سرویس اجتماعی فردا: عقربههای ساعت از ۱۱:۳۰ صبح عبور کرده بود که زن جوان گوشی را برداشت و با تاکسی تلفنی محل تماس گرفت و از متصدی آژانس خواست رانندهای را برای بردن فرزند ۱۰ سالهاش به مدرسه، به خیابان موسوی قوچانی بفرستد. چند دقیقه بعد محمدحسین در حالی که کیف مدرسه اش را روی دوش انداخته بود، از خانه بیرون آمد و کنار خیابان منتظر تاکسی تلفنی ایستاد چرا که راننده همیشگی سرویس مدرسه روز قبل به آنها اطلاع داده بود که به دلیل گرفتاری شخصی نمیتواند دانش آموزان را به مدرسه برساند. هنوز مدت زیادی از حضور محمدحسین نگذشته بود که راننده جوان یک دستگاه پراید سفیدرنگ در آن سوی خیابان توقف کرد.
اینجا بخوانید: آخرین وضعیت پرونده قتل کودک ۱۰ ساله مشهدی
محمدحسین دوان دوان به سوی راننده پراید رفت و به او گفت: تاکسی تلفنی هستی؟ راننده جوان در حالی که با سر پاسخ مثبت میداد از اوخواست سوار شود! مادر محمدحسین نیز که از آیفون تصویری این صحنه را نظاره میکرد با حرکت پراید از محل، گوشی آیفون را گذاشت، اما هنوز ۳۰ ثانیه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که راننده دیگری مقابل منزل پدر محمدحسین توقف کرد و زنگ خانه آنها را فشرد. مادر محمدحسین که از گوشی آیفون با راننده سخن میگفت: تازه فهمید که راننده پراید سفیدرنگ تاکسی تلفنی نبوده و فرزندش به اشتباه سوار خودروی جوان غریبه شده است. مادر نگران بلافاصله با همسرش که در منطقه خین عرب مشغول کار بود، تماس گرفت و با اضطراب شدید موضوع را برای شوهرش بازگو کرد. پدر محمدحسین نیز هراسان خود را به منزل رساند و تماسهای آنان با پلیس و مدرسه آغاز شد، اما مدیران مدرسه از محمدحسین خبری نداشتند.
پس از آن بود که خانواده محمدحسین برای شناسایی جسد کشف شده در حوزه طرقبه عازم پزشکی قانونی شدند وگویی با دیدن پیکر بیجان محمدحسین آسمان بر سر آنان خراب شد. زوج جوان دیگر حال خود را نمیفهمیدند و گریههای آنها سکوت غمبار فضای شهر را میشکافت.
گروهی از کارآگاهان بررسیهای خود را آغاز کردند و به ردیابیهای اطلاعاتی پرداختند. تا این که کارآگاهان با استفاده از شگردهای تخصصی و فنی، موفق شدند به شماره پلاک پراید مذکور با دو آنتن رادیویی دست یابند. این گونه بود که ساعتی بعد منزل مالک پراید در بولوار موسوی قوچانی در حالی شناسایی شد که این منزل فاصله زیادی با منزل پدر مقتول نداشت. کارآگاهان در حالی که هنوز شب به نیمه نرسیده بود منزل مذکور را به محاصره در آوردند و با کسب دستورات ویژه از قاضی میرزایی، وارد عمل شدند. وقتی کارآگاهان به طبقه پنجم مجتمع مسکونی رفتند، جوان ۲۷ سالهای به نام سجاد-ر به تنهایی داخل اتاق خواب بود. بدین ترتیب حلقههای قانون بر دستان وی گره خورد و دقایقی بعد پدر و مادر او نیز که در خارج از منزل به سر میبردند وارد مجتمع مسکونی شدند و در جریان ماجرای قتل قرار گرفتند. هنوز ساعتی از بامداد روز گذشته سپری نشده بود که قاضی ویژه قتل عمد عازم پلیس آگاهی شد و در حضور
سرهنگ کارآگاه حمید رزمخواه (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) و کارآگاهان اداره جنایی به تحقیق از تنها متهم پرونده پرداخت. سجاد که لیسانس حقوق دارد و سعی میکرد با تناقض گویی خود را بی گناه جلوه دهد وقتی فهمید که کیف مدرسه و طناب قرمز رنگی که با بخشی از آن دست و پاهای محمدحسین را بسته بود، کشف شده است، دیگر نتوانست حقیقت موضوع را کتمان کند و به قتل کودک بی گناه با ضربات سنگ و وارد آمدن چند ضربه چاقو اعتراف کرد.
در ادامه گفتگوی روزنامه خراسان با قاتل کودک ۱۰ ساله مشهدی را میخوانید: نامت چیست و چند سال داری؟ سجاد «ر» هستم و خرداد ۱۳۷۰ به دنیا آمدم. تا کلاس چندم درس خوانده ای؟ سال ۱۳۹۲ و در رشته حقوق از دانشگاه پیام نور دانش آموخته شدم و مدرک کارشناسی دارم. در مشهد زندگی میکنی؟ بله البته قبلا در شاهرود بودیم و در سال ۱۳۸۸ در دانشگاه شاهرود پذیرفته شدم، اما از ۶ سال قبل به مشهد آمدیم. فرزند چندم خانواده هستی؟ دو خواهر بزرگتر از خودم دارم که ازدواج کرده اند و من آخرین فرزند خانواده ام. پدرت چه شغلی دارد؟ بازنشسته است پراید مال خودت بود؟ نه مال پدرم است، اما آن را در اختیار من گذاشته بود تا با آن کار کنم. مسافرکشی میکردی؟ بله در شرکت اینترنتی حمل و نقل... کار میکردم، چون مشکل مالی داشتم. چرا آن کودک را کشتی؟ او مسافرم بود، ولی کرایه اش را نداد من هم عصبانی شدم و او را به جاده شهرک صنعتی بردم لباس هایش را بیرون آوردم دست و پاهایش را بستم و او را داخل صندوق عقب انداختم. با
چه وسیلهای او را کشتی؟ در یک جاده خاکی او را از صندوق عقب بیرون آوردم و با سنگ و چاقو به قتل رساندم! در آن لحظه چه احساسی داشتی؟ او التماس میکرد، ولی خودش مقصر بود. چون به من فحش داد. روی داشبورد پراید تصویر مارمولک کشیدهای چرا؟ آن تصویر و حروفی که به لاتین مارمولک نوشته شده از قبل بود.
حالا چه احساسی داری؟ پشیمانم
وقتی او را کشتی دلت به حالش نسوخت؟ باید کرایه ام را میداد، چون آدرس را بلد نبود و من در شهر دور زدم یا پدر و مادرش به او کارت بانکی میدادند که کارت هم نداشت.
چگونه او را سوار کردی؟ من آن طرف خیابان توقف کردم او به سویم آمد و گفت: آژانس هستی؟ من هم گفتم بله بیا بالا...
مجردی؟ بله
چرا لباس هایش را بیرون آوردی؟ میخواستم گرو نگه دارم تا پدر و مادرش پول مرا بدهند!
دیدگاه تان را بنویسید