مشرق: اعضای فرهنگسرای رضوان در سری دیدارهای خود با خانواده شهدا در قالب برنامه «به تماشای سرو» به دیدار خانواده شهید مدافع حرم «محمدرضا بیات» رفتند. شهید محمدرضا بیات متولد سال ۶۵ بود که در سال ۹۴ در عملیات ارتفاعات العیس سوریه به همراه چندتن از همرزمانش به شهادت رسید و پیکرش در منطقه ماند تا بهعنوان شهید مفقودالاثر لقب بگیرد. حسن بیات پدر شهید محمدرضا بیات در این دیدار به معرفی فرزندش پرداخت و اظهار داشت: از آنجا که دوست داشتم اسم پسرهایم محمد باشد نامش را محمدرضا گذاشتیم، ولی دوستانش او را علی صدا میزدند. محمدرضا دو سال مانده به پایان جنگ به دنیا آمد. خیلی دوست داشت در مسجد فعالیت کند. پنج ساله بود که مکبر مسجد شد. در ایست بازرسیها با اینکه سن خیلی کمی داشت با بچههای بزرگتر همکاری میکرد و در بسیاری از مراسمات و برنامهها حضور فعال داشت. پدر شهید با بیان این نکته که محمدرضا همیشه در کارهایش راه و رسم گمنامی را دوست داشت، افزود: زمانی که از خدمت بازگشت، پرسیدم میخواهی چه کار کنی؟ گفت: در نجف ایستگاه صلواتی زده ام. بعدها فهمیدم مدتی مربی آموزش دورههای چریکی در فلوجه بود که به عراق رفت و آمد
داشت. همیشه وقتی از او درباره کارش سوال میکردیم، میگفت: نگران نباشید کار هم میکنم. حتی در فتنه ۸۸ جزو نیروهای سر تیمی بود که در مقابل فتنه گران ایستادند. بیات از درخواست فرزندش برای رفتن به سوریه گفت و ادامه داد: وقتی بحث سوریه پیش آمد خیلی اصرار داشت به سوریه برود. سری اولی که قرار شد اعزام شود، اجازه ندادند، بهمن ۹۴ بود که بلاخره من را متقاعد کرد تا برود. گفت: دورههای امدادگری را گذرانده ام و نگران نباشم، من هم که دیدم خطری تهدیدش نمیکند اجازه دادم. بعدا فهمیدم دورههای تخصصی چریکی و نظامی را آموزش دیده بود.
روضه علی اکبر (ع) امام حسین (ع) را درک کردم وی به حال هوای روزهای آخر حضور محمدرضا اشاره کرد و افزود: چند دوست صمیمی داشت که روزهای آخری که میخواست برود به آنها گفته بود دعا کنید خداوند ما را پودر کند. در این چند سال هرچه خواستیم دنبال کارهای مزار یادبودش برویم انگار
کسی جلوی کار را میگرفت. دلش میخواست گمنام و بی نام و نشان مثل حضرت زهرا (س) باشد. پدر شهید با اشاره به شهادت فرزندش بیان کرد: همیشه به دوستانم میگویم مداحها فقط روضهای از علی اکبر (ع) امام حسین خوانده اند، ولی من با جان حس کردم. وقتی در حال رفتن بود او را از پشت سر نگاه کردم، بعدا از دوستانش شنیدم که به آنها گفته بود حس کردم پدرم من را نگاه میکند برای همین برنگشتم او را ببینم تا دلم نلرزد. زمانی که از منطقه تماس گرفت، گفتم مراقب باش، حضرت زینب (س) به شما احتیاج دارد کاری کنید که ریشه داعش و تکفیریها کنده شود.
شنیدن خبر شهادت در عروسی حسن بیات لحظه شنیدن خبر شهادت فرزندش را اینطور توصیف کرد: عروسی یکی از خواهرزاده هایم بود. در مراسم بودیم که حس کردم یک لحظه جو مراسم بهم خورد و همه باهم در حال صحبت شدند. از برادرم پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ گفت: خبر داده اند علی به شهادت رسیده است. گویا روزی که به شهادت رسید بلافاصله در تلگرام و شبکههای مجازی خبر شهادتش را منتشر کردند. سریع با سوریه تماس گرفتیم، گفتند هشت نفر شهید شدند و ما ۲۰ درصد احتمال میدهیم محمدرضا زنده باشد. چند روز بعد شهید مهدی بیدی آمد و خبر شهادت را به ما داد و ۲ ماه بعد خودش به شهادت رسید. تعریف کردند چند نفری برای تثبیت ارتفاعات العیس رفته بودند که مهماتشان تمام شد و زمانی که بیسیم زدند امکان کمک کردن نبود و این جمع توسط ۲۰۰ نیروی تکفیری به شهادت رسیدند. نیروهایی برای بازگرداندن پیکر شهدا رفتند، ولی شنیدم مجروح شده اند، از موضوع که باخبر شدم، گفتم راضی نیستم برای بازگرداندن پیکرها کسی برود. چند
روز بعد هم منطقه را بمباران کردند. تا امروز منتظر بودیم که شاید اثری از پیکرش پیدا شود، ولی همانطور که خودش خواست پودر شد. من روضه علی اکبر (ع) را لمس کردم. وی افزود: یکی از دوستانش که روحانی است میگفت: من هفتهای یکبار خواب محمدرضا را میبینم. شهدا زنده هستند و بارها شنیده ام که میگویند ما از شهدا الهام میگیریم. اتفاق افتاده است که مشکلی پیش آمده یا خواستهای داشتیم که شهید جواب داده است.
ماجرای دیدار با رهبری و کار جالب برنامه خندوانه در فرزندار کردن خانواده شهدای جاویدالاثر وی به توصیه همیشگی فرزندش که قسمتی از وصیت نامه اش هم بود اشاره کرد و گفت: همیشه میگفت: خالص باشید و برای اشخاص کار نکنید. همه کارش برای خدا بود. دوستانش یک چیزهایی میگفتند که باورم نمیشد. بعد شهادت کسانی به من مراجعه کردند و از خوبیهای محمدرضا گفتند که مثلا معتادی را نجات داده است. برنامه تولدی در بهشت زهرا (س) گرفتیم، کسی خبر داد شهید به خواب ما آمده و همین باعث شد تا همه برنامههای جشن را تقبل کنند. وی به خاطره دیدار با مقام معظم رهبری اشاره کرد و افزود: ماه رمضان خدمت رهبر انقلاب رسیدیم، من به ایشان گفتم جانم به قربان شما هیچی از شما نمیخواهیم و ادعایی نداریم جانمان فدای حضرت زینب (س)، تنها خواستهای دارم و اینکه مزاری در بهشت زهرا (س) به ما بدهید که پنجشنبهها آنجا برویم و درد دل کنیم. چند روز بعد از ماه رمضان برای دعوت در برنامه خندوانه تماس گرفتند.
توضیح دادند پنج شهید بهزیستی هستند که پدر و مادر نداشته اند و از ما که هنوز پیکر پسرمان برنگشته خواستند تا این شهدا را فرزند خودمان کنیم. چند خانواده بودیم که به هر کداممان یک شهید دادند. حسن بیات با اشاره به علاقه شهید به امام حسن (ع) از تنها وصیت عمومی شهید صحبت کرد و گفت: همیشه میگفت: مردم باید یکدست و یکدل و مطیع رهبر باشند، حرف حرف رهبر است و باید همان را انجام داد. میگفت: جان به کف باید جانمان را برای رهبر بدهیم. از مردم تقاضا دارم گوش به فرمان رهبر باشند همانطور که شهدا سفارش کرده اند. پدر شهید ادامه داد: شهدا جایی قدم برداشتند که همه آرزوی آن را دارند. با بسیاری از خانوادههای شهدا که صحبت میکنم دلشان را آرام میبینیم. چون شهدا قوت قلب و نیرویی غیرقابل وصف به خانوادههای خود میدهند. من هم حس نمیکنم که پسرم را از دست داده ام. وی به تنها خواسته اش از فرزندش اشاره کرد و گفت: تنها خواستهام از فرزند شهیدم دعا برای عاقبت بخیری و شفاعتمان در پیشگاه حضرت زهرا (س) است تا آن دنیا شرمنده نباشیم. هر صبح با شهیدم صحبت میکنم مادر شهید بیات در صحبتهای کوتاهی گفت: هیچ وقت حس نکرده ام که فرزندم را از دست
داده ام. هر صبح که بیدار میشوم با محمدرضا صحبت میکنم و او را در کنار خودم به خوبی حس میکنم. وی ادامه داد: پیش از شهادت محمدرضا همیشه وقتی به بهشت زهرا (س) میرفتیم اول سری به مزار شهدای گمنام میزدیم. این شهدا باعث افتخار هستند و من تنها مادر شهید محمدرضا بیات نیستم بلکه میتوانم خواهر و مادر همه شهدا باشم. شاید علیرضا در نظرها نیست، ولی در قلب ما زنده است مخصوصا که حالا یک شهید بهزیستی هم به ما داده اند که درد دل هایمان را با او در میان میگذاریم.
دیدگاه تان را بنویسید