بعد چه کار کردی؟ خیلی ترسیده بودم. ابتدا جسد را روی صندلی جلوی ماشین گذاشتم، اما به خاطر اینکه کسی شک نکند جسد را داخل پتویی پیچاندم و در کف صندلی عقب گذاشتم و پس از آن به پارک طالقانی رفتم و چند ساعتی آنجا حیران و سرگردان بودم و به حال خودم گریه کردم. وقتی هوا تاریک شد جسد را به محل حادثه آوردم و در کانال آبی انداختم و فرار کردم. جسد وقتی کشف شد، عریان بود چرا؟ وقتی میخواستم جسد را به داخل صندلی عقب ببرم لباسهایش کنده شد. وسایلش را چه کار کردی؟ کیف و لباس و کفشهایش را داخل سطل زباله انداختم. تلفن همراهش پیش شما بود؟ بله، تلفن همراهش داخل خودروام افتاده بود. طلا و پولهایش چه شد؟ طلا و پولی ندیدم. مقداری وسایل در خانه شما کشف شده که همسرت مدعی است مربوط به او نیست، وسایل متعلق به مقتول است؟ نه، من وسایلی از او سرقت نکردم. عذاب وجدان داشتی؟ بله. آنقدر عذاب وجدان داشتم که چند روز بعد با پلیس تماس گرفتم و آدرس جسد را به مأموران دادم. چرا؟ میخواستم زودتر وضعیت حادثه مشخص شود. چطور متوجه شدی؟ روز بعد در روزنامهها خواندم که مأموران جسد را کشف کردهاند. تصمیم به فرار نگرفتی؟ نه. فکر میکردی دستگیر شوی؟ بله. من معتقدم خون گریبان آدم را میگیرد. چون خون هرگز پایمال نمیشود.
دیدگاه تان را بنویسید